English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 99 (7 milliseconds)
English Persian
common touch استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
Other Matches
sympathies همدردی
sympathy همدردی
condolence همدردی
condolences همدردی
pity رحم همدردی
pities رحم همدردی
pitied رحم همدردی
sympathy with any one همدردی یاهمفکری باکسی
neighbourly feelings احساسات همسایگی همدردی
sympathies [bereavement] همدردی [تسلیت] [در عزاداری]
sympathetically ازروی همدردی یا هم فکری غمخوارانه
My heart goes out to you. <idiom> با تو همدردی می کنم. [اصطلاح روزمره ]
Many thanks for the sympathy shown to us [on the passing of our father] . خیلی سپاسگذارم برای همدردی شما [بخاطر فوت پدرمان] .
displaced persons اشخاص پناهنده
so many menŠso many minds هر چه اشخاص بیشتر
person perception ادراک اشخاص
these people این اشخاص
many people خیلی اشخاص
great persons اشخاص بزرگ
many a man بسا اشخاص
omnium gatherum مجموعه اشخاص
artificial persons اشخاص حقوقی
knowledge of persons شناسایی اشخاص
few men اشخاص کمی
many persons خیلی اشخاص
natural persons اشخاص طبیعی
personas اشخاص یک کتاب
personae اشخاص یک کتاب
persona اشخاص یک کتاب
dog paddle شنای اشخاص مبتدی
blacklisting صورت اشخاص بدحساب
withindoors اشخاص داخل منزل
blacklisted صورت اشخاص بدحساب
blacklist صورت اشخاص بدحساب
criss-crossing امضای اشخاص بیسواد
to suck eggs اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
inter alia میان اشخاص دیگر
offences against persons جرائم بر علیه اشخاص
panels صورت اسامی اشخاص
blacklists صورت اشخاص بدحساب
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
play off <idiom> رفتار مختلف با اشخاص
panel صورت اسامی اشخاص
criss-crosses امضای اشخاص بیسواد
adhominem حمله یا اعتراض به اشخاص
criss-crossed امضای اشخاص بیسواد
interested parties اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
subjects of international law اشخاص حقوق بین الملل
high-powered مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
lonely hearts اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
he is not of that type ازان قبیل اشخاص نیست
sucker list <idiom> لیستی از اشخاص ساده لوح
dais سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
apportionment تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
intelligentsia اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
One must not judge by appearances . بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
get one's own way <idiom> اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
acidosis فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
mixed laws قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
damage صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
anachronism اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
anachronisms اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
camp follower اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infants در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infant در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
camp followers اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
bouncers ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncer ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
personals بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
credit union موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
character actors هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actor هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
governess زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
vampire روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scout کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
vampires روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
talent scouts کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
sympathised همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathising همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
My thoughts and prayers go out to you. <idiom> با تو همدردی می کنم و برایت دعا می کنم.
sympathizing همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathises همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathizes همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathize همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
sympathized همدردی یا همفکری کردن جانبداری کردن
feather-bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather bedding مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ether مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
utilitarianism بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
parting salute سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
pork barrel برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com