Total search result: 203 (35 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
disarm |
از ضامن خارج کردن |
disarmed |
از ضامن خارج کردن |
disarms |
از ضامن خارج کردن |
|
|
Other Matches |
|
antirecovery device |
ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین |
safety |
به ضامن کردن ضامن |
permissive action link |
ضامن مسلح شدن جنگ افزاراتمی ضامن خودکار |
safety pin |
خار ضامن میله ضامن |
safety pins |
خار ضامن میله ضامن |
safety stop |
ضامن اسلحه گیره ضامن |
interruptor |
ضامن قطع مدار اشتعال ماسوره ضامن داخلی ماسوره |
put on safety |
به ضامن کردن |
engage |
ضامن کردن |
engages |
ضامن کردن |
render safe |
به ضامن کردن مین |
ejection |
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن |
inactivate |
غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان |
derailing |
از خط خارج کردن |
phase out |
خارج کردن |
derails |
از خط خارج کردن |
extraction |
خارج کردن |
discharge |
خارج کردن |
to rule out |
خارج کردن |
expulse |
خارج کردن |
ejecting |
خارج کردن |
derailed |
از خط خارج کردن |
unship |
خارج کردن |
ejects |
خارج کردن |
discharges |
خارج کردن |
bring out |
خارج کردن |
eject |
خارج کردن |
ejected |
خارج کردن |
derail |
از خط خارج کردن |
out of bounds |
خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده |
clicked |
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی |
click |
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی |
clicks |
زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی |
spewed |
با فشار خارج کردن |
swap out |
مبادله کردن به خارج |
to expel [from] |
بزور خارج کردن [از] |
spew |
با فشار خارج کردن |
to put out of court |
از دستور خارج کردن |
expectorate |
ازشش خارج کردن |
decivilize |
از تمدن خارج کردن |
ablate |
بریدن و خارج کردن |
phase out |
به ترتیب خارج کردن |
defecate |
خارج کردن مدفوع |
tabled |
از دستور خارج کردن |
defecated |
خارج کردن مدفوع |
disseise |
ازتصرف خارج کردن |
table |
از دستور خارج کردن |
defecates |
خارج کردن مدفوع |
write off |
از دفتر خارج کردن |
write-off |
از دفتر خارج کردن |
spews |
با فشار خارج کردن |
lay on the table |
از دستور خارج کردن |
exfiltration |
خارج کردن از میدان |
tabling |
از دستور خارج کردن |
tables |
از دستور خارج کردن |
spewing |
با فشار خارج کردن |
write-offs |
از دفتر خارج کردن |
defecating |
خارج کردن مدفوع |
expelling |
منفصل کردن بزور خارج کردن |
expelled |
منفصل کردن بزور خارج کردن |
expels |
منفصل کردن بزور خارج کردن |
expel |
منفصل کردن بزور خارج کردن |
strike off the rolls |
از صورت وکلا خارج کردن |
reeks |
بخار ازدهان خارج کردن |
withdrawals |
خارج کردن عقب کشیدن |
emancipates |
از زیر سلطه خارج کردن |
emancipated |
از زیر سلطه خارج کردن |
emit |
بیرون دادن خارج کردن |
bail |
عمل خارج کردن اب قایق |
emitting |
بیرون دادن خارج کردن |
to phase out something |
به ترتیب خارج کردن چیزی |
reeking |
بخار ازدهان خارج کردن |
withdrawal |
خارج کردن عقب کشیدن |
evacuating |
اخراج خارج کردن یا شدن |
To import goods [from abroad] |
کالا از خارج وارد کردن |
emitted |
بیرون دادن خارج کردن |
emits |
بیرون دادن خارج کردن |
reek |
بخار ازدهان خارج کردن |
reeked |
بخار ازدهان خارج کردن |
emancipate |
از زیر سلطه خارج کردن |
deconcentrate |
از حالت تغلیظ خارج کردن |
evacuate |
اخراج خارج کردن یا شدن |
unplugged |
خارج کردن دو شاخه از سوکت |
unplug |
خارج کردن دو شاخه از سوکت |
emancipating |
از زیر سلطه خارج کردن |
evacuated |
اخراج خارج کردن یا شدن |
unplugging |
خارج کردن دو شاخه از سوکت |
evacuates |
اخراج خارج کردن یا شدن |
uncouple |
از حالت زوجی خارج کردن |
unplugs |
خارج کردن دو شاخه از سوکت |
breaks |
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل |
break |
از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل |
bowdlerize |
قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از |
safing |
از حالت مسلح بودن خارج کردن |
emit |
بیرون دادن از خود خارج کردن |
snake out |
خارج کردن کالا از انبار ناو |
to play in or out |
با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن |
emitting |
بیرون دادن از خود خارج کردن |
emitted |
بیرون دادن از خود خارج کردن |
emits |
بیرون دادن از خود خارج کردن |
discarding |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
importation |
عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج |
deviations |
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن |
deviation |
از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن |
discards |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
stripping crane |
جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله |
discarded |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
discard |
خارج کردن چیزی که مورد نیاز است |
to move one's operation offshore |
شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن |
hooked medallion |
ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.] |
evicting |
خارج کردن خلع ید کردن |
evicted |
خارج کردن خلع ید کردن |
evicts |
خارج کردن خلع ید کردن |
evict |
خارج کردن خلع ید کردن |
released |
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص |
exfiltration |
خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن |
externals |
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز |
smuts |
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن |
external |
مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز |
release |
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص |
sidelining |
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی |
sidelines |
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی |
evictions |
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن |
eviction |
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن |
releases |
خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص |
sidelined |
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی |
sideline |
ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی |
smut |
تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن |
break out |
نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی |
denationalized |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalizes |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalizing |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalize |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalised |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalises |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
denationalising |
از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن |
deforests |
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن |
deforest |
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن |
deforesting |
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن |
deforested |
درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن |
labelled |
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است |
labeling |
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است |
demonetization |
سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج |
label |
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است |
labels |
مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است |
guarantor |
ضامن |
preventor |
ضامن |
recognizor |
ضامن |
retainers |
ضامن |
retainer |
ضامن |
guarantors |
ضامن |
obligor |
ضامن |
safety bolt |
ضامن |
guarantees |
ضامن |
bail |
ضامن |
braking |
ضامن |
guarantee |
ضامن |
device |
ضامن |
mainpernor |
ضامن تن |
devices |
ضامن |
latch |
ضامن |
latches |
ضامن |
keylock |
ضامن |
braked |
ضامن |
warrantor |
ضامن |
guaranteed |
ضامن |
pawl |
ضامن |
brakes |
ضامن |
brake |
ضامن |
security |
ضامن |
guardless |
بی ضامن |
sponsors |
ضامن |
sponsoring |
ضامن |
sponsor |
ضامن |
warranter |
ضامن |
saftey bolt |
ضامن |
safes |
ضامن |
safest |
به ضامن |
safes |
به ضامن |
extender |
ضامن |
safer |
به ضامن |
safe |
ضامن |
safest |
ضامن |
safe |
به ضامن |
sureties |
ضامن |
surety |
ضامن |
safer |
ضامن |
toggles |
ضامن |
hostage |
ضامن |
cautions |
ضامن |
cautioned |
ضامن |
caution |
ضامن |
bondsman |
ضامن |
warranty |
ضامن |
hostages |
ضامن |
toggle |
ضامن |
bailsman |
ضامن |
warranties |
ضامن |
safety device |
ضامن |
cautioning |
ضامن |