Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (38 milliseconds)
English
Persian
exploit
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploits
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Other Matches
exploitation
بهره کشی کردن سوء استفاده استثمار
operated
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operates
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operate
از حسابی استفاده کردن بهره برداری کردن
operated
عمل کردن بهره برداری کردن
operate
عمل کردن بهره برداری کردن
operates
عمل کردن بهره برداری کردن
exploiting
بهره برداری کردن از
utilize
بهره برداری کردن
utilizes
بهره برداری کردن
exploit
بهره برداری کردن از
utilizing
بهره برداری کردن
exploits
بهره برداری کردن از
utilised
بهره برداری کردن
tap
بهره برداری کردن از
tapping
بهره برداری کردن از
utilises
بهره برداری کردن
utilising
بهره برداری کردن
tapped
بهره برداری کردن از
utilised
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizing
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising
مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
exploits
استثمار کردن
exploiting
استثمار کردن
exploit
استثمار کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
elicits
استخراج کردن استنباط کردن
elicited
استخراج کردن استنباط کردن
eliciting
استخراج کردن استنباط کردن
elicit
استخراج کردن استنباط کردن
dispossess
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessed
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossesses
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
dispossessing
ازتصرف محروم کردن بی بهره کردن
pan-
استخراج کردن
pan
استخراج کردن
pans
استخراج کردن
extracted
استخراج کردن
extracting
استخراج کردن
extract
استخراج کردن
extracts
استخراج کردن
draw out
استخراج کردن
stope
استخراج کردن
grubbed
از کتاب استخراج کردن
grub
از کتاب استخراج کردن
quarrying
استخراج کردن معدن
quarry
استخراج کردن معدن
grubs
از کتاب استخراج کردن
quarries
استخراج کردن معدن
mine
استخراج کردن یاشدن
mined
استخراج کردن یاشدن
mines
استخراج کردن یاشدن
educe
گرفتن استخراج کردن
extracted
بیرون کشیدن استخراج کردن
extracts
بیرون کشیدن استخراج کردن
extracting
بیرون کشیدن استخراج کردن
extract
بیرون کشیدن استخراج کردن
metallurgic
وابسته بفن استخراج و قال کردن فلزات
gain
بهره برداری
usages
بهره برداری ها
utilizations
بهره برداری ها
utilisations
بهره برداری ها
gains
بهره برداری
gained
بهره برداری
utilisation
[British]
بهره برداری
exploitation
بهره برداری
operation
بهره برداری
utilization
بهره برداری
exploitation
[utilization]
بهره برداری
usage
بهره برداری
using
بهره برداری
divests
بی بهره کردن
depriving
بی بهره کردن
deprives
بی بهره کردن
deprive
بی بهره کردن
divested
بی بهره کردن
divest
بی بهره کردن
divesting
بی بهره کردن
operating budget
بودجه بهره برداری
royalty
حق بهره برداری از چیزی
royalties
حق بهره برداری از چیزی
ready for use
اماده بهره برداری
operating cost
هزینه بهره برداری
maximum value
مقدار بهره برداری
emergency operation
بهره برداری اضطراری
infatute
ازخرد بی بهره کردن
out law
از حقوق بی بهره کردن
integrated reservoir operation
بهره برداری توام از چندمخزن
agronomics
علم بهره برداری از زمین
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
water utilization project
پروژه بهره برداری از منابع اب
operational research
تحقیق درخصوص بهره برداری
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
super imposed working load
بار مربوط به بهره برداری از بنا
tinpenny
حق الارض بهره برداری ازمعدن قلع
A concession
امتیاز بهره برداری ( از معادن وغیره )
economic life
مدت بهره برداری از ماشین الات
defrauding
کلاه برداری کردن
defraud
کلاه برداری کردن
safing
چاشنی برداری کردن
defrauds
کلاه برداری کردن
defrauded
کلاه برداری کردن
sample
نمونه برداری کردن
mapping
نقشه برداری کردن
sampled
نمونه برداری کردن
cost in use
هزینه تملک و بهره برداری از ساختمان یا کارخانه
unveiling
نمودار کردن پرده برداری
unveiled
نمودار کردن پرده برداری
unveils
نمودار کردن پرده برداری
sampling
نمونه برداری مزه کردن
photo imagery
عکس برداری کردن از زمین
unveil
نمودار کردن پرده برداری
To take an invevtory.
صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
watershed management
کلیه عملیات مربوط به اصلاح و نگهداری و بهره برداری از انجیرها
maps
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
map
نقشه برداری کردن تهیه نقشه نقشه کشی کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
arrentation
پروانه یا جواز بهره برداری ار اراضی جنگلی در ازای پرداخت اجاره سالانه معین
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
operating bridge
پلی که جهت عبور و انتقال وسایل کار در کارگاه ساختمانی ساخته میشود پل بهره برداری
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
bessel method
پیدا کردن محل توقفگاه به روش بسل سیستم نقشه برداری بسل
phototostat
رونوشت برداری بوسیله عکاسی دستگاه عکسبرداری ازاسناد رونوشت تهیه کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
redundancy
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
salami technique
کلاه برداری کامپیوتری توسط تراکنشهای جدا وکوچک که دنبال کردن آنها وتشخیص آنها مشکل است
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizing
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilised
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizes
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to wipe out
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
married under a contract unlimited perio
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
infringing
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preach
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
corrects
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com