Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
intelligentsia
اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
Other Matches
intellectual
خردمند روشنفکر
intellectuals
خردمند روشنفکر
wisest
خردمند
wise
خردمند
witan
خردمند
sapient
خردمند
wiser
خردمند
phronesis
<adj.>
با هوش- خردمند
i reckon one wise
کسی را خردمند دانستن
wise woman
ساحره ماما فالگیر زن خردمند
well a
خردمندانه مقرون به تامل خردمند
broadminded
روشنفکر
liberals
روشنفکر
open minded
روشنفکر
liberal
روشنفکر
highbrow
روشنفکر
liberalizes
روشنفکر کردن
liberalize
روشنفکر کردن
liberalising
روشنفکر کردن
liberalises
روشنفکر کردن
liberalised
روشنفکر کردن
intellectual
ذهنی روشنفکر
liberalized
روشنفکر کردن
intellectuals
ذهنی روشنفکر
liberalizing
روشنفکر کردن
brain worker
کارگر ذهنی روشنفکر
eggheads
روشنفکر دارای افکار بلند
egghead
روشنفکر دارای افکار بلند
entresol
طبقه میان طبقه اول عمارت وطبقهای که باکف زمین برابراست
lower class
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
intermediate
آنچه در یک طبقه بین دو طبقه دیگر است
lower classes
طبقه پست وپایین اجتماع طبقه سوم
defense classification
طبقه بندی اطلاعات مربوط به پدافند سیستم طبقه بندی مدارک وزارت دفاع
downgrades
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrading
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.
ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است
great persons
اشخاص بزرگ
omnium gatherum
مجموعه اشخاص
natural persons
اشخاص طبیعی
many persons
خیلی اشخاص
knowledge of persons
شناسایی اشخاص
personas
اشخاص یک کتاب
many a man
بسا اشخاص
many people
خیلی اشخاص
these people
این اشخاص
personae
اشخاص یک کتاب
person perception
ادراک اشخاص
so many menŠso many minds
هر چه اشخاص بیشتر
displaced persons
اشخاص پناهنده
few men
اشخاص کمی
artificial persons
اشخاص حقوقی
persona
اشخاص یک کتاب
criss-crossed
امضای اشخاص بیسواد
through the grapevine
<idiom>
از اشخاص دیگری پرسیدن
play off
<idiom>
رفتار مختلف با اشخاص
criss-crosses
امضای اشخاص بیسواد
criss-crossing
امضای اشخاص بیسواد
criss-cross
امضای اشخاص بیسواد
withindoors
اشخاص داخل منزل
inter alia
میان اشخاص دیگر
blacklisted
صورت اشخاص بدحساب
blacklists
صورت اشخاص بدحساب
blacklisting
صورت اشخاص بدحساب
blacklist
صورت اشخاص بدحساب
to suck eggs
اشخاص ازموده ترازخودراپنددادن
dog paddle
شنای اشخاص مبتدی
offences against persons
جرائم بر علیه اشخاص
adhominem
حمله یا اعتراض به اشخاص
panel
صورت اسامی اشخاص
panels
صورت اسامی اشخاص
security classification
طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
declassification
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
lonely hearts
اشخاص مجرد و خواهان مصاحب
he is not of that type
ازان قبیل اشخاص نیست
interested parties
اشخاص ذی نفع یا علاقه مند
high-powered
مرکب از اشخاص بلندپایه و قدرتمند
subjects of international law
اشخاص حقوق بین الملل
sucker list
<idiom>
لیستی از اشخاص ساده لوح
common touch
استعدادایجاد حس همدردی وتعاون در اشخاص
black designation
علامت مخصوص برای ارتباط طبقه بندی شده حامل پیام طبقه بندی شده
dais
سکوب مخصوص جلوس اشخاص برجسته
apportionment
تقسیم پولی بین اشخاص ذی نفع
One must not judge by appearances .
بظاهر اشخاص نباید قضاوت کرد
round up
جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
stratify
طبقه طبقه کردن
acidosis
فساد خون در اشخاص مبتلا به بیماری قند
mixed laws
قوانین مربوط به اشخاص واموال economy mixed
get one's own way
<idiom>
اجبار اشخاص برای انجام هر کاری که تو میخواهی
damage
صدمهای که به اشیا ونه اشخاص وارد شود
anachronism
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
covenantor
اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
anachronisms
اشتباه در ترتیب حقیقی وقایع و فهور اشخاص
camp followers
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
personals
بندهایی از روزنامه که درباره اشخاص خصوصی نوشته میشود
camp follower
اشخاص غیر نظامی که همراه قشون حرکت میکنند
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
credit union
موسسهای که به اشخاص کم درامد وام های کوچکی میدهد
bouncer
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
bouncers
ماموری که درنمایش هاوغیره اشخاص اخلالگر راخارج میکند
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
governess
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
governesses
زنی که موافبت بچه یا اشخاص جوان را بعهده میگیرد زن حاکم
character actors
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
talent scouts
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scout
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampires
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
vampire
روح تبه کاران وجادوگران که شب هنگام ازقبربیرون امده و خون اشخاص رامیمکد
feather bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
feather-bedding
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود
ether
مایع سبکی که ازتقطیر الکل و جوهرگوگردبدست میایدو برای بیهوش کردن اشخاص بکارمی رود
utilitarianism
بر اساس این مکتب معیار سنجش همه چیزحداکثر خوبی و فایده برای حداکثر تعداد اشخاص است
army class manager activity
سازمان مدیریت طبقه بندی اماد در نیروی زمینی مدیریت طبقه بندی اماد
classifications
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classification
طبقه بندی کردن طبقه بندی
parting salute
سلام نظامی با توپ و غیره برای عزیمت اشخاص سلام بدرقه
pork barrel
برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
black concept
علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
grade
طبقه
first class
طبقه یک
floors
طبقه
story
طبقه
folium
طبقه
pigeonhole
طبقه
of all sorts
از هر طبقه
laminate
طبقه طبقه
lain
طبقه
two storeyed
دو طبقه
floor
طبقه
floored
طبقه
storey
طبقه
storeys
طبقه
stories
طبقه
ilk
طبقه
strips
طبقه
genre
طبقه
category
طبقه
phases
طبقه
grades
طبقه
single stage
یک طبقه
storey=story
طبقه
story=storey
طبقه
straticulate
طبقه طبقه
rank
طبقه
ranked
طبقه
ranks
طبقه
stage
طبقه
stages
طبقه
phase
طبقه
phased
طبقه
genres
طبقه
classes
طبقه
layer
طبقه
layers
طبقه
caste
طبقه
ranges
طبقه
range
طبقه
ranged
طبقه
grain
طبقه
classing
طبقه
stepless
بی طبقه
class
طبقه
beds
طبقه ته
castes
طبقه
bed
طبقه
bed
طبقه ته
courses
طبقه
coursed
طبقه
course
طبقه
stratum
طبقه
general
طبقه
generals
طبقه
beds
طبقه
classed
طبقه
subclass
طبقه فرعی
aves
طبقه مرغان
stratification
طبقه بندی
superstratum
طبقه فوقانی
turbine stage
طبقه توربین
stratiform
طبقه مانند
basement storey
طبقه زیرزمین
stratiform
طبقه وار
peerage
طبقه لردها
peerages
طبقه لردها
subclass
زیر طبقه
systemization
طبقه بندی
the second storey
طبقه دوم
division
طبقه بندی
divisions
طبقه بندی
twin deck
پل دو طبقه ناو
typification
طبقه بندی
the upper storey
طبقه فوقانی مخ
toiling class
طبقه رنجبر
abovestairs
طبقه بالا
superordinate class
طبقه فراگیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com