Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (22 milliseconds)
English
Persian
truck system
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
Other Matches
wage fund theory of wages
نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
double time
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
electronic cottage
مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
delivery
تحویل کالا دادن
deliveries
تحویل کالا دادن
order
سفارش دادن کالا یا جنس
preferentialism
اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
indent upon a person for goods
درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
procurement lead time
زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
sanitize
مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
cob web theorem
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
transire
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
antinomian
مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
barter with someone
با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
to barter
[to trade by barter]
دادوستد کالا با کالا کردن
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
freightliner
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
demand elasticity
درصد تغییرتقاضای یک کالا نسبت به درصد تغییر قیمت ان کالا
throughput capacity
فرفیت عبور دهی کالا فرفیت تخلیه و عبوردهی بارانداز یا اسکله فرفیت گذراندن کالا
labours
کارگران
workers
کارگران
blue collar employees
کارگران
picket lines
صف کارگران اعتصابی
wildcat strike
<idiom>
اعتصاب کارگران
labour union
اتحادیه کارگران
Company town
شهرک کارگران
skilled workers
کارگران متخصص
manual workers
کارگران دستکار
picket line
صف کارگران اعتصابی
dormitory-suburb
خوابگاه کارگران
industrial workers
کارگران صنعتی
workforce
شمار کارگران
labourunion
اتحادیه کارگران
foremen
مباشر کارگران
labor service
اتحادیه کارگران
labor union
اتحادیه کارگران
farm labors
کارگران مزارع
farm labors
کارگران کشاورزی
labor unions
اتحادیه کارگران
foreman
مباشر کارگران
consignee
گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
caboose
اطاق کارگران قطار
profit-sharing
سهم کارگران از سود
griddle
غربال سیمی کارگران
work people
کارگران طبقه کارگر
industrial workers of the world
کارگران صنعتی جهان
griddles
غربال سیمی کارگران
the men were locked out
در را بروی کارگران بستند
profit sharing
سهم کارگران از سود
waterside workmen
کارگران کنار دریا
c & f
قیمت کالا وهزینه حمل ان بدون بیمه دریایی و تولید کننده پس ازتسلیم کالا به شرکت کشتیرانی و پرداخت هزینه حمل از خودسلب مسئولیت میکند و حق بیمه تا مقصد به عهده خریدار است
All of the workers want to go.
تمام کارگران می خواهند بروند
to unionise
[British E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
to unionize
[American E]
متحد کردن
[مثال کارگران]
knobstick
کارگریکه که بااعتصاب کارگران همراه نیست
it spells ruin to the workmen
متضمن خانه خرابی کارگران است
barracking
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
section gang
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
barracked
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
barrack
منزل کارگران کلبه یا اطاقک موقتی انبارکاه
section crew
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
salaries
دستمزد
salary
دستمزد
waging
دستمزد
wages
دستمزد
pays
دستمزد
rapine
دستمزد
paying
دستمزد
stipend
دستمزد
feoff
دستمزد
stipends
دستمزد
pay
دستمزد
factor payments
دستمزد
wage
دستمزد
waged
دستمزد
wage cuts
کاهش دستمزد
wage costs
مخارج دستمزد
wage control
کنترل دستمزد
wage ceiling
سقف دستمزد
direct labour
دستمزد مستقیم
fee
مزد دستمزد
wage compution day
دستمزد ساعتی
wage determination
تعیین دستمزد
wage agreement
قرارداد دستمزد
wage ceiling
حداکثر دستمزد
wage policy
سیاست دستمزد
daily pay
دستمزد روزانه
wage standard
دستمزد استانده
wage stabilization
ثبات دستمزد
wage rate
نرخ دستمزد
wage constraint
محدودیت دستمزد
wage market
بازار دستمزد
wage index
شاخص دستمزد
wage funds
مایه دستمزد
wage funds
وجوه دستمزد
wage freeze
انجماد دستمزد
wage differentials
اختلاف در دستمزد
payroll
سیاهه دستمزد
cash-wage
دستمزد نقدی
rate of wage
نرخ دستمزد
base wage rate
حداقل دستمزد
minimum wage
حداقل دستمزد
annual wage
دستمزد سالانه
wage profit ratio
نسبت دستمزد به سود
raise
بالا بردن دستمزد
The wages wI'll be raised.
دستمزد ها بالاخواهند رفت
wage system
نظام پرداخت دستمزد
wage agreement
موافقت نامه دستمزد
indirect labour
هزینه دستمزد غیرمستقیم
wage bargain
چانه زنی دستمزد
rate of wage increase
نرخ افزایش دستمزد
wage flexibility
انعطاف پذیری دستمزد
wage income
درامد بشکل دستمزد
wage price spiral
دور تسلسل دستمزد
raises
بالا بردن دستمزد
wage freeze
ثابت نگهداشتن دستمزد
countervailing power
مثلااتحادیه کارگران که درواکنش به قدرت تولید کننده انحصاری ایجاد میشود
Most home helps prefer to live out.
بسیاری از کارگران خانگی ترجیح می دهند بیرون از خانه زندگی کنند .
primage
دستمزد بار زدن کشتی
practice fee
دستمزد
[مثال ویزیت دکتر]
mandate
قرارداد پرداخت دستمزد وکیل دائمی
tenet
اصول
doctrines
اصول
principles
اصول
roots
اصول
technic
اصول
doctrine
اصول
nitty-gritty
اصول
teachings
اصول
teaching
اصول
root
اصول
ism
اصول
ism
: اصول
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی مذاکرات بین موسسات متشکل از کارگران و کارفرمایان برای بهبود کار
technologically
اصول فنی
mutualism
اصول همکاری
technological
اصول فنی
mormonism
اصول mormon ها
nazism
اصول نازی
economic principles
اصول اقتصادی
communism
اصول اشتراکی
general principles
اصول کلی
denial measures
اصول ممانعت
dogmas
اصول عقاید
dogma
اصول عقاید
grimaces
ادا و اصول
systems
روش اصول
neodoxy
اصول نوین
tenet
اصول مرام
banking principles
اصول بانکداری
monopolosm
اصول انحصار
principles of economy
اصول اقتصاد
grimacing
ادا و اصول
system
روش اصول
system
اصول وجود
systems
اصول وجود
principles of religion
اصول مذهب
creationism
اصول افرینش
functional
اصول مبادی
grimaced
ادا و اصول
grimace
ادا و اصول
principles of economics
اصول اقتصاد
modernism
اصول امروزی
naziism
اصول نازی
politics
اصول سیاسی
monopolism
اصول انحصار
prineipal parts
اصول فعل
constitutionalism
اصول مشروطیت
kinesiology
اصول مکانیزم
abolitionist
اصول بردگی
technics
اصول فنی
relativity principles
اصول نسبیت
doctrines
اصول حکمت
copernician system
اصول کپرنیک
theory
اصول نظری
roots and branches
اصول وفروع
doctrine
اصول حکمت
chung shin
اصول تکواندو
accounting principles
اصول حسابداری
tenets
اصول مسلم
rational principle
اصول عقلیه
methodology
علم اصول
methodologies
علم اصول
theories
اصول نظری
civil procedure
اصول محاکمات حقوقی
economization
رعایت اصول اقتصادی
ex post facto
شامل اصول گذشته
mutualist
طرفدار اصول همدستی
to pull a wry face
اداو اصول دراوردن
Euclid's Elements
اصول اقلیدس
[ریاضی]
monarchism
اصول سلطنت مستقل
asceticism
اصول ریاضت و مرتاضی
modernism
اصول تجدد نوگرایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com