English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (41 milliseconds)
English Persian
fabllibility استعداد خطا کردن
Search result with all words
gift استعداد پیشکش کردن
gift دارای استعداد کردن
gifts استعداد پیشکش کردن
gifts دارای استعداد کردن
potentialize دارای استعداد کردن
Other Matches
average strength استعداد پرسنلی متوسط میانگین استعداد پرسنلی
turn استعداد
endowments استعداد
endowment استعداد
simpleminded کم استعداد
geniuses استعداد
genius استعداد
talented استعداد
talent استعداد
talents استعداد
cabiler استعداد
unintelligent بی استعداد
inapt بی استعداد
susceptivity استعداد
property استعداد
capacity استعداد
capacities استعداد
susceptibility استعداد
ingenuity استعداد
capability استعداد
turns استعداد
ungifted بی استعداد
talentless بی استعداد
aptness استعداد
amplitude استعداد
potentiality استعداد
gormless کم استعداد
parted با استعداد
brilliance استعداد
potentialities استعداد
gifted با استعداد
aptitude استعداد
aptitudes استعداد
liability to disease استعداد
verve استعداد
predispostion استعداد
aptitude test ازمون استعداد
division slice استعداد لشگری
capacities استعداد مقام
child prodigy بچهبا استعداد
flair استعداد خصیصه
capability استعداد پیشرفت
caliber گنجایش استعداد
indisposition عدم استعداد
artistic aptitude استعداد هنری
academic aptitude استعداد تحصیلی
command strength استعداد یکان
tendencies توجه استعداد
war strenght استعداد جنگی
mechanical aptitude استعداد فنی
strengths استعداد رزمی
authorized strength استعداد مجاز
end strength استعداد نهایی
strength استعداد رزمی
capacity گنجایش استعداد
liability بدهکاری استعداد
scholastic aptitude استعداد تحصیلی
artistry استعداد هنرپیشگی
capacity استعداد مقام
aptitude tests ازمون استعداد
capacities گنجایش استعداد
reproductivity استعداد هم اوری
tendency توجه استعداد
frost susceptibility استعداد یخزدگی
cleverest باهوش با استعداد
risible faculty استعداد خنده
occupational aptitude استعداد شغلی
cleverer باهوش با استعداد
indisposedness عدم استعداد
cleverness هوشیاری استعداد
shifted نوبتی استعداد
capable با استعداد صلاحیتدار
palooka بوکسور بی استعداد
liabilities بدهکاری استعداد
reproductivity استعداد تولید
clever باهوش با استعداد
sconce جمجمه استعداد
shift نوبتی استعداد
art استعداد استادی
indispositions عدم استعداد
resistibility استعداد مقاومت
imitativeness استعداد تقلید
shifts نوبتی استعداد
arts استعداد استادی
peak strenght حداکثر استعداد مجاز
habiliment جامه استعداد فکری
talent for musics استعداد یا ذوق موسیقی
natural مسلم استعداد ذاتی
level of strength میزان استعداد رزمی
scholastic aptitude test ازمون استعداد تحصیلی
manpower cieling سطح استعداد پرسنل
potentially با داشتن استعداد نهانی
accountable strength استعداد قابل محاسبه
physical aptitude test ازمون استعداد جسمانی
flatlander موج سوار کم استعداد
the talnet of the country مردم با استعداد کشور
gifted موید شخص با استعداد
level of strength سطح استعداد رزمی
reduced strenght حداقل استعداد جنگی
accountable strength استعداد قابل توجه
allotropy استعداد تغییر و تبدیل
naturals مسلم استعداد ذاتی
knack صدای شلاق استعداد
effective strength استعداد رزمی موثر
vocational aptitude test ازمون استعداد شغلی
differential aptitude tests ازمونهای تشخیص استعداد دی ا تی
attack size استعداد وسایل درگیر در تک
able با استعداد صلاحیت دار
versatile دارای استعداد و ذوق
means end capacity استعداد درک وسیله- هدف
potential دارای استعداد نهانی پتانسیل
strength قدرت رزمی استعداد نفری
personnel ceiling سقف استعداد مجاز پرسنلی
rhymester شاعربی استعداد وکم مایه
Iranians have a gift of tongues. ایرانیها استعداد زبان دارند
peace time complement استعداد مجاز زمان صلح
edacity استعداد خوردن شکم پرستی
potentialities عاملیت بالفعل استعداد نهانی
potentiality عاملیت بالفعل استعداد نهانی
battle bill فهرست استعداد رزمی ناو
strengths قدرت رزمی استعداد نفری
self rating تعیین میزان استعداد خود
faculties استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
faculty استادان دانشکده یا دانشگاه استعداد
seashore musical ability tests آزمون های استعداد موسیقی سیشور
peace time establishment جدول استعداد مجاز زمان صلح
minnesota clerical aptitude test ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
green thumb استعداد و قدرت فوق العاده درپروراندن گیاهان
authorized strength of theater استعداد مجاز صحنه عملیات از نظر پرسنلی
rimester قافیه ساز شاعر بی استعداد وکم مایه شاعرک
one's light s نهایت کوشش را در حدودتوانایی یا استعداد خود بعمل اوردن
it is insusceptible of change اماده برای تغییر نسبت استعداد دگرگونی ندارد
manning level درصد پرسنل موجود ناو سطح استعداد پرسنلی وسیله
telegenic دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
zeroed out ازرده خارج شدن یکان رسیدن استعداد رزمی یکان به صفر
tryout ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
complementing استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complements استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complemented استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
complement استعداد کامل سازمانی پرسنل سازمانی ناو
reduction coefficient ضریب کاهش استعداد ضریب دیدبانی
insusceptibility عدم استعداد عدم تاثر
combat power نیروی رزمی استعداد رزمی
attached strength استعداد نیروی زیر امر نیروی زیر امر
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com