English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (4 milliseconds)
English Persian
dunce استدلال کننده موشکاف
dunces استدلال کننده موشکاف
Other Matches
proponent استدلال کننده
proponents استدلال کننده
reasoner استدلال کننده
ratiocinator استدلال کننده
analogist قیاس و استدلال کننده
boomerange دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
astute موشکاف
hair splitting موشکاف
subtil موشکاف
intent موشکاف
scrutinizer موشکاف
scrutator مراقب موشکاف
inferring one thing from another استدلال
argumentation استدلال
argumentum استدلال
logic استدلال
ratiocination استدلال
argument استدلال
reasoning استدلال
arguments استدلال
adducible قابل استدلال
argue استدلال کردن
affective reasoning استدلال عاطفی
reasoning test ازمون استدلال
reason استدلال کردن
reasoning ability توانایی استدلال
ratiocinate استدلال کردن
analogical reasoning استدلال سنجشی
analogical reasoning استدلال قیاسی
inductive reasoning استدلال استقرایی
thought استدلال تفکر
thoughts استدلال تفکر
reasons استدلال کردن
circular reasoning استدلال دوری
argued استدلال کردن
paralogia استدلال پریشی
deductive reasoning استدلال قیاسی
syllogistic reasoning استدلال قیاسی
acatalepsia استدلال پریشی
idoliom استدلال غلط
idolism استدلال غلط
arguing استدلال کردن
logical reasoning استدلال منطقی
paralogism استدلال غلط
argues استدلال کردن
discursively ازروی استدلال
devil's advocate <idiom> [ارائه استدلال مخالف]
parity of reasoning قیاس یا شباهت استدلال
theorists طرفدار استدلال نظری
theorize استدلال نظری کردن
theorist طرفدار استدلال نظری
theorises استدلال نظری کردن
theorizing استدلال نظری کردن
theorising استدلال نظری کردن
objection مخالفت استدلال مخالف
theorizes استدلال نظری کردن
theorised استدلال نظری کردن
notionalist هواخواه استدلال نظری
objections مخالفت استدلال مخالف
a priori استدلال پیش سوی
theorized استدلال نظری کردن
argues دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry استدلال غلط وغیر منطقی
proves استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argued دلیل اوردن استدلال کردن
argue دلیل اوردن استدلال کردن
arguing دلیل اوردن استدلال کردن
prove استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved استدلال کردن به اثبات رسانیدن
refutation اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to theorise [about something] [British E] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to theorize [about something] استدلال نظری کردن [در باره چیزی]
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
out argue در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
fallacy دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
fallacies دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
sound [arguments, data, figures] <adj.> درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
We shall be reasoning on the grounds that. . روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
free thinkers افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
reductive ad absurdum روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
fallacy of composition استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
intuitivist کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
rationalism سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
forward chaining روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
means ends analysis نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
platonize پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
theorization تحقیقات نظری استدلال نظری
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
spell binder مسحور کننده مجذوب کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
discriminant تفکیک کننده جدا کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
supplicant درخواست کننده تضرع کننده
homager تجلیل کننده کرنش کننده
designative اشاره کننده تعیین کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
striking force نیروی تک کننده یا کمین کننده
practicer تمرین کننده مشق کننده
favourer یاری کننده مساعدت کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
gesticulant اشاره کننده وحرکت کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
provisioner تدارک کننده تهیه کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
modifier اصلاح کننده تعدیل کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
prosecutor پیگرد کننده تعقیب کننده
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
corruptor فاسد کننده منحرف کننده
hangers اویزان کننده معلق کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
modifiers اصلاح کننده تعدیل کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
insulators جدا کننده عایق کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
thickener غلیظ کننده پرپشت کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
transmitters منتقل کننده مخابره کننده
insulator جدا کننده عایق کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
transmitter منتقل کننده مخابره کننده
sniffy افهار تنفر کننده فن فن کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
modulator demodulator تلفیق کننده- تفکیک کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
skeletonizer تهیه کننده استخوان بندی یا کالبد چیزی تهیه کننده رئوس مطالب
fuel cooled oil cooler خنک کننده روغن که در ان ازسوخت بعنوان ماده خنک کننده استفاده میشود
dragger شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت
plasticizer ماده سخت کننده و کشدار کننده خرج انفجار یا خرج تلاش
procuring activity یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
agent authentication معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
parity bit عدد یا علامت طراز کننده متعادل کننده عدد تعادل
component اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
user freindly اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
dismantling shot تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
voltage stabilizer تثبیت کننده فشار الکتریکی تثبیت کننده ولتاژ
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
tipper کج کننده واژگون کننده
army component نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
requistioner قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
stabilisers تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
supporting arms نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
stabilizer تثبیت کننده میز تثبیت کننده مسیر
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
desiccant مواد خشک کننده گیاهان مواد شیمیایی خشک کننده روییدنیها
delay release sinker وسیله غوطه ور کننده مین زمانی غوطه ور کننده مین تاخیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com