Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
missile
اسلحه پرتاب کردنی
missiles
اسلحه پرتاب کردنی
Other Matches
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
doubled up
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
wadeable
کپه کردنی توده کردنی قابل ریه گذاری
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
robber
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
bandit
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
heister
[American E]
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
preyer
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
brigand
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
raider
دزدی که با زور و خشونت
[با اسلحه یا تهدید اسلحه]
دزدی میکند
free drop
پرتاب وسایل و تدارکات بدون چتر پرتاب ازاد
one and one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
delivery groups
مکانیسم پرتاب موشک یا مهمات وسایل سیستم پرتاب
one plus one
جایزه پرتاب دوم اگر پرتاب اول گل شود
pentathlon
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
pentathlons
مسابقه پنجگانه شامل پرش طول و پرتاب نیزه و دو 002متر و پرتاب دیسک و دو0051 متر
ballistics
مبحث پرتاب گلوله واجسام پرتاب شونده
throw
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throws
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
throwing
ناگه وازا پرتاب وزنه پرتاب چکش
command ejection
پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
provisional ball
گویی که به علت گم شدن یاخروج گوی قبلی از محدوده مورد استفاده قرار میگیردگویی که هنگام پرتاب شدن پرتاب قبلی خطا یا مورداعتراض بوده
refire time
زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
weapons
اسلحه
weapon
اسلحه
armless
بی اسلحه
unarmed
بی اسلحه
bare handed
بی اسلحه
deathlon
مسابقه دهگانه شامل دو001 متر و دو 004 طول ودو 0051 متر و دو 011 متربا مانع و پرش طول و پرتاب دیسک و پرش با نیزه و پتاب نیزه و پرتاب وزنه و پرش ارتفاع
single shot
اسلحه تک تیر
armouries
اسلحه قوزخانه
armouries
اسلحه خانه
stoppage
گیر در اسلحه
stoppages
گیر در اسلحه
maximum range
بردنهایی اسلحه
misfired
گیرکردن اسلحه
misfires
گیرکردن اسلحه
misfire
گیرکردن اسلحه
safety lock
ضامن اسلحه
shooting iron
اسلحه گرم
firearms
اسلحه گرم
thumb
شستی اسلحه
thumbed
شستی اسلحه
thumbing
شستی اسلحه
side arm
اسلحه کمری
thumbs
شستی اسلحه
repeating firearm
اسلحه خودکار
side arms
اسلحه کمری
Ten firearms .
ده قبضه اسلحه
armory
اسلحه خانه
firearm
اسلحه گرم
armourer
اسلحه ساز
weaponry
اسلحه سازی
cold steel
اسلحه سرد
weaponary
مربوط به اسلحه
d. armour
اسلحه دفاع
pieces
اسلحه گرم
piece
اسلحه گرم
arm
اسلحه گرم
heavy armed
سنگین اسلحه
fire arms
اسلحه ی گرم
ordnance
اسلحه ومهمات
armorer
اسلحه ساز
Elaborate
اسلحه بزرگ
holsters
جلد اسلحه
holster
جلد اسلحه
triggered
ماشه اسلحه
triggers
ماشه اسلحه
armoury
اسلحه قوزخانه
armoury
اسلحه خانه
weapon
اسلحه حربه
weapons
اسلحه حربه
arm of precision
اسلحه دقیق
antiaircraft
اسلحه ضد هوایی
light armed
سبک اسلحه
trigger
ماشه اسلحه
to sight gun
نشان کردن اسلحه
velite
سرباز سبک اسلحه
stock
دسته ابزار و اسلحه
chamber
خزانه فشنگ در اسلحه
chambers
خزانه فشنگ در اسلحه
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
ordnance
مربوط به اسلحه و مهمات
muzzle
دهانه لوله اسلحه
muzzled
دهانه لوله اسلحه
gunrunner
قاچاقچی اسلحه و مهمات
hold up
با اسلحه سرقت کردن
hold-ups
با اسلحه سرقت کردن
magazine
مخزن خشاب اسلحه
magazines
مخزن خشاب اسلحه
ranging
تنظیم کردن اسلحه
light infantry
پیاده سبک اسلحه
armor bearer
حامل اسلحه زرهدار
armorer
نگهبان اسلحه زراد
armory
کارخانهء اسلحه سازی
biathlon
اسکی صحرانوردی با اسلحه
to decommission weapons
اسلحه ها را غیردایر کردن
cleaning rod
سمبه نظافت اسلحه
disassemble
بازکردن اسلحه یا موتور
lift fire
زیادکردن برد اسلحه
muzzling
دهانه لوله اسلحه
to decommission weapons
اسلحه ها را از کار انداختن
hold-up
با اسلحه سرقت کردن
muzzles
دهانه لوله اسلحه
popper
اسلحه صدا دار
poppers
اسلحه صدا دار
doable
کردنی
discountable
کم کردنی
confutable
رد کردنی
rebuttable
رو کردنی
rejectable
رد کردنی
challengeable
رد کردنی
forfoitable
گم کردنی
solvency
حل کردنی
refutable
رد کردنی
rebuttable
رد کردنی
gunfighter
کسیکه با اسلحه گرم میجنگد
To drow ( pull ) a gun on some one .
بروی کسی اسلحه کشیدن
firing pin
سوزن گلنگدن اسلحه اتشی
bore
قطر داخلی لوله اسلحه
bores
قطر داخلی لوله اسلحه
caliber
قطر داخلی لوله اسلحه
gun running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
light horse
سوار نظام سبک اسلحه
gun-running
واردکردن اسلحه درکشوری بطورقاچاق
cant
اسلحه را درهدفگیری کمی کج کردن
free
کمی محدودیت نوع اسلحه
clangs
صدای بهم خوردن اسلحه
clanging
صدای بهم خوردن اسلحه
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
to carry a weapon
اسلحه ای با خود حمل کردن
clanged
صدای بهم خوردن اسلحه
clang
صدای بهم خوردن اسلحه
to be packing
[heat]
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
to pack a weapon
[colloquial]
اسلحه ای با خود حمل کردن
freeing
کمی محدودیت نوع اسلحه
frees
کمی محدودیت نوع اسلحه
shooting position
حالت بدن و اسلحه در تیراندازی
freed
کمی محدودیت نوع اسلحه
arm
اسلحه دستهء صندلی یا مبل
delivery error
اشتباه پرتاب اشتباه در سیستم پرتاب
tangible
لمس کردنی
leasable
اجاره کردنی
smokeable
دود کردنی
seizable
ضبط کردنی
defensible
دفاع کردنی
palpable
پرماسیدنی حس کردنی
calculable
حساب کردنی
applicative
اعمال کردنی
satisfiable
راضی کردنی
assurable
بیمه کردنی
tangibly
لمس کردنی
persuasible
وادار کردنی
spottable
پیدا کردنی
compellable
مجبور کردنی
inflictable
تحمیل کردنی
concealable
پنهان کردنی
steerable
هدایت کردنی
condemnable
محکوم کردنی
conquerable
فتح کردنی
constrainable
مجبور کردنی
contrivable
تدبیر کردنی
compassable
احاطه کردنی
communicable
ابلاغ کردنی
inscribable
محاط کردنی
sinkable
نشست کردنی
iterable
تکرار کردنی
issuable
صادر کردنی
interpretable
تفسیر کردنی
insurable
بیمه کردنی
smokable
دود کردنی
collectable
جمع کردنی
collectible
جمع کردنی
spendable
خرج کردنی
inducible
وادار کردنی
participable
شرکت کردنی
pracitcable
گذار کردنی
preachable
وعظ کردنی
predicable
اطلاق کردنی
partible
جدا کردنی
opposable
مخالفت کردنی
operable
عمل کردنی
useful
<adj.>
مصرف کردنی
utilisable
[British]
<adj.>
مصرف کردنی
usable
<adj.>
مصرف کردنی
applicable
<adj.>
مصرف کردنی
persuadable
وادار کردنی
suitable
<adj.>
مصرف کردنی
dispensable
معاف کردنی
dispensable
صرفنظر کردنی
notifiable
اخطار کردنی
reprehensible
سرزنش کردنی
suggestible
پیشنهاد کردنی
suggestible
اشاره کردنی
abolishable
منسوخ کردنی
adoptable
اتخاذ کردنی
resectable
قطع کردنی
tactile
لمس کردنی
leviable
وضع کردنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com