English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
to wear out one; از زیاد ماندن درجایی مزاحم صاحب خانه شدن
Other Matches
stay put <idiom> درجایی ماندن
bide درجایی باقی ماندن
jointer صاحب شیره کش خانه صاحب مشروب فروشی
keep in در خانه ماندن
keep house در خانه ماندن
housemothers زن صاحب خانه
homeowner صاحب خانه
housemother زن صاحب خانه
homeowners صاحب خانه
mansion house خانه صاحب تیول
i own that house من صاحب ان خانه هستم
put up at a hotel etc. <idiom> درهتل یا خانه کسی ماندن
he is the owner of this house او صاحب این خانه است
manor houses خانه ارباب یا صاحب تیول
manor house خانه ارباب یا صاحب تیول
solarize زیاد در افتاب ماندن وخراب شدن
overstaying بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstayed بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstay بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
overstays بیش از حد معین توقف کردن زیاد ماندن
keeping house در خانه ماندن تاجرورشکسته و عدم حضورش در محل کسب خود که قرینه ورشکستگی او محسوب میشود
There isnt much food in the house. زیاد غذاتوی خانه نداریم ( نیست )
where درجایی که
leave behind <idiom> جاگذاشتن چیزی درجایی
sit on <idiom> عضو بدن درجایی
To put up at a place . درجایی منزل کردن
to keep an appointment سروقت معین درجایی حاضرشدن
hit the dirt <idiom> خیزرفتن به زمین ،درجایی مخفی شدن
His name is never mentioned anywhere . اسمی ازاو درجایی برده نمی شود
fly speck گه یاکثافت مگس که بشکل خال یانقطهای درجایی گذاشته شود
lady help زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
load call وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
honeycombs ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycomb ارایش شش گوش خانه خانه کردن
our neighbour door کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
homebody ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
hound's tooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
toft عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
tricotine پارچه زبر لباسی خانه خانه
houndstooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
compression ignition احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
Honey comb design طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
out of place <idiom> درجایی اشتباه ،درزمان اشتباه بودن
worrisome مزاحم
leeches مزاحم
leech مزاحم
interfering مزاحم
troubler مزاحم
a pain in the neck <idiom> مزاحم
importunate مزاحم
troublous مزاحم
intruders مزاحم
plaguer مزاحم
intruder مزاحم
troublemakers مزاحم
bothersome مزاحم
troublemaker مزاحم
enfants terribles مزاحم
tiresome مزاحم
enfant terrible مزاحم
obtrusive مزاحم
obtruder مزاحم
I didnt get much sleep. زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
interfered مزاحم شدن
perturb مزاحم شدن
interferes مزاحم شدن
burdensome tax مالیات مزاحم
interfere مزاحم شدن
parastic drag پسای مزاحم
parasitic current جریان مزاحم
profile drag پسای مزاحم
interference current جریان مزاحم
interference field میدان مزاحم
background noise اصوات مزاحم
interference wave موج مزاحم
obtrude مزاحم شدن
molesting مزاحم شدن
molests مزاحم شدن
molest مزاحم شدن
buttonhole مزاحم شدن
buttonholed مزاحم شدن
buttonholes مزاحم شدن
buttonholing مزاحم شدن
obtrudes مزاحم شدن
molested مزاحم شدن
obtruded مزاحم شدن
to be a pain in the neck مزاحم بودن
obtruding مزاحم شدن
cumber مزاحم شدن
cellular لانه زنبوری خانه خانه
garde manger سرد خانه اشپز خانه
bagnio فاحشه خانه جنده خانه
weigh house قپاندار خانه ترازودار خانه
parasite صدای مزاحم پارازیت
stridently دارای صدای مزاحم
parasites صدای مزاحم پارازیت
strident دارای صدای مزاحم
varment انسان یاحیوان مزاحم
combrous صعب الوصول مزاحم
She keep son bothering me . مرتب مزاحم من است
pesky زحمت دهنده مزاحم
mush صدای مزاحم پارازیت
varmint انسان یاحیوان مزاحم
annoy تحریک کردن مزاحم شدن
annoyed تحریک کردن مزاحم شدن
bete noire ادم مزاحم وغیرقابل تحمل
annoys تحریک کردن مزاحم شدن
gadfly ادم مردم ازار مزاحم
potter دیگ ساز مزاحم شدن
potters دیگ ساز مزاحم شدن
intromit دخالت کردن مزاحم شدن
dehum از بین بردن صدای مزاحم
knocker ادم خرده گیر مزاحم
knockers ادم خرده گیر مزاحم
disturbs مشوب کردن مزاحم شدن
separation of interfering substances جدا کردن اجسام مزاحم
disturb مشوب کردن مزاحم شدن
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
overbuild زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
high frequency interference تداخل امواج فرکانس بالا سیگنال مزاحم
formulae الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
to hold somebody in great respect کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
range یک خانه یا تعدادی خانه
ranged یک خانه یا تعدادی خانه
ranges یک خانه یا تعدادی خانه
honey comb خانه خانه کردن
the house is in my possession خانه در تصرف من است خانه در دست من است
remained ماندن
remain ماندن
lie off ماندن
to fret one's gizzard ته ماندن
to be left ماندن
stay ماندن
stayed ماندن
stick with <idiom> ماندن با
abhide ماندن
subsists ماندن
fail وا ماندن
stand ماندن
trray ماندن
to wear one's years well ماندن
lies ماندن
lied ماندن
lie ماندن
subsisted ماندن
upaemia ماندن
fails وا ماندن
subsist ماندن
subsisting ماندن
be ماندن
failed وا ماندن
padrone صاحب
lords صاحب
ownerless بی صاحب
masters صاحب
lord صاحب
owner صاحب
owners صاحب
mastered صاحب
master صاحب
overslept خواب ماندن
to be dashed to the ground متروک ماندن
to lie d. بیکار ماندن
aborting بی نتیجه ماندن
to stay up بیدار ماندن
to remain faithful با وفا ماندن
oversleeps خواب ماندن
to stand mute خاموش ماندن
to go hungry گرسنه ماندن
to suffer from hunger گرسنه ماندن
settles جا دادن ماندن
abort نارس ماندن
abort عقیم ماندن
fixes ثابت ماندن
stand over معوق ماندن
sit up بیدار ماندن
to stand over معوق ماندن
abide پایدارماندن ماندن
postponing عقب ماندن
postpones عقب ماندن
postponed عقب ماندن
postpone عقب ماندن
abided پایدارماندن ماندن
abides پایدارماندن ماندن
settle جا دادن ماندن
to oversleep oneself خواب ماندن
oversleeping خواب ماندن
to be in hiding پنهان ماندن
keep quiet <idiom> ساکت ماندن
awake بیدار ماندن
awakes بیدار ماندن
awaking بیدار ماندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com