Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (29 milliseconds)
English
Persian
to make public
اشکار یا علنی کردن
Other Matches
disruptive pattern
اشکار سازنده هدف استتارشده وسیله اشکار ساختن هدف استتار شده روی صفحه رادار
displaying
اشکار کردن
unfold
اشکار کردن
reveals
اشکار کردن
detecting
اشکار کردن
detects
اشکار کردن
revealed
اشکار کردن
reveal
اشکار کردن
displayed
اشکار کردن
lay open
اشکار کردن
unfolding
اشکار کردن
unfolds
اشکار کردن
detect
اشکار کردن
displays
اشکار کردن
unfolded
اشکار کردن
display
اشکار کردن
detected
اشکار کردن
unfolded
فاش کردن اشکار شدن
unfolding
فاش کردن اشکار شدن
quarries
اشکار کردن معدن سنگ
unfolds
فاش کردن اشکار شدن
unfold
فاش کردن اشکار شدن
quarry
اشکار کردن معدن سنگ
quarrying
اشکار کردن معدن سنگ
manifesting
اشکار اشکار ساختن
manifests
اشکار اشکار ساختن
manifested
اشکار اشکار ساختن
manifest
اشکار اشکار ساختن
openhanded
علنی
in public
علنی
overt
علنی
open to the public
علنی
aboveboard
علنی
in camera
غیر علنی
public session
جلسه علنی
public trial
دادرسی علنی
to speak one's mind
اندیشه خود را اشکار کردن رک سخن گفتن
private session
جلسه غیر علنی
avowal
افهارو اقرار علنی
avowals
افهارو اقرار علنی
sitting in camera
جلسه غیر علنی
in camera proceedings
دادرسی غیر علنی
hearing incamera
دادرسی غیر علنی
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
be tried at bar
به طور علنی محاکمه شدن
uncovering
اشکار کردن کشف کردن
uncovers
اشکار کردن کشف کردن
uncovering
اشکار کردن برهنه کردن
uncover
اشکار کردن کشف کردن
uncovers
اشکار کردن برهنه کردن
uncover
اشکار کردن برهنه کردن
put up
بیگودی بگیسو زدن علنی ساختن
put-up
بیگودی بگیسو زدن علنی ساختن
I don't think it wise to publicly proffer a political opinion.
من فکر نمی کنم عاقلانه باشد بطور علنی عقیده سیاسی شخصی خود را بیان کرد.
evident
اشکار
obvious
اشکار
clears
:اشکار
clearest
:اشکار
flagrant
اشکار
plainer
اشکار
plainest
اشکار
explicit
اشکار
semblable
اشکار
burning disgrace
اشکار
overt
اشکار
open-and-shut
اشکار
open and shut
اشکار
clearer
:اشکار
plains
اشکار
clear
:اشکار
apparent
اشکار
conspicuous
اشکار
uncovered
اشکار
open
اشکار
patenting
اشکار
plain
اشکار
patented
اشکار
patent
اشکار
out-
اشکار
outed
اشکار
out
اشکار
opens
اشکار
inapparent
نا اشکار
crying
اشکار
inevidence
اشکار
opened
اشکار
patents
اشکار
to make known
اشکار ساختن
notoriously
بطور اشکار
undisguised
اشکار بی تلبیس
to reveal itself
اشکار شدن
patently
بطور اشکار
self explanatory
واضح اشکار
visible balance
تراز اشکار
visible
مرئی اشکار
it will manifest it self
اشکار خواهد شد
revealed preference
رجحان اشکار
revealed preference
ترجیح اشکار
public
عامه اشکار
avowals
افهار اشکار
explicit
اشکار صاف
self explaining
واضح اشکار
self evident
خود اشکار
transpicuous
فرا اشکار
frequency demodulation
اشکار ساختن
transpicuous
روشن اشکار
conspicuous defect
عیب اشکار
avowal
افهار اشکار
revealer
اشکار کننده
roundly
بی پرده اشکار
signal
اشکار مشخص
signaled
اشکار مشخص
manifester
اشکار کننده
baring
ساده اشکار
market overt
بازار اشکار
open
ازاد اشکار
glaring
اشکار مشهور
axioms
حقیقت اشکار
axiom
حقیقت اشکار
detection
اشکار سازی
barest
ساده اشکار
bare
ساده اشکار
opened
ازاد اشکار
bared
ساده اشکار
manifestations
اشکار سازی
barer
ساده اشکار
opens
ازاد اشکار
bares
ساده اشکار
manifestative
اشکار سازنده
manifest need
نیاز اشکار
evident to any one
نزدهمه اشکار
signalled
اشکار مشخص
kithe
اشکار ساختن
to lay open
اشکار ساختن
decrypt
اشکار ساختن
self-explanatory
واضح اشکار
decryption
اشکار سازی
let out
اشکار ساختن
flagrantly
باوقاحت اشکار
explicit cost
هزینه اشکار
amende honorable
عذرخواهی اشکار
manifestation
اشکار سازی
known
اشکار ساختن
explicit behavior
رفتار اشکار
overt behavior
رفتار اشکار
apparent electromotive force
نیروی برقرانی اشکار
untold
بی حساب اشکار نشده
palpably
بطور محسوس یا اشکار
the secret will open to me
ان راز بمن اشکار
manifest anxiety scale
مقیاس اضطراب اشکار
manifest dream content
محتوای اشکار رویا
manifesting
صورت بار اشکار
open to the public
اشکار در نزد همه
self revelation
خود اشکار سازی
palpable
قابل لمس اشکار
overt homosexuality
همجنس خواهی اشکار
revelations
اشکار سازی افشاء
revelation
اشکار سازی افشاء
obviously
بطور اشکار یا معلوم
plain text
متن واضح و اشکار
it is obvious that
اشکار یا بدیهی است که
manifest
صورت بار اشکار
manifested
صورت بار اشکار
manifests
صورت بار اشکار
oscillation
تفکیک امواج اشکار سازی
oscillations
تفکیک امواج اشکار سازی
peep
جوانه زدن اشکار شدن
peeped
جوانه زدن اشکار شدن
peeps
جوانه زدن اشکار شدن
peeping
جوانه زدن اشکار شدن
to breathe one's simplicity
بسادگی کسی اشکار شدن
taylor manifest anxiety scale
مقیاس اضطراب اشکار تیلور
noises
اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
noise
اختلال در سیگنال به علت اشکار در مدتهای زمانی کوتاه
ultrasonic inspection
متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
federal privacy act
قانون فدرال که از اشکار شدن پرونده پرسنلی افراد توسط عوامل دولتی یا طرفهای قرارداد ان جلوگیری میکند
it was publicly known
همه میدانستند در نظر همه اشکار بود
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com