English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English Persian
to retain a freelancer استخدام کردن پیشه ور آزاد
Other Matches
freelancer پیشه ور آزاد
to engage somebody as somebody کسی را به عنوان کسی [در پیشه ای] استخدام کردن
recruited سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruit سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruiting سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
recruits سرباز یا دانش اموز جدید استخدام کردن استخدام سربازگیری کردن
professional پیشه ور کسیکه رشتهای را پیشه رسمی
professionals پیشه ور کسیکه رشتهای را پیشه رسمی
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
chargeable accessions استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
employ استخدام کردن
engages استخدام کردن
to retain استخدام کردن
take into service استخدام کردن
engage استخدام کردن
employing استخدام کردن
employs استخدام کردن
employed استخدام کردن
enroll استخدام کردن
recruit نواموز استخدام کردن
recruited نواموز استخدام کردن
engages گرفتن استخدام کردن
engage گرفتن استخدام کردن
reengage دوباره استخدام کردن
recruits نواموز استخدام کردن
reemploy دوباره استخدام کردن
recruiting نواموز استخدام کردن
employ بکار گماشتن استخدام کردن
employed بکار گماشتن استخدام کردن
take on <idiom> استخدام کردن،اجازه دادن
employs بکار گماشتن استخدام کردن
employing بکار گماشتن استخدام کردن
to hire برگزیدن برای کار [استخدام کردن]
To emancipate a slave. برده ای را آزاد کردن
To release someone. To set someone free کسی را آزاد کردن .
set loose <idiom> رها کردن چیزی که تو گفته بودی ،آزاد کردن
well there are actors and actors آخر هنر پیشه داریم تا هنر پیشه
to release آزاد کردن [رها کردن ] [از زندان]
clears آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearer آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clearest آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clear آزاد کردن خط ارتباطی وقتی ارسال تمام شده است
clicked نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
click نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
clicks نگه داشتن و آزاد کردن کلیدی از صفحه کلید یا mouse
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blasts آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
deallocate آزاد کردن منبعی که به یک کار یا فرآیند یا رسانه جانبی اختصاص داده شده است
click دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicks دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
clicked دو عمل سریع نگه داشتن و آزاد کردن دکمه mouse برای شروع یک برنامه یا انتخاب
applications به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
employment استخدام
recruitment استخدام
sorb استخدام
service استخدام
serviced استخدام
personnel management مدیریت استخدام
retd مخفف در استخدام
public service استخدام دولتی
reenagement استخدام دوباره
personnel manager مدیر استخدام
employable قابل استخدام
unemployable غیرفابل استخدام
employer استخدام کننده
employers استخدام کننده
featherbed استخدام کارمنداضافی
working paper ورقهء استخدام کارگر
labour policy سیاست استخدام کارکنان
inductee نفر استخدام شده
administrative contracting office دفتر استخدام کارگزینی
professions پیشه
artificer پیشه ور
tradesman پیشه ور
walk of life پیشه
handicraftsman پیشه ور
tradesmen پیشه ور
vocation پیشه
vocations پیشه
crafts پیشه
craft پیشه
line of business پیشه
avocation پیشه
artisans پیشه ور
occupation پیشه
profession پیشه
occupations پیشه
artisan پیشه ور
calling پیشه
careering پیشه
jobs پیشه
careers پیشه
careered پیشه
job پیشه
function پیشه
traded پیشه
functioned پیشه
functions پیشه
mysteries پیشه
walks of life پیشه
trade پیشه
career پیشه
mystery پیشه
craftbrother هم پیشه
free-standing آزاد
freelance آزاد
reenlistment دوباره در ارتش استخدام شدن
sign on قرارداد استخدام کسی را امضاکردن
supervisory مباشر پیشه
profession of medicine پیشه پزشکی
handicraft پیشه دستی
amative عاشق پیشه
the long robe پیشه قضائی
chisel tooth دندان پیشه
amorist عاشق پیشه
studios پیشه گاه
studio پیشه گاه
professionally از لحاظ پیشه
practice رویه پیشه
practice کار پیشه
pursuit حرفه پیشه
oppressive ستم پیشه
traded پیشه حرفه
trade پیشه حرفه
jackdaw کلاغ پیشه
jackdaws کلاغ پیشه
line of business شاخه پیشه
pursuits حرفه پیشه
In the open air. در هوای آزاد.
freewheeling آزاد چرخی
freer آزاد کننده
let loose <idiom> آزاد گذاشتن
off duty <idiom> دروقت آزاد
dial tones بوق آزاد
dial tone بوق آزاد
On the free market . دربازار آزاد
knotless بافت شل و آزاد
out in the world در دنیای آزاد
GIVE WAY سبقت آزاد
freewheeling آزاد چرخ
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
he was engagedon probation بعنوان کاراموزی اورا استخدام کردند
ministry of industry وزارت پیشه و هنر
traded پیشه وری کاسبی
craft guild صنف پیشه وران
trade پیشه وری کاسبی
good will حق کسب و پیشه وتجارت
industries پیشه و هنر ابتکار
professions پیشگانی پیشه کار
laid up in bed پیشه ویژه رشته
career women زن دارای حرفه یا پیشه
profession افهار پیشه و حرفه
career woman زن دارای حرفه یا پیشه
professions افهار پیشه و حرفه
professionally ازراه پیشه یاکسب
industry پیشه و هنر ابتکار
profession پیشگانی پیشه کار
he is a physician byprofession پیشه او پزشکی است
algebraic language زبان با مفاد آزاد
absolute آزاد از قیود فکری
advisory control کنترل آزاد هواپیما
vacancy موقعیت شغلی آزاد
freewheeling دارای چرخک آزاد
supplier at arm's length فروشنده آزاد [اقتصاد]
outdoorsy <adj.> عاشق هوای آزاد
drawing tools خط و رسم آزاد است
specialism پیروی علم یا پیشه ویژه
specialisms پیروی علم یا پیشه ویژه
Free pree (trade,port). مطبوعات ( تجارت ،بندر ) آزاد
freewheel [overrunning clutch ] چرخ آزاد [فناوری مکانیک]
fixie bicycle [fixie , one-gear bike without brakes] دوچرخه تک دنده [با چرخ آزاد]
eminence پر مقام [بالا رتبه] در گروهی یا پیشه ای
independent آزاد یا کنترل شده توسط کسی
glasnost سیاست بحث آزاد مطالب و مسائل
Open to the publice. ورود برای عموم آزاد است
industrial wealth مالی که از راه پیشه و هنربدست امده باشد
actual job [job held] [occupation held] پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
nostradamus کسیکه پیشه اش خبراز غیب دادن است
lay deacon شماسی که پیشه غیر روحانی را دنبال میکند
fixed-gear bicycle دوچرخه دنده ثابت [بدون چرخ آزاد]
admission is free to all ورود برای همه یا همگان آزاد است
To stand at attention(ease). بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
Freemason [استاد کار بنای آزاد در اتحادیه معماران]
The box office star of 1980. پول ساز ترین هنر پیشه سال 1980
rigger کسی که پیشه اش بستن بادبانهاوکوبیدن میخهای کشتی است
freedoms آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedom آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
logographer مورخ نثر نویس یونانی پیش از زمان herodotusیونانی که پیشه اش نطق بود
contention سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
contentions سیستم کنترل ارتباطی که در آن وسیله باید منتظر زمان آزاد پیش از ارسال داده شود
lazy lines سفیدک [رشته تارهای نخ پود که در پشت فرش آزاد بوده و جزء گره قرار نگرفته اند.]
practician کسیکه دست بکار پیشه ایست وکیل دست در کار
It will be interesting to see how the first free elections play themselves out. خیلی جالب خواهد بود تا ببینید که نتیجه اولین انتخابات آزاد چه خواهد شد .
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
induction station دفتر استخدام دفتر پذیرش
fragmentation حافظه اختصاص یافته به چندین فایل که به بخشهای آزاد و کوچکتری تقسیم میشود و آن قدر کوچک هستند که قابل استفاده نیستند ولی کلا فضای زیادی اشغال می کنند
pile گوشت فرش [قسمت آزاد نخ در بالای گره است و ارتفاع آن بسته به نوع و محل بافت فرش از چند میلیمتر تا چند سانتیمتر می رسد.]
public آزاد برای استفاده همگانی , ساخته شده برای استفاده همگانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com