Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (42 milliseconds)
English
Persian
to r. at something
از چیزی ناله کردن
Search result with all words
to grouse
[about somt.]
ناله کردن
[درباره چیزی]
to grouch
ناله کردن
[درباره چیزی]
to gripe
ناله کردن
[درباره چیزی]
to moan
ناله کردن
[درباره چیزی]
to nag
[about something]
ناله کردن
[درباره چیزی]
to bitch
[American E]
[about something]
ناله کردن
[درباره چیزی]
to crab
[American E]
[about something]
ناله کردن
[درباره چیزی]
to kvetch
[American E]
[about something]
ناله کردن
[درباره چیزی]
Other Matches
with a plaintive key
با صدای ناله با لحن ناله امیز
whinge
ناله کردن
whinged
ناله کردن
groaning
ناله کردن
whingeing
ناله کردن
utter a groan
ناله کردن
groan
ناله کردن
hone
ناله کردن
whinges
ناله کردن
whined
ناله کردن
whinging
ناله کردن
groaned
ناله کردن
groans
ناله کردن
whining
ناله کردن
mewl
ناله کردن
bleat
ناله کردن
bleated
ناله کردن
bleating
ناله کردن
bleats
ناله کردن
whimper
ناله کردن
whimpering
ناله کردن
whimpers
ناله کردن
whines
ناله کردن
honing
ناله کردن
whine
ناله کردن
honed
ناله کردن
whimpered
ناله کردن
hones
ناله کردن
to heave a groan
ناله کردن
to utter a groan
ناله کردن
pule
ناله وشکایت کردن
yowled
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowls
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowl
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
yowling
صداهای ناهنجار ایجاد کردن ناله و شیون کردن
wailing
ناله کردن ماتم گرفتن
wailed
ناله کردن ماتم گرفتن
wails
ناله کردن ماتم گرفتن
wail
ناله کردن ماتم گرفتن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
querulousness
خوی ناله کردن وگله زاری
ululate
باصدای بلند ناله وزاری کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
groaning
ناله
wailed
ناله
whining
ناله
whines
ناله
whined
ناله
wails
ناله
whine
ناله
wail
ناله
moan
ناله
moaned
ناله
groaned
ناله
groans
ناله
querimonious
ناله کن
moans
ناله
wailing
ناله
mewl
ناله
moaning
ناله
groan
ناله
querimo
ناله کن
croon
ناله
croons
ناله
grumbles
ناله
grumbled
ناله
plaintively
با ناله
crooning
ناله
crooned
ناله
grumble
ناله
plaintive
ناله امیز
pulingly
ناله کنان
whimpers
ناله زاری
whimpering
ناله زاری
murmuringly
ناله کنان
utter a groan
ناله براوردن
ululation
ناله و زاری
with doleful outcry
<idiom>
با ناله
[نقنق ]
whiningly
ناله کنان
whimpered
ناله زاری
to utter a groan
ناله براوردن
wailingly
ناله کنان
to cry ones heart out
ناله جانسوزکشیدن
whimper
ناله زاری
groaningly
ناله کنان
dolor
مرض دردناک ناله
repinningly
ناله کنان بادلتنگی
dolour
مرض دردناک ناله
to mind somebody
[something]
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
fix
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
She was crying over her misfortunes.
ازدست بدبختی هایش ناله وفریاد داشت
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
lyophilization
خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
prejudges
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudging
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
prejudge
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
prejudged
تصدیق بلا تصور درباره چیزی کردن پیشداوری کردن
to tarnish something
[image, status, reputation, ...]
چیزی را بد نام کردن
[آسیب زدن]
[خسارت وارد کردن]
[خوشنامی ، مقام ، شهرت ، ... ]
set loose
<idiom>
رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
refer
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
fraise
نرده دار کردن دهانه چیزی را گشادتر کردن
to pirate something
چیزی را غیر قانونی چاپ کردن
[دو نسخه ای کردن]
referred
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
refers
توجه کردن یا کار کردن یا نوشتن درباره چیزی
premeditate
قبلا فکر چیزی را کردن مطالعه قبلی کردن
to pull off something
[contract, job etc.]
چیزی را تهیه کردن
[تامین کردن]
[شغلی یا قراردادی]
valuate
ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
to instigate something
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
to throw light upon
روشن کردن کمک بتوضیح چیزی کردن
quantify
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifies
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantified
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
quantifying
محدود کردن کیفیت چیزی را معلوم کردن
cession
صرفنظر کردن از چیزی وواگذار کردن ان واگذاری
denounced
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denouncing
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounce
علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
brief
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
to beg for a thing
چیزی راخواهش کردن یاگدایی کردن
mind
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
beck
باسرتصدیق کردن یاحالی کردن چیزی
minds
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
briefed
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
reference
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
references
توجه کردن یا کار کردن با چیزی
briefest
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
briefer
خلاصه کردن چیزی توجیه کردن
minding
فکر چیزی را کردن یاداوری کردن
to throw something overboard
چیزی را ول کردن
make do with something
با چیزی تا کردن
defrosts
یخ چیزی را اب کردن
to cut something
چیزی را کم کردن
fill
پر کردن چیزی
to smell at something
چیزی را بو کردن
to work out something
چیزی را حل کردن
fills
پر کردن چیزی
defrost
یخ چیزی را اب کردن
to cut back
[on]
something
چیزی را کم کردن
to cut down
[on]
something
چیزی را کم کردن
deduct
کم کردن چیزی از کل
defrosting
یخ چیزی را اب کردن
to reason out something
چیزی را حل کردن
deducts
کم کردن چیزی از کل
make something do
با چیزی تا کردن
deducting
کم کردن چیزی از کل
deducted
کم کردن چیزی از کل
defrosted
یخ چیزی را اب کردن
enclosing
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
relevance
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
replaced
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
querying
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replacing
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queries
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queried
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
query
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
to book something
چیزی را رزرو کردن
preparation
آماده کردن چیزی
fill up
کاملاگ پر کردن چیزی
assume
چیزی را فرض کردن
premise
چیزی را فرض کردن
lay hands on something
چیزی راتصرف کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com