English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (34 milliseconds)
English Persian
disarm از ضامن خارج کردن
disarmed از ضامن خارج کردن
disarms از ضامن خارج کردن
Other Matches
antirecovery device ضامن ضد جمع اوری مین ضامن ضد باز و بسته کردن مین
safety به ضامن کردن ضامن
permissive action link ضامن مسلح شدن جنگ افزاراتمی ضامن خودکار
safety pin خار ضامن میله ضامن
safety pins خار ضامن میله ضامن
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
interruptor ضامن قطع مدار اشتعال ماسوره ضامن داخلی ماسوره
put on safety به ضامن کردن
engage ضامن کردن
engages ضامن کردن
render safe به ضامن کردن مین
ejection خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
inactivate غیر فعال کردن ناو از رده خارج کردن یکان
derailing از خط خارج کردن
phase out خارج کردن
derails از خط خارج کردن
extraction خارج کردن
discharge خارج کردن
to rule out خارج کردن
expulse خارج کردن
ejecting خارج کردن
derailed از خط خارج کردن
unship خارج کردن
ejects خارج کردن
discharges خارج کردن
bring out خارج کردن
eject خارج کردن
ejected خارج کردن
derail از خط خارج کردن
out of bounds خارج از خط کناری یا پایان یا خط دروازه توپ خارج از میدان واترپولو توپ مرده
clicked زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
click زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
clicks زنگ خوردن تیک تیک کردن قلاب یا ضامن در دستگاههای زمان سنجی
spewed با فشار خارج کردن
swap out مبادله کردن به خارج
to expel [from] بزور خارج کردن [از]
spew با فشار خارج کردن
to put out of court از دستور خارج کردن
expectorate ازشش خارج کردن
decivilize از تمدن خارج کردن
ablate بریدن و خارج کردن
phase out به ترتیب خارج کردن
defecate خارج کردن مدفوع
tabled از دستور خارج کردن
defecated خارج کردن مدفوع
disseise ازتصرف خارج کردن
table از دستور خارج کردن
defecates خارج کردن مدفوع
write off از دفتر خارج کردن
write-off از دفتر خارج کردن
spews با فشار خارج کردن
lay on the table از دستور خارج کردن
exfiltration خارج کردن از میدان
tabling از دستور خارج کردن
tables از دستور خارج کردن
spewing با فشار خارج کردن
write-offs از دفتر خارج کردن
defecating خارج کردن مدفوع
expelling منفصل کردن بزور خارج کردن
expelled منفصل کردن بزور خارج کردن
expels منفصل کردن بزور خارج کردن
expel منفصل کردن بزور خارج کردن
strike off the rolls از صورت وکلا خارج کردن
reeks بخار ازدهان خارج کردن
withdrawals خارج کردن عقب کشیدن
emancipates از زیر سلطه خارج کردن
emancipated از زیر سلطه خارج کردن
emit بیرون دادن خارج کردن
bail عمل خارج کردن اب قایق
emitting بیرون دادن خارج کردن
to phase out something به ترتیب خارج کردن چیزی
reeking بخار ازدهان خارج کردن
withdrawal خارج کردن عقب کشیدن
evacuating اخراج خارج کردن یا شدن
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
emitted بیرون دادن خارج کردن
emits بیرون دادن خارج کردن
reek بخار ازدهان خارج کردن
reeked بخار ازدهان خارج کردن
emancipate از زیر سلطه خارج کردن
deconcentrate از حالت تغلیظ خارج کردن
evacuate اخراج خارج کردن یا شدن
unplugged خارج کردن دو شاخه از سوکت
unplug خارج کردن دو شاخه از سوکت
emancipating از زیر سلطه خارج کردن
evacuated اخراج خارج کردن یا شدن
unplugging خارج کردن دو شاخه از سوکت
evacuates اخراج خارج کردن یا شدن
uncouple از حالت زوجی خارج کردن
unplugs خارج کردن دو شاخه از سوکت
breaks از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
bowdlerize قسمتهای خارج از اخلاق را حذف کردن از
safing از حالت مسلح بودن خارج کردن
emit بیرون دادن از خود خارج کردن
snake out خارج کردن کالا از انبار ناو
to play in or out با نواختن ارغنون یا سازدیگرواردیا خارج کردن
emitting بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted بیرون دادن از خود خارج کردن
emits بیرون دادن از خود خارج کردن
discarding خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
importation عمل وارد کردن چیزی به سیستم از خارج
deviations از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
deviation از شروط و مقررات قراردادتجاوز کردن و خارج شدن
discards خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
stripping crane جرثقیل برای خارج کردن شمش از کوکیله
discarded خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discard خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
to move one's operation offshore شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
hooked medallion ترنج قلاب شکل [در این ترنج سر قلاب ها می تواند به سمت خارج و یا ترکیبی از داخل و خارج طراحی شود.]
evicting خارج کردن خلع ید کردن
evicted خارج کردن خلع ید کردن
evicts خارج کردن خلع ید کردن
evict خارج کردن خلع ید کردن
released خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
exfiltration خارج کردن عده ها از مناطق تحت کنترل دشمن
externals مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
smuts تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
external مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
release خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
sidelining ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sidelines ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
evictions چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
eviction چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
releases خارج کردن بری شدن برائت از دین ترخیص
sidelined ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
sideline ازبازی یا معرکه خارج کردن کار یا چیز فرعی
smut تصاویروداستانهای خارج از اخلاق سیاه ولکه دار کردن
break out نوعی حمله برای خارج کردن گوی از منطقه دفاعی
denationalized از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizes از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalizing از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalize از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalised از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalises از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
denationalising از حقوق ملی محروم کردن صنایع را از صورت ملی خارج کردن
deforests درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforest درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforesting درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
deforested درختان جنگل را قطع کردن ازحالت جنگل خارج کردن جنگل تراشی کردن
labelled مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labeling مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
demonetization سکه خارج از گردش جایگزین کردن مسکوکات جدیدبه جای سکههای رایج
label مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labels مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
guarantor ضامن
preventor ضامن
recognizor ضامن
retainers ضامن
retainer ضامن
guarantors ضامن
obligor ضامن
safety bolt ضامن
guarantees ضامن
bail ضامن
braking ضامن
guarantee ضامن
device ضامن
mainpernor ضامن تن
devices ضامن
latch ضامن
latches ضامن
keylock ضامن
braked ضامن
warrantor ضامن
guaranteed ضامن
pawl ضامن
brakes ضامن
brake ضامن
security ضامن
guardless بی ضامن
sponsors ضامن
sponsoring ضامن
sponsor ضامن
warranter ضامن
saftey bolt ضامن
safes ضامن
safest به ضامن
safes به ضامن
extender ضامن
safer به ضامن
safe ضامن
safest ضامن
safe به ضامن
sureties ضامن
surety ضامن
safer ضامن
toggles ضامن
hostage ضامن
cautions ضامن
cautioned ضامن
caution ضامن
bondsman ضامن
warranty ضامن
hostages ضامن
toggle ضامن
bailsman ضامن
warranties ضامن
safety device ضامن
cautioning ضامن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com