Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
English
Persian
throw in
<idiom>
اضافه دادن یا گذاشتن
Other Matches
insets
افزودن اضافه کردن گذاشتن
inset
افزودن اضافه کردن گذاشتن
let off steam
<idiom>
ازدست دادن انرژی اضافه
raises
ترقی دادن اضافه حقوق
raise
ترقی دادن اضافه حقوق
over issue
اضافه براعتبار رواج دادن
toincrease any one's salary
اضافه حقوق بکسی دادن
overtime
وقت اضافی اضافه کار اضافه کاری ساعت فوق العاده
attaching
نسبت دادن گذاشتن
attaches
نسبت دادن گذاشتن
attach
نسبت دادن گذاشتن
maintenance
فرآیند بهنگام سازی فایل با تغییر دادن یا اضافه کردن یا حذف ورودی ها
pawned
گرو گذاشتن رهن دادن
pawning
گرو گذاشتن رهن دادن
shunted
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
shunt
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
exposes
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
shunts
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
pawn
گرو گذاشتن رهن دادن
exposing
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
pawns
گرو گذاشتن رهن دادن
expose
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
refinance
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinances
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinancing
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
refinanced
تشکیلات جدید بکار تجاری خود دادن سرمایه اضافه اندوختن یابکار زدن
out argue
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
impact
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impacts
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
affect
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
offset
حجم اضافه شده به یک عدد یا آدرس برای دادن عدد نهایی
offsetting
حجم اضافه شده به یک عدد یا آدرس برای دادن عدد نهایی
superinduce
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to distinguish between something and something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
to differentiate something from something
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
expose to rays
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
to put on the stage
بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
impawn
رهن گذاشتن به رهن دادن
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
checksum
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
check total
آن را اضافه میکند و مقدار اضافه شده را با مقدار ذخیره شده مقایسه میکند
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reducing
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
extra-
اضافه
extra
اضافه
surplus
اضافه
plussage
اضافه
special
<adj.>
اضافه
augmentation
اضافه
extra
<adj.>
اضافه
excess
اضافه
increase
اضافه
increased
اضافه
surpluses
اضافه
increases
اضافه
extras
اضافه
excesses
اضافه
addition
اضافه
in addition to
<prep.>
به اضافه
in a. to
به اضافه
overplus
اضافه
spare
اضافه
spared
اضافه
increscent
اضافه
plusage
اضافه
additions
اضافه
imburse
اضافه کردن
exeed
اضافه شدن از
overload
اضافه فرفیت
affixing
اضافه نمودن
step up
اضافه کردن
overloaded
اضافه بار
premiums
اضافه ارزش
genitive
حالت اضافه
accessing
الحاق اضافه
accesses
الحاق اضافه
accessed
الحاق اضافه
access
الحاق اضافه
overloads
اضافه بار
added
اضافه شده
overloads
اضافه فرفیت
overcharging
اضافه هزینه
overloaded
اضافه فرفیت
affix
اضافه نمودن
premium
اضافه ارزش
excess price
اضافه قیمت
add
اضافه کردن
service charge
اضافه کار
subjoin
اضافه کردن
added to that
اضافه بران
margin product
اضافه محصول
over load
اضافه بار
budget surplus
اضافه بودجه
overpotential
اضافه ولتاژ
overproduction
اضافه تولید
overtimer
اضافه کار کن
overvoltage
اضافه ولتاژ
eke
اضافه کردن بر
confession and avoidance
به ان اضافه میکند
widening
اضافه پهنا
append
اضافه کردن
overtime
اضافه کاری
overtime
اضافه کار
excess luggage
اضافه بار
preposition
حرف اضافه
overload
اضافه بار
prepositions
حرف اضافه
superimposable
اضافه شدنی
superimposable
قابل اضافه
salary increase
اضافه حقوق
affixes
اضافه نمودن
affixed
اضافه نمودن
per
حروف اضافه
overcharges
اضافه هزینه
possessives
حالت اضافه
surcharge
اضافه بار
surcharge
اضافه بها
besides
<adv.>
اضافه بر این
forby
<adv.>
اضافه بر این
furthermore
<adv.>
اضافه بر این
gen
حالت اضافه
overshoots
اضافه جهش
further
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
in addition
<adv.>
اضافه بر این
moreover
<adv.>
اضافه بر این
on top of this
<adv.>
اضافه بر این
over and above
<adv.>
اضافه بر این
surtax
اضافه مالیات
what is more
<adv.>
اضافه بر این
overdraft
اضافه برداشت
surcharges
اضافه بها
possessive
حالت اضافه
excess
اضافه مازاد
excesses
اضافه مازاد
additionally
<adv.>
اضافه بر این
also
[moreover]
<adv.>
اضافه بر این
overloading
بارگذاری اضافه
aside from that
<adv.>
اضافه بر این
overloading
اضافه فرفیت
overloading
اضافه بار
overloading
اضافه بارگذاری
overpopulation
اضافه جمعیت
surcharges
اضافه بار
overcharge
اضافه هزینه
beyond that
<adv.>
اضافه بر این
overshoot
اضافه جهش
add
اضافه کردن
adding
اضافه کردن
adds
اضافه کردن
overshooting
اضافه جهش
overcharged
اضافه هزینه
overdrafts
اضافه برداشت
on top of that
<adv.>
اضافه بر این
on to
<adv.>
اضافه بر این
gerund
اسمی که از اضافه کردن
overload circuit switch
فیوز اضافه بار
overload circuit breaker
فیوز اضافه بار
capital gains
اضافه ارزش سرمایه
overdraw
اضافه برداشت کردن
overbreak
خاکبرداری اضافه برنیمرخ
gerunds
اسمی که از اضافه کردن
over time pay
پول اضافه کار
overload principle
اصل اضافه باری
extra bed
تخت خواب اضافه
postpositive preposition
حرف اضافه الحاقی
prepositionally
بطور حرف اضافه
play down
بازی در وقت اضافه
over time pay
مزد اضافه کاری
over reinforcement
اضافه ارماتورگذاری شده
not to mention ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
not to say ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
add in memory
اضافه کردن به حافظه
effusion
اضافه جریان بزور
perquisite
عایدی اضافه برحقوق
perquisites
عایدی اضافه برحقوق
import surcharge
حقوق گمرکی اضافه
run up
<idiom>
به مقدارچیزی اضافه کردن
superelevation
بلندی بر اضافه ارتفاع
additional bed
[accommodation of persons]
تخت خواب اضافه
repositional
مانند حرف اضافه
effusions
اضافه جریان بزور
overshooting
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
inseparable preposition
حرف اضافه لازم یا جدانشدنی
ring up
<idiom>
اضافه کردن آمار پولی
premium statement
صورت اضافه ارزش سهام
cost plus
اضافه بر بهای تمام شده
overshoots
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
producer surplus
اضافه ارزش تولید کننده
ads
حرف اضافه لاتینی بمعنی
height money
اضافه بهای کار در ارتفاع
collection of premiums
وصول اضافه ارزش سهام
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com