Dictiornary-Farsi | pieces | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 69 (4 milliseconds)

English	Persian
pieces	تکه
pieces	قطعه
pieces	دانه
pieces	مهره پارچه
pieces	فقره
pieces	عدد
pieces	سکه نمونه
pieces	قطعه ادبی یاموسیقی
pieces	نمایشنامه قسمت بخش
pieces	یک تکه کردن
pieces	وصله کردن
pieces	ترکیب کردن
pieces	جورشدن
pieces	قدری
pieces	کمی
pieces	اسلحه گرم
pieces	قبضه توپ یا تفنگ
pieces	قبضه سلاح
pieces	پاره
pieces	قسمت
pieces	سوار
pieces	مهره شطرنج
pieces	طغرا
pieces	طغری
pieces	جزء


Other Matches

to pieces <idiom>	خیلی زیاده
go to pieces	خرد شدن
in pieces	تیکه تیکه
in pieces	شکسته
to go to pieces	خردشدن
to pieces <idiom>	خرد وخمیر شدن
go to pieces <idiom>	کنترل خودرا از دست دادن
To take something to pieces.	دل وروده چیزی را در آوردن ( اوراق کردن )
take to pieces	پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
to tear to pieces	دریدن
to tear to pieces	پاره پاره کردن
to pull to pieces	عیب جویی کردن از
to pull to pieces	خرد کردن
to pull to pieces	از هم سوا کردن
pieces of advice	اندرزها
To go to pieces . To be battered.	آش ولاش شدن ( خرد شدن )
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
[pieces of] information	اطلاعات
pieces of advice	آگاهیها
pieces of advice	پندها
pieces of advice	مشورتها
to pull to pieces	از هم جداکردن
set pieces	قطعه ادبی ویا موسیقی منفردومشخص
pick up the pieces	زمین را شکستی اردهاراریختی
pick to pieces	سخت مورد انتقاد قرار دادن
pick to pieces	پاره پاره کردن
minor pieces	سوارهای سبک شطرنج
major pieces	سوارهای سنگین شطرنج
to pound to pieces	خرد کردن
break in pieces	خرد کردن
antagonism of pieces	مواجهه سوارهای هم ارزش شطرنج
pull to pieces	خرد کردن
pull to pieces	سخت انتقاد کردن
relative value of pieces	ارزش نسبی سوارها
to part in pieces	پاره پاره کردن
to cut to pieces	پاره پاره کردن
to cut in pieces	خردکردن قاش قاش کردن
to cut in pieces	تکه تکه کردن
to break to pieces	شکستن
to break to pieces	خرد کردن
to break in pieces	خردکردن
connection of loom pieces	متصل کردن قطعات دار [قالی]
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
to dash a vessel to pieces	فرفی را خرد یا ریز ریزکردن