English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (40 milliseconds)
English Persian
keep a straight face از خنده خودداری کردن
Other Matches
abstained خودداری کردن
abstaining خودداری کردن
withold خودداری کردن از
geuk gei خودداری کردن
abstains خودداری کردن
hold in خودداری کردن
forborne خودداری کردن
abstain خودداری کردن
keep up خودداری کردن
to look back از پیشرفت خودداری کردن
contain شامل بودن خودداری کردن
contained شامل بودن خودداری کردن
receding عقب کشیدن خودداری کردن از
recedes عقب کشیدن خودداری کردن از
hold out حاکی بودن از خودداری کردن از
contains شامل بودن خودداری کردن
recede عقب کشیدن خودداری کردن از
withholding مضایقه داشتن خودداری کردن
withholds مضایقه داشتن خودداری کردن
receded عقب کشیدن خودداری کردن از
withhold مضایقه داشتن خودداری کردن
withheld مضایقه داشتن خودداری کردن
To burst with laughter. از خنده غش کردن
nicker خنده کردن
forbear امساک کردن خودداری کردن از
forbears امساک کردن خودداری کردن از
cachinnate در خنده افراط کردن
to laugh down با خنده خاموش کردن
laugh off با خنده دور کردن
to laugh away با خنده واستهزا کردن
to force a smile خنده زورکی کردن
to be on the grin خنده نیشی کردن
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
to laugh off با خنده و شوخی از سر خودرفع کردن
sportiveŠetc خنده کن خنده وبازی کن
simpers خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simper خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpered خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpering خنده زورکی کردن پوزخند زدن
self-control خودداری
abstentions خودداری
self command خودداری
equanimity خودداری
self control خودداری
forearance خودداری
abstention خودداری
continence خودداری
abstinence خودداری
self-possession خودداری
forbearance خودداری
composure خودداری
self possession خودداری
holdout خودداری از بازی
holdouts خودداری از بازی
forbore خودداری کرد
restraints نگهداری خودداری
dishonors خودداری از پرداخت
dishonoring خودداری از پرداخت
dishonoured خودداری از پرداخت
dishonours خودداری از پرداخت
self control قوه خودداری
dishonour خودداری از پرداخت
dishonouring خودداری از پرداخت
restraint نگهداری خودداری
dishonored خودداری از پرداخت
to abstain from something خودداری [ازدادن رای ]
abstention خودداری ازدادن رای
abstentions خودداری ازدادن رای
conscientious objection خودداری از خدمت سربازی
self repression مسک نفس خودداری
sit out خودداری بازیگر از تمدیدقرارداد
abstains خودداری داوران ازدادن رای
abstain خودداری داوران ازدادن رای
abstaining خودداری داوران ازدادن رای
abstained خودداری داوران ازدادن رای
temperance طرفداری از منع نوشابههای الکلی خودداری
escapism خودداری ازشرکت درکارهای سیاسی فرار از واقعیات
gold export point قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
conscientious objector کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
conscientious objectors کسی که بعلل اخلاقی یا عقایدمذهبی از دخول در ارتش خودداری کند
saving خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
prohibition حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
laughed خنده
laughing خنده
laughs خنده
laugh خنده
belly laugh خنده از ته دل
laughter خنده
irrision خنده
sarcasm زهر خنده
grin خنده نیشی
comics خنده دار
queer خل خنده دار
laugh صدای خنده
comic خنده دار
snigger خنده استهزاامیز
farcical خنده اور
sniggering خنده استهزاامیز
queerer خل خنده دار
serio comic هم خنده دار
playfully با خنده و بازی
laughed صدای خنده
queerest خل خنده دار
howler خنده اور
howlers خنده اور
laughs صدای خنده
tricksy بازی کن خنده کن خنده و بازی کن
laughter is infectious خنده مسری
gaff خنده بلند
to laugh away با خنده گذراندن
lusory بازی کن خنده کن
funnier خنده دار
ridiculous خنده دار
irrision خنده استهزایی
funniest خنده دار
droll خنده اور
hilarious خنده دار
risibility خنده داربودن
risible faculty استعداد خنده
boisterous laughter خنده بلند
fleer خنده نیشدار
crack up <idiom> از خنده ترکیدن
ludicrous خنده اور
humorous خنده اور
laughing خنده اور
risible خنده اور
laughable خنده دار
sniggers خنده استهزاامیز
grinning خنده نیشی
grinned خنده نیشی
titters خنده تو دزدیده
tittering خنده تو دزدیده
tittered خنده تو دزدیده
titter خنده تو دزدیده
laugher خنده کننده
laughingstock مایه خنده
grins خنده نیشی
funny خنده دار
laugh down با خنده از رو بردن
laughing stock مایهی خنده
A forced laugh. خنده زورکی
laugh away با خنده گذراندن
sniggered خنده استهزاامیز
laughter is infectious خنده همه را می گیرد
comedy نمایش خنده دار
miming نمایش خنده اور
mimes نمایش خنده اور
mimed نمایش خنده اور
laughing gas گاز خنده اور
rediculously بطور خنده اور
to roar with laughter <idiom> از خنده روده بر شدن
it provokes laughter باعث خنده است
laughter صدای خنده بلند
raise a laugh خنده راه انداختن
mime نمایش خنده اور
comedies نمایش خنده دار
ridiculously بطور خنده اور
hysterically بسیار خنده دار
hysterical بسیار خنده دار
it provokes laughter خنده اور است
nitrous oxide گاز خنده اور
nitrogen monoxide گاز خنده اور
comic opera نمایش خنده دار
to split one's sides از خنده روده برشدن
to set in a roar از خنده روده برکردن
gig شوخی خنده دار
laughably بطور خنده دار
ridiculousness خنده اور بودن
gigs شوخی خنده دار
derision مایه خنده وتمسخر
funnily چنانکه خنده اورد
break into a laugh زیر خنده زدن
to be convulsed with laughter از خنده بخود پیچیدن
farce نمایش خنده اور
opera comique نمایش خنده اور
funnier خنده اور عجیب
giggle با خنده افهار داشتن
farces نمایش خنده اور
funny خنده اور عجیب
giggles با خنده افهار داشتن
intempestive laughter خنده بیجا یا نا بهنگام
funniest خنده اور عجیب
sardonically وابسته به زهر خنده
giggled با خنده افهار داشتن
waggish بذله گو خنده دار
to burst in to a laugh زیر خنده زدن
sidesplitting روده براز خنده
waggishly بذله گو خنده دار
sardonic وابسته به زهر خنده
giggling با خنده افهار داشتن
belly laugh هر چیزی که موجب خنده شود
fantastico ادم خیالی و خنده اور
man is a risible creature انسان مخلوقی است خنده کن
comedians نوینسده نمایشهای خنده دار
horselaugh خنده بلند وپر سر وصدا
seriocomic هم جدی وهم خنده دار
comedist نویسنده نمایشهای خنده دار
belly laughs هر چیزی که موجب خنده شود
simperer خنده کننده بدون دلیل
comedian هنرپیشه نمایشهای خنده دار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com