Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
Other Matches
traffic light
چراغ راهنمایی
traffic signal
چراغ راهنمایی
traffic lights
چراغ راهنمایی
lightest
چراغ راهنمایی
light
چراغ راهنمایی
lighted
چراغ راهنمایی
Turn left at the next corner.
سر پیچ بعدی به چپ بپیچید.
Wrap it up in gift paper.
آنرا در کاغذ هدیه بپیچید
Turn right at the next corner.
سر پیچ بعدی به راست بپیچید.
Please turn left now.
لطفا حالا شما به چپ بپیچید.
Turn right at the next corner.
سر پیچ بعدی به دست راست بپیچید.
guidance
راهنمایی
orientate
راهنمایی
a piece of advice
یک راهنمایی
instructions
راهنمایی
admonition
راهنمایی
instruction
راهنمایی
orientates
راهنمایی
steerage
راهنمایی
orientation
راهنمایی
leading
راهنمایی
orientating
راهنمایی
leads
: راهنمایی رهبری
instruction
راهنمایی کردن
marshals
راهنمایی کردن با
lead
: راهنمایی رهبری
redirection
راهنمایی مجدد
pilotage
راهنمایی کشتی
instructions
راهنمایی کردن
marshaling
راهنمایی کردن با
marshalled
راهنمایی کردن با
aim
مراد راهنمایی
aimed
مراد راهنمایی
aims
مراد راهنمایی
main
ی تر راهنمایی میکند
marshal
راهنمایی کردن با
marshaled
راهنمایی کردن با
guidable
قابل راهنمایی
a quick word of advice
یک راهنمایی کوچک
guided
راهنمایی کردن
misdirection
راهنمایی غلط
herald
راهنمایی کردن
heralded
راهنمایی کردن
heralding
راهنمایی کردن
heralds
راهنمایی کردن
guide
راهنمایی کردن
airt
راهنمایی کردن
vocational guidance
راهنمایی شغلی
admonitions
تذکر راهنمایی
guides
راهنمایی کردن
conduce
راهنمایی کردن
educational guidance
راهنمایی اموزشی
misguide
بد راهنمایی کردن
indication signs
علایم راهنمایی
intelligence office
دفتر راهنمایی
directing
راهنمایی کردن
road traffic offences
جرائم راهنمایی و رانندگی
redirecting
دوباره راهنمایی کردن
misdirects
راهنمایی غلط کردن
misdirected
راهنمایی غلط کردن
redirect
دوباره راهنمایی کردن
misdirect
راهنمایی غلط کردن
lead out of danger
با راهنمایی از خطر رهانیدن
redirected
دوباره راهنمایی کردن
leading question
پرسش راهنمایی کننده
leads
رهبری کردن راهنمایی
misdirecting
راهنمایی غلط کردن
child guidance clinic
درمانگاه راهنمایی کودک
lead
رهبری کردن راهنمایی
guides
راهنمایی کردن غلاف
guided
راهنمایی کردن غلاف
guide
راهنمایی کردن غلاف
leading questions
پرسش راهنمایی کننده
redirects
دوباره راهنمایی کردن
instruct
اموختن به راهنمایی کردن
instructing
اموختن به راهنمایی کردن
instructed
اموختن به راهنمایی کردن
directional
وابسته به راهنمایی و هدایت
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
اداره راهنمایی و رانندگی
instructs
اموختن به راهنمایی کردن
vehicle registration office
اداره راهنمایی و رانندگی
pilot
راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guidance
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
directs
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
مستقیم راست راهنمایی کردن
to e. a person an a subject
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
direct
مستقیم راست راهنمایی کردن
pilots
راهنمای ناو راهنمایی کردن
guide
راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacons
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
beacon
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
Road signs
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
guides
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guided
راهنمایی کردن تعلیم دادن
advisory system
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
instruction
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
instructions
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
commenting
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
pillotage
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
point duty
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
to bow in or out
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
commented
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
compliance index
شاخص نشان دهنده قابلیت پیروی از علایم راهنمایی
call time
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
perverse verdict
رای هیات منصفه که بدون توجه به راهنمایی قاضی دادگاه
cue
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
cues
اشارت اشاره برای راهنمایی خواننده یاگوینده یا بازیگر چوب بیلیارد
lampers
چراغ
lampad
چراغ
lamplighter
چراغ چی
overtaking light
چراغ
lamp
چراغ
white steaming light
چراغ
lamps
چراغ
nightlights
چراغ کم سو
nightlight
چراغ کم سو
fixed light
چراغ ثابت
fanal
چراغ گشتی
torch light
چراغ قوهای
flash light
چراغ قوه
electric torch
چراغ قوهای
flashing light
چراغ چشمک زن
light
چراغ برق
gas flame
چراغ گازی
gaslight
چراغ گاز
nightlights
چراغ خواب
head lamp
چراغ پیشانی
incandescent mantle
توری چراغ
electric lamp
چراغ برق
electric bulb
چراغ برق
indicator
چراغ راهنما
riding lights
چراغ لنگر
battery lamp
چراغ قوه
battle lantern
چراغ خطرجنگی
battle lights
چراغ پلیس
blinker
چراغ چشمک زن
lampron
چراغ موشی
dashboard light
چراغ داشبورد
dim light
چراغ جنگی
dome light
چراغ برجک
anchor light
چراغ لنگر
nightlight
چراغ خواب
lucernal
چراغ دار
mantle burner
چراغ توری
mantle lamp
چراغ توری
miner's lamp
چراغ معدن
stereopticon
چراغ عکس
standing light
چراغ پلیسی
standing light
چراغ ثابت
safety lamp
چراغ ایمنی
safety lamp
چراغ اطمینان
occulting light
چراغ ممتد
paraffin oil
نفت چراغ
come-ons
چراغ زدن
pressure lamp
چراغ تلمبهای
pocket lamp
چراغ قوه
portable standard
چراغ ایستا
portable lamp
چراغ گردان
portable lamp
چراغ سیار
light list
چراغ نامه
light line
خط چراغ جنگی
indicating lamp
چراغ راهنما
leading lights
چشم و چراغ
leading light
چشم و چراغ
lampshades
گنبدهی چراغ
lampshade
گنبدهی چراغ
come-on
چراغ زدن
kerosine
نفت چراغ
kerosone
نفت چراغ
lamp stand
چراغ دان
warning light
چراغ خطر
lampblack
دوده چراغ
stop light
چراغ ترمز
lamppost
تیر چراغ
landing light
چراغ فرود
stop lamp
چراغ ترمز
light house
چراغ دریایی
portable standard
چراغ مطالعه
torches
چراغ قوه
mantles
توری چراغ
mantle
توری چراغ
lanterns
چراغ توری
lanterns
چراغ دریایی
lanterns
چراغ بادی
lantern
چراغ توری
lantern
چراغ دریایی
gas light
چراغ گازی
gas lights
چراغ گازی
blowtorch
چراغ جوشکاری
beacon
چراغ دریایی
flashlights
چراغ قوه
flashlight
چراغ قوه
lamp-posts
تیر چراغ
lamp-post
تیر چراغ
lamp post
تیر چراغ
light bulbs
چراغ برق
light bulb
چراغ برق
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com