Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
congregationalism
استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
Other Matches
yard man
کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
office
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
offices
استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
scotland yard
اداره مرکزی جدیدی برای شهربانی لندن در کناررود تایمز بنا شده است اداره جنایی که نام اختصاری ان cid میباشد نیز جزء این سازمان است
erection crane
جراثقال برای کارهای ساختمانی
permission
اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
peonage
استفاده از غلام برای کارهای بندگی
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tasks
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
south american revolution
انقلاب امریکای جنوبی نهضت سیاسی امریکای جنوبی در اوائل قرن 91 که به جنگ بین استقلال طلبان ان خطه با استعمارگران اسپانیایی و بالاخره استقلال این مستعمرات منجر شد
e. of pleas
دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
dissave
ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
streamed
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
stream
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
job
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
verification
بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
jobs
تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
payola
وام غیر مستقیم ومخفی که برای کارهای تجارتی داده میشود
streams
تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
vacation sittings
جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
foregrounding
اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
languages
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language
زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
basics
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
basic
سیستمی که برنامه یا کارهای مشخصی را برای یک کامپیوتر مرکزی انجام میدهد و با استفاده از سیگنالهای وقفه قابل کنترل است
misdirection
در CL منظوراشتباه قاضی است در موردتفهیم نکات قضایی موضوع برای اعضاء هیات منصفه پیش از انکه وارد شور شوندو این میتواند باعث تجدیدمحاکمه شود
flexibility
توانایی سخت افزار یا نرم افزار برای تط ابق با موقعیتها یا کارهای مختلف
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
yamen
اداره یا مقام رسمی مندرین یا کارمند دارای رتبه اداره دولتی
departmental LAN
شبکه محلی کوچک برای اتصال گروه افرادی که در سازمان یا اداره یکسان کار می کنند و اجازه میدهد به کاربران تا از فایلها
elegant
یک برنامه با کمترین مقدارحافظه اصلی طراحی یک برنامه کارا که با کم کردن تعداد دستورالعملهای بکاربرده شده برای انجام کارهای گوناگون از حداقل ممکن حافظه اصلی استفاده کند
paperless
شرکت الکترونیکی یا شرکتی که از کامپیوتر و سایر قط عات الکترونیکی برای کارهای شرکت استفاده میکند و از کاغذ استفاده نمیکند
independency
استقلال
indpendence
استقلال
freedom
استقلال
freedoms
استقلال
independence
استقلال
autarky
استقلال اقتصادی
economic independence
استقلال اقتصادی
autonomy
استقلال داخلی
dependance
عدم استقلال
device independence
استقلال دستگاه
discourse
قدرت استقلال
platform independence
استقلال پایهای
proclamation of independence
اعلان استقلال
discourses
قدرت استقلال
Independence Day
روز استقلال
self support
استقلال مالی
dependence
عدم استقلال
data independence
استقلال داده ها
privacy
استقلال پیام
algorithmic independence
استقلال الگوریتمی
autarkical
دارای استقلال اقتصادی
autonomy
استقلال محلی محدود
individualistic
مبنی بر استقلال تکی
individualism
اصول استقلال فردی
linear independence
استقلال خطی
[ریاضی]
autonomist
طرفدار استقلال داخلی
Soc
اصل استقلال قاضی
autarchical
دارای استقلال اقتصادی
independency
اصول استقلال کلیساهای محلی
precocial
دارای استقلال ازهنگام تولد
juridical
قضایی
juratory
قضایی
jurisdiction
قضایی
jural
قضایی
judiciary
قضایی
judicial
قضایی
communalistic
مبنی برحکومت بوسیله استقلال داخلی بخش ها
particularism
اعطا استقلال سیاسی به کشورها و اجزاء متشکله یک امپراطوری
the rule of law
تامین قضایی
precedent
رویه قضایی
judicial delegation
تفویض قضایی
institution
تاسیس قضایی
law agent
نماینده قضایی
judicial settlement
حل اختلاف قضایی
judicature
حوزه قضایی
judicial settlement
تسویه قضایی
judicial immunity
مصونیت قضایی
law courts
دادگاه قضایی
judicial circumstantial evidence
اماره قضایی
quasi judicial
شبه قضایی
judicial precedent
رویه قضایی
law court
دادگاه قضایی
rogatory
نیابت قضایی
judicial assistance
معاضدت قضایی
presumption juris tantum
اماره قضایی
legal suit
تعقیب قضایی
precedents
رویه قضایی
legal assistance
مشاوره قضایی
jurisdiction
حوزهء قضایی
judiciary
قوه قضایی
judicature
قوه قضایی
miscarriage of justice
اشتباه قضایی
litigation
دعوی قضایی
miscarriages of justice
اشتباه قضایی
legal aid
معاضدت قضایی
legal
شرعی قضایی
headquarters
اداره کل اداره مرکزی
enforcement of judgement
اجرای احکام قضایی
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
district attorneys
بازپرس بخش قضایی
district attorney
بازپرس بخش قضایی
extrajudicial
خارج ازصلاحیت قضایی
sub judice
بدون تصمیم قضایی
legal advice
مشورت یا نظر قضایی
legal assistance
کمکهای قضایی شرح علایم
Soc
ازادی دراخذ تصمیم قضایی
dictum
گفته افهار نظر قضایی
adjudge
با حکم قضایی فیصل دادن
circuits
حوزه قضایی یک قاضی دور
circuit
حوزه قضایی یک قاضی دور
dictums
گفته افهار نظر قضایی
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
personnel
کارمندان مجموعه کارمندان یک اداره اداره کارگزینی
letters rogatory
نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters
نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
sokeman
فرد ساکن حوضه قضایی لرد یا امیر
cadres
واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
cadre
واحدی ازقبیل قضایی واداری ونظامی وغیره
perverse verdict
درمورد نکات قضایی موضوع صادر شود
judge made law
نظام حقوقی مبتنی بر سوابق قضایی و ارا محاکم
coroners
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
coroner
هر دو را داراست ولیکن جنبه قضایی ماموریتش بیشتر است
exegesis
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
exegeses
تفسیرمتون مذهبی از لحاظ ادبی و فقهی و شرعی و قضایی
knight marshal
کسیکه در خانواده سلطنتی دارای برخی مامریتهای قضایی باشد
concurrent jurisdiction
رسیدگی قضایی همزمان به چند جرم دادگاه الحاقی یاهمزمان
temporary works
کارهای موقت
Travaux preparatoires
کارهای مقدماتی
preliminary works
کارهای مقدماتی
the galleys
کارهای سخت
lunces
کارهای غریب
miscellaneous works
کارهای مختلف
interior affairs
کارهای درونی
meshwork
کارهای مشبک
incidental works
کارهای اتفاقی
auxiliary work
کارهای اضافی
previous work
کارهای قبلی
earth work
کارهای خاکی
daily round
کارهای روزانه
diabolism
کارهای شیطانی
wirework
کارهای سیمی
cementation
کارهای سیمانی
emergency works
کارهای اضطراری
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
prohibition
حکم خودداری از اقدام قضایی که دادگاه عالی به محکمه تالی میدهد
logjam
کارهای عقب افتاده
welfare work
کارهای عام المنفعه
light housekeeping
کارهای سبک خانکی
light housekeeping
کارهای خانه داری
diabolize
کارهای شیطانی کردن
navvy
کارگر کارهای خاکی
navvies
کارگر کارهای خاکی
public works
کارهای ساختمانی همگانی
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
mundane affairs
کارهای این جهان
chore
کارهای عادی و روزمره
inhouse work
کارهای داخلی تاسیسات
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
chores
کارهای عادی و روزمره
foppery
جلفی کارهای جلف
legalism
اعتقاد به این که کلیه مسائل باید از طرق قضایی وحقوقی حل و فصل شود
A series of city improvement works.
یکرشته کارهای عمرانی شهری
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
I cant figure that girl out .
از کارهای او چیزی نمی فهمم
outgeneral
در کارهای جنگی پیش افتادن از
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
earthworks
خاک کاری کارهای خاکی
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
to pry into a person affairs
در کارهای کسی فضولی کردن
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
donkeywork
کارهای عادی وروزمره خرکاری
nationalist
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
nationalists
طرفدار استقلال ملی طرفدار برتری ملت خود
apery
میمون صفتی کارهای بوزینه وار
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
to finish off
کارهای دست باخر را انجام دادن
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
self determination
استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
supercargo
مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
data clerk
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
tine
دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
cycle time
مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
self-
سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
utility
تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com