English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
Other Matches
hydrocarbons ترکیبات هیدروکربن
homologous series ترکیبات همرده
spiro compounds ترکیبات اسپیرو
sandwich compounds ترکیبات ساندویچی
hydrocarbon ترکیبات هیدروکربن
saliniferous ترکیبات نمک زا
coordination compounds ترکیبات کوئوردیناسیون
compounds of iron ترکیبات اهن
trace compounds ترکیبات کم مقدار
heterocyclic compounds ترکیبات ناجور حلقه
interhalogen compounds ترکیبات بین هالوژنی
intermetallic compounds ترکیبات بین فلزی
homocyclic compounds ترکیبات جور حلقه
charge transfer compounds ترکیبات انتقال بار
ferric دارای ترکیبات اهن
clathrate compounds ترکیبات اندرون گیر
ferrous دارای ترکیبات اهن
stannous دارای ترکیبات قلع دو فرفیتی
dispensatory کتاب ترکیبات دارویی داروخانه
platinize با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن
carbohydrate ترکیبات خنثی کربن واکسیژن وهیدرژن
heteromerous دارای ترکیبات غیر مربوط ونامتجانس
carbohydrates ترکیبات خنثی کربن واکسیژن وهیدرژن
turborocket ترکیبات گوناگونی از توربین گاز و راکت در یک موتور
continuous tone image تصویر تشکیل شده از ترکیبات نواحی مجزا
micronutrient ترکیبات اصلی ومغذی که بمقدار خیلی کمی برای زندگی لازمست
purpurin رنگ ارغوان یا قرمز [که از تلفیق روناس با ترکیبات فلزی دیگر بدست می آید.]
color code روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
semantics 1-بخشی از زبان که مربوط به معنای کلمات بخشهای کلمات یا ترکیبات آنهاست . 2-
eaten خورده
it was eaten خورده شد
little خورده
irriguous اب خورده
corrodible خورده شدنی
maggoty کرم خورده
mildewy باد خورده
plicated چین خورده
thrawart پیچ خورده
mussy بهم خورده
on oath قسم خورده
patsy فریب خورده
twisty پیچ خورده
carious کرم خورده
butt welded از سر جوش خورده
vermiculate کرم خورده
belly pinched گرسنگی خورده
crackly چین خورده
crimpled چوروک خورده
hammer hard چکش خورده
starveling گرسنگی خورده
jiggly تکان خورده
stickit شکست خورده
fretted by rust زنگ خورده
symphsis عضوجوش خورده
teched بهم خورده
folded picture تصویر تا خورده
kinky پیچ خورده
engrained پینه خورده
tetched بهم خورده
distempered بهم خورده
kinky گره خورده
dehiscent ترک خورده
puckery چین خورده
crossed out قلم خورده
aggresive خورده شده
withered چروک خورده
conglomerate به هم جوش خورده
conglomerates به هم جوش خورده
picked کلنگ خورده
failure شکست خورده
failures شکست خورده
underdog سگ شکست خورده
underdogs سگ شکست خورده
grubbier کرم خورده
grubbiest کرم خورده
grubby کرم خورده
indisposed بهم خورده
stamped تمبر خورده
wound پیچ خورده
wounding پیچ خورده
wounds پیچ خورده
craven شکست خورده
messy بهم خورده
callous پینه خورده
corrosion خورده شدن
clift ترک خورده
eaten خورده شده
brushed شانه خورده
writhen تاب خورده
clefts ترک خورده
dislocated بهم خورده
cleft ترک خورده
writhen پیچ خورده
worm eaten کرم خورده
moth eaten بید خورده
turkey شکست خورده
worm-eaten کرم خورده
turkeys شکست خورده
cancelled قلم خورده
moth-eaten بید خورده
kaput کاملا شک ست خورده
deluded فریب خورده
rolled glass شیشه نورد خورده
common ashlar سنگ چکش خورده
to be deluded فریب خورده بودن
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
weldment چیز جوش خورده
to be fooled فریب خورده بودن
rolled profile نیمرخ نورد خورده
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
spun glass شیشه تاب خورده
seared conscience وجدان پینه خورده
sclerous متصلب پینه خورده
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
cut in چاک خورده شکافته
thraw پیچ خورده دررفته
patsy شخص گول خورده
deep dyed زیاد رنگ خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
chiselled چوب اسکنه خورده
bound barrel لوله تاب خورده
chartered accountant حسابدار قسم خورده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
beaten چکش خورده فرسوده
indurate پینه خورده کردن
rancid باد خورده فاسد
interwrought بهم جوش خورده
inure or en پینه خورده کردن
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
foul anchor لنگر تاب خورده
grounded توپ به زمین خورده
impacted باهم جوش خورده
lost شکست خورده گمراه
chiseled چوب اسکنه خورده
gyrus برامدگی چین خورده مغز
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
weldment قطعات بهم جوش خورده
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
swiple قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
plisse طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com