Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
sorrel
اسب کهر اغلب با یال و دم سفید
Search result with all words
alabaster
[کربنات کلسیم نیمه شفاف در رنگ های زرد و سفید که اغلب در نورگیر پنجره استفاده می شود.]
Other Matches
watermark
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
watermarks
علامت چاپ سفید در متن کاغذ سفید چاپ سفید یا سایه دار کردن
lanceolate leaves
برگ های اسلیمی
[شاه عباسی]
[نیزه ای]
[شعله]
[اغلب در یک یا دو سمت برگ بصورت کنگره بوده و در اغلب فرش های لچک ترنج و باغی بکار می رود.]
leukon
عناصر سفید خون وسلولهای سازنده انها دودمان سفید خون
platina
پلاتین یا طلای سفید طبیعی برنگ طلای سفید
white with blue stripes
سفید با خطهای ابی سفید باراه راه ابی
a lot of times
<adv.>
اغلب
on any number of occasions
<adv.>
اغلب
oft
[archaic, literary]
<adv.>
اغلب
often
<adv.>
اغلب
many times
<adv.>
اغلب
frequently
<adv.>
اغلب
regularly
[often]
<adv.>
اغلب
frequently
اغلب
oftentimes
اغلب
leukocyte
گویچه سفید خون گلبول سفید خون
moviegoers
کسی که اغلب به سینما میرود
in and out
<idiom>
اغلب به بیرون رفتوآمد کردن
moviegoer
کسی که اغلب به سینما میرود
common
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commonest
آنچه اغلب اتفاق میافتد
commoners
آنچه اغلب اتفاق میافتد
frequents
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequent
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequented
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
frequenting
آنچه می آید و می رود و اغلب رخ میدهد
copper
[police officer]
پاسبان
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
cambric tea
نوشابه گرمی از اب و شیر وشکر و اغلب چای
copper
[police officer]
پلیس
[اغلب تحقیر آمیز]
[اصطلاح عامیانه]
altar-niche
[تو رفتگی در محراب کلیسا که اغلب نیایشگاه کوچکی است.]
Pickles are often eaten as a relish .
خیار شور درا اغلب بعنوان مزه می خورند
increments
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
increment
افزودن یک به یک عدد در یک ثبات اغلب برای ادامه دادن کار
In the nature of things, young people often rebel against their parents.
طبعا جوانان اغلب با پدر و مادر خود سرکشی می کنند. .
wheel mode
ماهواره یا بخشی از ان که اغلب با سرعت کم بمنظورپایدارسازی وضعیت دوران میکند
xanthochroid
شخص بور و سفید پوست شخص مو زرد و سفید پوست
chimney-bar
[نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
vibrator
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
cist
[قبر ماقبل تاریخ مانند جعبه که اغلب همراه با سنگ نشانه بود.]
horse design
نقش اسب
[در اغلب طرح های شکارگاهی از این حیوان استفاده می شود.]
vibrators
منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
CD quality
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
ada
زبان برنامه نویسی سطح بالا که اغلب در ارتش و صنعت و موضوعات علمی به کار می رود
Huffman code
کد فشرده سازی داده که حروف ای که اغلب نرخ می دهند فضای بیت کمتری اشغال می کنند
micros
تخته مدار چاپ شده اصلی سیستم که حاوی اغلب قط عات و اتصالات برای گفتههای گسترده و... است
micro
تخته مدار چاپ شده اصلی سیستم که حاوی اغلب قط عات و اتصالات برای گفتههای گسترده و... است
game theory
این نظریه اغلب در تحلیل کردار انحصارچند جانبه بکار میرود واستراتژیهای مختلف را موردبررسی قرار میدهد
WWW
مجموعهای از میلیون ها وب سیلت و صفحات وب که با هم بخشی از اینترنت را تشکیل می دهند که اغلب اوقات توسط کاربر استفاده می شوند
My Computer
نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
diskette
دیسک سبک و انعط اف پذیر که میتواند داده مغناطیسی ذخیره کند و در اغلب کامپیوترهای شخصی به کار می رود
keel area
ناحیه برجسته جانبی تیرک زیر هواپیماهای دریایی که اغلب زیر سطح اب قرارمیگیرد
host computer
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
host computers
کامپیوتر مخصوص نوشتن و تصحیح نرم افزار از کامپیوتر دیگر اغلب با استفاده از کامیایر
backstreet
فعالیتهای غیر رسمی و مخفی و اغلب غیر قانونی
L cache
فضای کوچک RAM ایستای سریع روی قطعه پردازنده که داده هایی که اغلب استفاده می شوند را برای افشزایش سرعت پردازش ذخیره میکند
hub
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
blank cheque
چک سفید
miniver
خز سفید
snow-white
سفید
blank
سفید
white tailed
دم سفید
minever
خز سفید
blank check
چک سفید
blank cheques
چک سفید
chalk
گل سفید
sow white
سفید
hoary headed
مو سفید
blankest
سفید
whiting
گچ سفید
silvery
سفید
whiter
سفید
whitest
سفید
snowy
سفید
shiro
سفید
hoary
سفید
alabastrine
سفید
chalks
گل سفید
chalking
گل سفید
chalked
گل سفید
white
سفید
blank signed document
سفید امضاء
ice wool
کرک سفید
monial
تنگ سفید
aaron's round
بنک سفید
white space
فاصله سفید
mullein
بنگ سفید
white lie
دروغ سفید
incandescent light
نور سفید
abele
سفید دار
white elephant
فیل سفید
alum
زاج سفید
black and white
سیاه و سفید
Afrikaners
سفید پوست
madonna lily
گل سوسن سفید
white phosphorous
فسفر سفید
asphodel
سوسن سفید
white heat
دمای سفید
white lead
سفید اب شیخ
white propaganda
تبلیغات سفید
achromatic
سیاه و سفید
blank signed cheque
چک سفید امضاء
coif
عرقچین سفید
graybeard
ریش سفید
f. of truce
پرچم سفید
white oak
بلوط سفید
kerosone
نفت سفید
greensickness
یزقان سفید
whitey
سفید پوست
duenna
گیس سفید
whity
مایل به سفید
whity
سفید پوست
white f.
پرچم سفید
flagtruce
پرچم سفید
gray bearded
ریش سفید
gray
سفید شونده
gray
کبود سفید
galvanized iron
اهن سفید
gallvanized iron
اهن سفید
king's spear
سوسن سفید
leucophlegmasia
التهاب سفید
greater plantain
تخم سفید
greybeard
ریش سفید
decolo
سفید کردن
chlorosis
یرقان سفید
white matter
ماده سفید
white pepper
فلفل سفید
white level
تراز سفید
calomel
جیوه سفید
light bread
نان سفید
lily white
خیلی سفید
Afrikaner
سفید پوست
zinc white
سفید اب روی
whitey
مایل به سفید
white noise
نوفه سفید
habenaria
زر اوند سفید
cummin
زیره سفید
cows lungwort
بنک سفید
hellebore
خریق سفید
white winged
سفید بال
hoariness
سفید مویی
kerosine
نفت سفید
hoary headed
ریش سفید
blankbook
دفترچه سفید
watcheye
سگ چشم سفید
White Papers
کتاب سفید
White Paper
کتاب سفید
veratrum
خربق سفید
unleached
سفید نشده
snow white
سفید یکدست
to grow
سفید شدن
carte blanche
کاغذ سفید
carte blanche
کارت سفید
wall eye
چشم سفید
riesling
شراب سفید
Deans
ریش سفید
rose of may
نرگس سفید
White House
کاخ سفید
kindling
چوب سفید
whitish
نزدیک به سفید
whitish
تا اندازهای سفید
lily
سوسن سفید
lilies
سوسن سفید
blankest
ورقه سفید
blankest
سفید سفیدی
blank
ورقه سفید
blank
سفید سفیدی
White peacock
طاووس سفید
whiteboard
تخته سفید
the white house
کاخ سفید
tabula rasa
لوح سفید
Dean
ریش سفید
polar bear
خرس سفید
whitest
سفید کردن
whiter
سفید کردن
white
سفید کردن
tinplate
اهن سفید
white elephants
فیل سفید
snow-white
سفید برفی
mulberry
توت سفید
mulberries
توت سفید
polar bears
خرس سفید
white noise
نویز سفید
wheat bread
نان سفید
mullen
بنگ سفید
kerosene
نفت سفید
white cast iron
چدن سفید
impudent
چشم سفید
galvanizes
سفید کردن
galvanize
سفید کردن
galvanising
سفید کردن
galvanises
سفید کردن
galvanised
سفید کردن
garnishes
پارچه سفید
white cement
سیمان سفید
white dwarf
کوتوله سفید
alabaster
مرمر سفید
white lies
دروغ سفید
white flame
شعله سفید
neutral spirits
الکل سفید
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com