Dictiornary-Farsi | اصول نوین | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (9 milliseconds)

English	Persian
neodoxy	اصول نوین


Search result with all words

neological	ناشی از تجد د مذهبی وابسته به اصول نوین یاواژه سازی در زبان
Other Matches

sanitize	مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
antinomian	مخالفین اصول اخلاقی فرقهای از مسیحیان که مخالف مراعات اصول اخلاقی بودند و اعتقادداشتند که خداوند در همه حال نسبت به مسیحیان لطف دارد
modern	نوین
latter-day	نوین
young	نوین
younger	نوین
newest	نوین جدیدا
new-	نوین جدیدا
newer	نوین جدیدا
modernised	نوین کردن
modernization	نوین گری
anew	بطرز نوین
modernized	نوین کردن
modernises	نوین کردن
modernising	نوین کردن
modernize	نوین کردن
modernizes	نوین کردن
modern system	نظام نوین
modernizing	نوین کردن
modern sector	بخش نوین
modernly	بطرز نوین
new	نوین جدیدا
modernism	نوین گرایی
modernization	نوین سازی
new fashion	طرز نوین
new marxism	مارکسیسم نوین
modernists	نوین گرا
Art Nouveau	هنر نوین
neo hebraic	عبری نوین
modernist	نوین گرا
modern physics	فیزیک نوین
new general catalogue	فهرست عمومی نوین
verslibre	شعر بسبک نوین
neologize	دارای عقاید نوین
neo romanesque	رومی وار نوین
neo platonism	فلسفه افلاطونی نوین
neo christianity	دین نوین مسیح
neo plasticism	شکل افرینی نوین
neologian	متمایل به تعلیمات نوین مذهبی
neologian	وابسته به تعلیمات نوین مذهبی
misoneism	مخالف با نظم نوین یااصلاحات تازه
rearming	تجهیز کردن بااسلحه نوین تجدید جنگ افزار کردن
nitty-gritty	اصول
teaching	اصول
roots	اصول
root	اصول
tenet	اصول
teachings	اصول
doctrines	اصول
principles	اصول
ism	اصول
ism	: اصول
technic	اصول
doctrine	اصول
prineipal parts	اصول فعل
accounting principles	اصول حسابداری
kinesiology	اصول مکانیزم
abolitionist	اصول بردگی
nazism	اصول نازی
principles of religion	اصول مذهب
theory	اصول نظری
methodologies	علم اصول
methodology	علم اصول
politics	اصول سیاسی
principles of economics	اصول اقتصاد
banking principles	اصول بانکداری
chung shin	اصول تکواندو
rational principle	اصول عقلیه
monopolosm	اصول انحصار
roots and branches	اصول وفروع
principles of economy	اصول اقتصاد
general principles	اصول کلی
relativity principles	اصول نسبیت
economic principles	اصول اقتصادی
denial measures	اصول ممانعت
monopolism	اصول انحصار
mormonism	اصول mormon ها
mutualism	اصول همکاری
creationism	اصول افرینش
copernician system	اصول کپرنیک
naziism	اصول نازی
technics	اصول فنی
system	روش اصول
constitutionalism	اصول مشروطیت
tenet	اصول مرام
systems	اصول وجود
doctrine	اصول حکمت
doctrines	اصول حکمت
modernism	اصول امروزی
communism	اصول اشتراکی
systems	روش اصول
system	اصول وجود
technologically	اصول فنی
grimace	ادا و اصول
grimaced	ادا و اصول
technological	اصول فنی
grimaces	ادا و اصول
functional	اصول مبادی
tenets	اصول مسلم
dogmas	اصول عقاید
theories	اصول نظری
dogma	اصول عقاید
grimacing	ادا و اصول
fourteen points	اصول چهارده گانه
to do v to one's principles	برخلاف اصول خودرفتارکردن
monarchism	اصول سلطنت مستقل
hedonics	اصول خوشی ولذت
hierarchism	اصول سلسله مراتب
household art	اصول خانه داری
image shearing principle	اصول برش تصویر
liberalism	اصول ازادی خواهی
principled	دارای اصول وعقاید
probity	پیروی دقیق از اصول
manichaeanism	اصول فلسفه مانی
sail close to the wind	اندکی از اصول تجاوزکردن
unparliamentary	برخلاف اصول پارلمانی
unnaturally	بر خلاف اصول طبیعت
unnatural	بر خلاف اصول طبیعت
pauli	اصول مذهبی پولس
psychologism	پیروی از اصول روانی
ethics	اصول اخلاقی اخلاقیات
principles of islamic economics	اصول اقتصاد اسلامی
principle of civil litigation	اصول محاکمات مدنی
principle of criminal procedure	اصول محاکمات جزائی
principles of economics	اصول علم اقتصاد
Protestantism	اصول ایین پروتستانت
mutualist	طرفدار اصول همدستی
modernism	اصول تجدد نوگرایی
planning principles	اصول برنامه ریزی
fascism	اصول عقاید فاشیست
telephone switching technique	اصول اتصالات تلفنی
asceticism	اصول ریاضت و مرتاضی
technically	مطابق اصول فنی
naturalistic	موافق با اصول طبیعی
democratism	اصول حکومت ملی
counter current principle	اصول جریان متقابل
gradualism	رعایت اصول تدریج
musically	مطابق اصول موسیقی
anomy	بی توجهی به اصول دین
individualism	اصول استقلال فردی
Euclid's Elements	اصول اقلیدس [ریاضی]
code of procedure	قانون اصول محاکمات
civil procedure	اصول محاکمات حقوقی
anomie	بی توجهی به اصول دین
anticonstitutional	مخالف اصول مشروطیت
Euclid's Elements	اصول اقلیدس [ریاضی]
mouthed	ادا و اصول در اوردن
economization	رعایت اصول اقتصادی
mouthing	ادا و اصول در اوردن
rationale	توضیح اصول عقاید
revivalism	اصول بیداری مذهبی
mouth	ادا و اصول در اوردن
moralists	معتقد به اصول اخلاق
ex post facto	شامل اصول گذشته
moralist	معتقد به اصول اخلاق
to pull a wry face	اداو اصول دراوردن
Catholicism	اصول مذهب کاتولیکی
scientifically	موافق اصول علمی
mouths	ادا و اصول در اوردن
spiritualists	طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
sanitation	مراعات اصول بهداشت بهسازی
modernist	هوا خواه اصول امروزی
anglicanism	اصول و انتقادات کلیسای انگلیس
democratically	بر طبق اصول حکومت ملی
accidence	حادثه اصول صرف و نحو
hockey	چوگان بازی با اصول فوتبال
spiritualist	طرفدار اصول روحانیت ومعنویت
rascalism	اصول بی شرفی وحقه بازی
vigilantism	پیروی از اصول جمعیتهای مذهبی
revivalist movement	جنبش اصول بیداری مذهبی
unmorality	عدم مراعات اصول اخلاقی
literacy	فهمیدن اصول مقدماتی کامپیوتر
independency	اصول استقلال کلیساهای محلی
inartistic	فاقد اصول هنری بی هنر
technique	اصول مهارت روش فنی
the low of criminal procedure	قانون اصول محاکمات جزایی
encyclopaedism	اصول نویسندگان دایره المعارف
they are t of their doctrines	اصول خودرامحکم نگاه می دارند
evolutionism	اصول ترقی و تکامل تدریجی
they are t of their doctrines	موافب اصول خودمی باشند
techniques	اصول مهارت روش فنی
kinesiological principle	اصول حرکت شناختی بدن
feudalist	طرفدار اصول ملوک الطوایف
collectivism	اجرای اصول اشتراکی درزندگی
collectivist	هواخواه اصول اجتماعی درزندگی
moral philosophy	اصول اخلاق ایین رفتار
modernists	هوا خواه اصول امروزی
illiberal	متعصب مخالف اصول ازادی
principled	اصولی پای بند اصول
moralism	رعایت اصول اخلاق بطورطبیعی
sansculottism	پیروی از اصول انقلاب افراطی
syndicalism	پیروی از اصول اتحادیه صنفی
to preach moral principles	اصول اخلاقی را وعظ و تلقین کردن
presbyteral	طرفدار اصول پرسبیتری وابسته به کشسش ها
one of the [basic] fundamental tenets of democracy	یکی از اصول پایه [اساسی] دموکراسی
prettyism	اصول رعایت قشنگی درهنرهاو ادبیات
insurrectionism	اصول یاغی گری یا طرفداری ازشورش
idols of the theatre	اوهام ناشی از اصول و قواعدمنطقی و فلسفی
ground	بگل نشاندن اصول نخستین را یاددادن
fusionist	هواخواه اصول پیوستگی وسازش در سیاست