English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
to have a question for somebody از کسی سئوالی داشتن
Other Matches
to pose a question to any one ازکسی سئوالی
i asked him a question سئوالی از اوپرسیدم
to ask somebody a question ازکسی سئوالی کردن
to ask somebody a question از کسی سئوالی پرسیدن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
bears در بر داشتن
relieve داشتن
relieves داشتن
bears داشتن
bear در بر داشتن
owning داشتن
redolence بو داشتن
bear داشتن
to be feverish تب داشتن
relieving داشتن
own داشتن
to hold داشتن
to have داشتن
wanted کم داشتن
to have possession of داشتن
to go hot تب داشتن
want کم داشتن
to hold a meeting داشتن
intercommon داشتن
lackvt کم داشتن
owns داشتن
owned داشتن
to have f. تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
to possess داشتن
monogyny داشتن یک زن
lacked کم داشتن
doubting شک داشتن
lack کم داشتن
doubt شک داشتن
lacks کم داشتن
having داشتن
possessing داشتن
doubted شک داشتن
possesses داشتن
have داشتن
possess داشتن
doubts شک داشتن
liked دوست داشتن
afforded استطاعت داشتن
afford استطاعت داشتن
protruding برامدگی داشتن
affording استطاعت داشتن
outclasses برتری داشتن بر
declaring افهار داشتن
may امکان داشتن
abhorred تنفر داشتن از
abhor تنفر داشتن از
like دوست داشتن
affords استطاعت داشتن
abhor بیم داشتن از
protrude برامدگی داشتن
minding تصمیم داشتن
withheld دریغ داشتن
outclass برتری داشتن بر
outclassed برتری داشتن بر
resides اقامت داشتن
varies فرق داشتن
outclassing برتری داشتن بر
resided اقامت داشتن
reside اقامت داشتن
minds در نظر داشتن
minds تصمیم داشتن
likes دوست داشتن
mind تصمیم داشتن
mind در نظر داشتن
protrudes برامدگی داشتن
protruded برامدگی داشتن
loathes نفرت داشتن از
loathed نفرت داشتن از
loathe نفرت داشتن از
withholds دریغ داشتن
withholding دریغ داشتن
minding در نظر داشتن
withhold دریغ داشتن
provides مقرر داشتن
spared دریغ داشتن
fluctuated نوسان داشتن
fluctuates نوسان داشتن
confide اعتماد داشتن به
lasts دوام داشتن
confided اعتماد داشتن به
confides اعتماد داشتن به
lasted دوام داشتن
last دوام داشتن
bestows ارزانی داشتن
suspend معوق داشتن
suspending معوق داشتن
spare دریغ داشتن
importing اهمیت داشتن
debt بدهی داشتن
imported اهمیت داشتن
import اهمیت داشتن
raises برپا داشتن
raise برپا داشتن
suspends معوق داشتن
debts بدهی داشتن
fluctuate نوسان داشتن
bestowing ارزانی داشتن
bestowed ارزانی داشتن
requires لازم داشتن
abhors تنفر داشتن از
requiring لازم داشتن
represent نمایندگی داشتن
abhorring تنفر داشتن از
represented نمایندگی داشتن
represents نمایندگی داشتن
desire میل داشتن
desires میل داشتن
desiring میل داشتن
required لازم داشتن
require لازم داشتن
bestow ارزانی داشتن
roll تلاطم داشتن
rolled تلاطم داشتن
rolls تلاطم داشتن
affect دوست داشتن
affect تمایل داشتن
affects دوست داشتن
affects تمایل داشتن
to take part [in] شرکت داشتن [در]
declare افهار داشتن
provide مقرر داشتن
to be away on vacation [American] داشتن مرخصی
scoot سرعت داشتن
deserves استحقاق داشتن
deserve استحقاق داشتن
believes گمان داشتن
believed گمان داشتن
believe گمان داشتن
liaising بستگی داشتن
liaising رابطه داشتن
liaises بستگی داشتن
liaises رابطه داشتن
liaised بستگی داشتن
liaised رابطه داشتن
liaise بستگی داشتن
liaise رابطه داشتن
scooted سرعت داشتن
scooting سرعت داشتن
implying دلالت داشتن
imply دلالت داشتن
implies دلالت داشتن
to have in mind در نظر داشتن
tolerating طاقت داشتن
tolerates طاقت داشتن
tolerated طاقت داشتن
tolerate طاقت داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
vibrates ارتعاش داشتن
vibrated ارتعاش داشتن
vibrate ارتعاش داشتن
scoots سرعت داشتن
corresponds رابطه داشتن
corresponded رابطه داشتن
exists وجود داشتن
existed وجود داشتن
exist وجود داشتن
resembling شباهت داشتن
resembles شباهت داشتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com