English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (15 milliseconds)
English Persian
manifester اشکار کننده
revealer اشکار کننده
Other Matches
disruptive pattern اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
manifest اشکار اشکار ساختن
manifested اشکار اشکار ساختن
manifesting اشکار اشکار ساختن
manifests اشکار اشکار ساختن
explicit اشکار
out اشکار
patents اشکار
out- اشکار
outed اشکار
inapparent نا اشکار
plains اشکار
plainest اشکار
patenting اشکار
apparent اشکار
conspicuous اشکار
inevidence اشکار
obvious اشکار
open and shut اشکار
open-and-shut اشکار
overt اشکار
evident اشکار
patent اشکار
patented اشکار
plainer اشکار
uncovered اشکار
burning disgrace اشکار
crying اشکار
opens اشکار
open اشکار
opened اشکار
flagrant اشکار
clear :اشکار
semblable اشکار
plain اشکار
clearer :اشکار
clearest :اشکار
clears :اشکار
reveal اشکار کردن
bare ساده اشکار
manifestation اشکار سازی
signalled اشکار مشخص
bared ساده اشکار
revealed اشکار کردن
reveals اشکار کردن
visible مرئی اشکار
self-explanatory واضح اشکار
overt behavior رفتار اشکار
explicit cost هزینه اشکار
public عامه اشکار
flagrantly باوقاحت اشکار
manifestative اشکار سازنده
manifest need نیاز اشکار
manifestations اشکار سازی
explicit behavior رفتار اشکار
self explanatory واضح اشکار
signaled اشکار مشخص
bares ساده اشکار
barest ساده اشکار
baring ساده اشکار
barer ساده اشکار
evident to any one نزدهمه اشکار
it will manifest it self اشکار خواهد شد
avowals افهار اشکار
avowal افهار اشکار
detect اشکار کردن
explicit اشکار صاف
detected اشکار کردن
signal اشکار مشخص
market overt بازار اشکار
detects اشکار کردن
detecting اشکار کردن
let out اشکار ساختن
lay open اشکار کردن
self evident خود اشکار
self explaining واضح اشکار
kithe اشکار ساختن
unfolding اشکار کردن
glaring اشکار مشهور
known اشکار ساختن
roundly بی پرده اشکار
notoriously بطور اشکار
patently بطور اشکار
undisguised اشکار بی تلبیس
unfold اشکار کردن
unfolded اشکار کردن
amende honorable عذرخواهی اشکار
to lay open اشکار ساختن
to make known اشکار ساختن
unfolds اشکار کردن
transpicuous فرا اشکار
conspicuous defect عیب اشکار
displayed اشکار کردن
displaying اشکار کردن
displays اشکار کردن
transpicuous روشن اشکار
to reveal itself اشکار شدن
detection اشکار سازی
revealed preference ترجیح اشکار
frequency demodulation اشکار ساختن
open ازاد اشکار
revealed preference رجحان اشکار
visible balance تراز اشکار
decrypt اشکار ساختن
display اشکار کردن
opened ازاد اشکار
decryption اشکار سازی
axioms حقیقت اشکار
opens ازاد اشکار
axiom حقیقت اشکار
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
self revelation خود اشکار سازی
obviously بطور اشکار یا معلوم
plain text متن واضح و اشکار
palpable قابل لمس اشکار
apparent electromotive force نیروی برقرانی اشکار
overt homosexuality همجنس خواهی اشکار
open to the public اشکار در نزد همه
untold بی حساب اشکار نشده
the secret will open to me ان راز بمن اشکار
it is obvious that اشکار یا بدیهی است که
manifests صورت بار اشکار
manifesting صورت بار اشکار
manifested صورت بار اشکار
manifest صورت بار اشکار
manifest anxiety scale مقیاس اضطراب اشکار
manifest dream content محتوای اشکار رویا
revelation اشکار سازی افشاء
revelations اشکار سازی افشاء
palpably بطور محسوس یا اشکار
to make public اشکار یا علنی کردن
quarry اشکار کردن معدن سنگ
unfolding فاش کردن اشکار شدن
oscillation تفکیک امواج اشکار سازی
unfolds فاش کردن اشکار شدن
peeps جوانه زدن اشکار شدن
unfolded فاش کردن اشکار شدن
peeping جوانه زدن اشکار شدن
peeped جوانه زدن اشکار شدن
oscillations تفکیک امواج اشکار سازی
to breathe one's simplicity بسادگی کسی اشکار شدن
peep جوانه زدن اشکار شدن
taylor manifest anxiety scale مقیاس اضطراب اشکار تیلور
unfold فاش کردن اشکار شدن
quarries اشکار کردن معدن سنگ
quarrying اشکار کردن معدن سنگ
to speak one's mind اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
noise اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
noises اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
ultrasonic inspection متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
federal privacy act قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
it was publicly known همه میدانستند در نظر همه اشکار بود
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
toaster سرخ کننده برشته کننده
presentor ارائه کننده معرفی کننده
vibrators ارتعاش کننده نوسان کننده
vibrator ارتعاش کننده نوسان کننده
whetstone تیز کننده تند کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
suberter سرنگون کننده تضعیف کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
the producer and the consumer تولید کننده و مصرف کننده
toasters سرخ کننده برشته کننده
acknowledger تصدیق کننده قبول کننده
intermediaries وساطت کننده مداخله کننده
supplicants درخواست کننده تضرع کننده
thickeners غلیظ کننده پرپشت کننده
coordinator هم اهنگ کننده هماهنگ کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com