Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
outermost
از دورترین نقطه خارج
Other Matches
farthest
دورترین نقطه
aboral
دورترین نقطه از جهان
extreme
دورترین نقطه فزونی
soputheasternmost
در دورترین نقطه جنوب شرقی
hyperborean
ساکن دورترین نقطه شمالی زمین بسیار سرد
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
ultimate
دورترین
utmost
دورترین
farthermost
دورترین
farthest
دورترین
furthermost
دورترین
lattermost
دورترین
furthest
دورترین
endmost
دورترین
farmost
دورترین
hindmost
دورترین
northernmost
دورترین محل در شمال
the utmost limits
دورترین منتهای کوشش
the back of beyond
دورترین گوشه جهان
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
land's end
دماغهای که در دورترین قسمت باختر انگلستان واقع است
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
out of bounds
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
outfield
محوطه زمین کریکت دورترین قسمت از توپزن کریکت
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
hooked medallion
ترنج قلاب شکل
[در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
break up point
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
lie
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lies
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
lied
زاویه نقطه وصل دسته چوب هاکی به تیغه زاویه نقطه وصل دسته به سر چوب گلف منطقه تجمع ماهیها
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
polkadot
طرح نقطه نقطه خال خال
outsides
خارج
non-combatants
خارج از صف
outsides
در خارج
outwith
[Scotish E]
<adv.>
خارج
[از]
off side
خارج از خط
per
خارج از
outside
خارج
non-combatant
خارج از صف
out
[of]
<adv.>
خارج
[از]
outside
[of]
<adv.>
خارج
[از]
non combatant
خارج از صف
out of tune
خارج
outside
در خارج
out-of-
خارج از
out of
خارج از
off
خارج از
external
خارج
externally
از خارج
forth of
خارج از
out
خارج
externals
خارج
outed
خارج
aroint
خارج شو
out-
خارج
abroad
خارج
outed
خارج بیرون
outbye
خارج از دور از
out of proportion
خارج از اندازه
quotient
خارج قسمت
out-
خارج از حدود
outed
خارج از حدود
outboard bearing
یاتاقان خارج
irrelevant
خارج از موضوع
out of turn
خارج از نوبت
out of doors
خارج ازمنزل
quotients
خارج قسمت
submultiple
خارج قسمت
away
دوراز خارج
out of phase
خارج از فاز
issue
خارج شدن
overseas
خارج ازکشور
issued
خارج شدن
issues
خارج شدن
standaway
خارج از بدن
out of door
خارج ازمنزل
out of line
خارج از خط جبهه
soto uke
دفاع از خارج
discharge
خارج کردن
discharges
خارج کردن
out of action
خارج ازنبرد
out-
خارج بیرون
phase out
خارج کردن
derailed
از خط خارج کردن
unship
خارج کردن
eccentric
خارج از مرکز
eccentrics
خارج از مرکز
off season
خارج از فصل
derail
از خط خارج شدن
extra-marital
خارج از زناشویی
ejects
خارج کردن
ejecting
خارج کردن
ejected
خارج کردن
eject
خارج کردن
derailed
از خط خارج شدن
derailing
از خط خارج شدن
derails
از خط خارج کردن
derails
از خط خارج شدن
to rule out
خارج کردن
torts
خارج از قرارداد
popping
خارج شدن
out
خارج از حدود
out
خارج بیرون
alfresco
خارج از منزل
to fall out
خارج شدن
outdoors
خارج از منزل
without
بطرف خارج
ouyby
خارج از دور از
over the side
خارج از ناو
oversea
خارج از کشور
extraneous
خارج از قلمروچیزی
to pass off
خارج شدن
To fall out.
از صف خارج شدن
tort
خارج از قرارداد
The train ran off the rails.
قطار از خط خارج شد
inaccessible
خارج از دسترس
derailing
از خط خارج کردن
from the outside
از خارج
[از جایی]
extra regular
خارج ازقاعده
from outside
از خارج
[از شهر]
outbound
مربوط به خارج
outbound
خارج ازمحدوده
ungracious
خارج از نزاکت
emigration
مهاجرت به خارج
extraction
خارج کردن
fescennine
خارج ازاخلاق
exits
خارج شدن
exit
خارج شدن
off duty
خارج از نگهبانی
neither here nor there
خارج ازموضوع
expulse
خارج کردن
exterritorial
خارج الملکتی
extra cosmical
خارج ازعالم
extra professional
خارج حرفهای
abaxile
خارج از مرکز
blow out
به خارج دمیدن
extramarital
خارج ازدواجی
extramarital
خارج از زناشویی
extramundane
خارج دنیایی
bring out
خارج کردن
extraterritorial
خارج الارضی
extrauterine
خارج رحمی
beside the question
خارج از موضوع
beside the mark
خارج ازموضوع
begone
خارج شو عزیمت کن
acentric
خارج از مرکز
anieoro
از داخل به خارج
from out of town
از خارج
[از شهر]
void
خارج شدن
extra spectral
خارج طیفی
extracellular
خارج سلولی
extragalactic
خارج کهکشانی
foreign market
بازار خارج
extravascular
خارج رگی
derail
از خط خارج کردن
off key
خارج از مایه
double out
081 خارج
cross country
خارج از جاده
out of question
خارج از موضوع
off center
خارج از مرکز
out-of-
در خارج بواسطه
out of
در خارج بواسطه
outside
به سمت خارج
outsides
به سمت خارج
abroad
خارج از کشور
egress
خارج شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com