Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (35 milliseconds)
English
Persian
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
Other Matches
letter of marque
پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
seize
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seized
اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
binds
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
bind
گرفتار واسیر کردن مقید کردن
detaining
بازداشت کردن دستگیر کردن
detained
بازداشت کردن دستگیر کردن
detain
بازداشت کردن دستگیر کردن
detains
بازداشت کردن دستگیر کردن
seized
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seizes
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize
ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
implicated
گرفتار کردن مشمول کردن
implicating
گرفتار کردن مشمول کردن
implicates
گرفتار کردن مشمول کردن
implicate
گرفتار کردن مشمول کردن
to run in
گرفتار کردن انتخاب کردن
conquer
فتح کردن تصرف کردن
conquering
فتح کردن تصرف کردن
occupying
تصرف کردن سرگرم کردن
to enter
ضبط کردن تصرف کردن
conquers
فتح کردن تصرف کردن
occupy
تصرف کردن سرگرم کردن
occupies
تصرف کردن سرگرم کردن
captivates
اسیر کردن
capturing
اسیر کردن
take captive
اسیر کردن
to take prisoner
اسیر کردن
capture
اسیر کردن
enslave
اسیر کردن
captivate
اسیر کردن
enslaved
اسیر کردن
insnare
اسیر کردن
captivated
اسیر کردن
enslaves
اسیر کردن
captive
اسیر کردن
lead captive
اسیر کردن
captives
اسیر کردن
to leadscaptive
اسیر کردن
to lead captive
اسیر کردن
captures
اسیر کردن
enslaving
اسیر کردن
nails
دستگیر کردن
nailed
دستگیر کردن
nail
دستگیر کردن
nabbing
دستگیر کردن
pinches
دستگیر کردن
pinch
دستگیر کردن
captives
دستگیر کردن
nabs
دستگیر کردن
captive
دستگیر کردن
to take prisoner
دستگیر کردن
apprehending
دستگیر کردن
nabbed
دستگیر کردن
apprehend
دستگیر کردن
apprehends
دستگیر کردن
nab
دستگیر کردن
apprehended
دستگیر کردن
run-in
دستگیر کردن
run-ins
دستگیر کردن
arrest
دستگیر کردن
arrests
دستگیر کردن
arrested
دستگیر کردن
run in
دستگیر کردن
take captive
دستگیر کردن
distrain
دستگیر کردن
capturing
دستگیر کردن دستگیری
pick up
<idiom>
دستگیر کردن شخص
to take somebody in custody
کسی را دستگیر کردن
captures
دستگیر کردن دستگیری
capture
دستگیر کردن دستگیری
run (someone) in
<idiom>
به زندان بردن ،دستگیر کردن
enwrap
گرفتار کردن
snard
گرفتار کردن
tangle
گرفتار کردن
enswathe
گرفتار کردن
tangles
گرفتار کردن
overtakes
گرفتار کردن
involving
گرفتار کردن
entangle
گرفتار کردن
incumber
گرفتار کردن
involves
گرفتار کردن
thirl
گرفتار کردن
to lay hold on
گرفتار کردن
mousetraps
گرفتار کردن
involve
گرفتار کردن
overtaken
گرفتار کردن
overtake
گرفتار کردن
mousetrap
گرفتار کردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
to let in for
گرفتار یا دچار کردن
inviscate
در چسب گرفتار کردن
entoil
گرفتار مخمصه کردن
embrangle
گیر انداختن گرفتار کردن
immesh
در دام نهادن گرفتار کردن
totake
شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
to implicate somebody in something
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
to involve somebody in something
[negative]
کسی را با چیزی
[منفی]
گرفتار کردن
lure
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lured
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
luring
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
lures
بطمع طعمه یاسودی گرفتار کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
evading
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evade
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded
فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
deflower
تصرف کردن
hold
تصرف کردن
occupy
تصرف کردن
seized
تصرف کردن
grabs
تصرف کردن
occupies
تصرف کردن
seize
تصرف کردن
to get possession of
تصرف کردن
holds
تصرف کردن
put in possession
تصرف کردن
grabbing
تصرف کردن
glom on to
تصرف کردن
come into
تصرف کردن
take possession of
تصرف کردن
to come to
تصرف کردن
grabbed
تصرف کردن
deflowering
تصرف کردن
occupation
تصرف کردن
deflowered
تصرف کردن
deflowers
تصرف کردن
occupying
تصرف کردن
seizes
تصرف کردن
to take possession of
تصرف کردن
to come into
تصرف کردن
occupations
تصرف کردن
grab
تصرف کردن
regained
دوباره تصرف کردن
regains
دوباره تصرف کردن
disseise
تصرف عدوانی کردن
regaining
دوباره تصرف کردن
regain
دوباره تصرف کردن
capturing
تصرف کردن ربایش
captures
تصرف کردن ربایش
deforce
تصرف غاصبانه کردن
hold
جا گرفتن تصرف کردن
dispossess
از تصرف محروم کردن
dispossessed
از تصرف محروم کردن
deforce
تصرف عدوانی کردن
holds
جا گرفتن تصرف کردن
capture
تصرف کردن ربایش
dispossessing
از تصرف محروم کردن
dispossesses
از تصرف محروم کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
preoccupies
از پیش اشغال یا تصرف کردن
possess
تصرف کردن دارا بودن
preoccupy
از پیش اشغال یا تصرف کردن
possesses
تصرف کردن دارا بودن
possessing
تصرف کردن دارا بودن
secures
تصرف کردن گرفتن هدف
preoccupying
از پیش اشغال یا تصرف کردن
secure
تصرف کردن گرفتن هدف
evictions
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
eviction
چیزی را به حکم قانون از تصرف کسی خارج کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com