Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
lethal chamber
اطاق ویژه برای راحت کشتن جانوران
Other Matches
To kI'll animals for food .
جانوران را برای غذا کشتن
humane killer
تپانچه ویژه برای بی زجرکشتن جانوران
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
dressing room
اطاق ویژه ارایش
dressing rooms
اطاق ویژه ارایش
in pride of grease
مناسب برای کشتن
idiosyncrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
idiosyncrasies
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه شیوه ویژه هرنویسنده خصوصیات اخلاقی
colony
گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند
[زیست شناسی]
end in itself
<idiom>
مکان کافی برای راحت بودن
on easy street
<idiom>
پول کافی برای زندگی راحت داشتن
palor
اطاق برای گفتگو خصوصی
willowware
بشقاب دارای نقاشی بید وغیره برای تزئین اطاق
jardiniere
جعبهای که گل دران سبز کرده و برای ارایش اطاق می گذارند
manager
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
managers
نرم افزار انتهایی مط لوب برای کاربر که امکان دستیابی راحت به دستورات سیستم عامل میدهد
sculleries
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
scullery
اطاق کوچک نزدیک اشپزخانه برای نگاهداشتن فروف وکارد وچنگال
race glass
دوربین ویژه برای تماشای مسابقه
moments of truth
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
moment of truth
هنگامی که گاو باز برای کشتن با گاو رو به رو میشود
I must make a special note of that.
من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
to go down
[in a particular way]
with somebody
برای کسی
[به سبک ویژه ای]
قابل پذیرش بودن
to paynize wood
چوب را با محلول ویژه شیمیایی اندون برای اینکه زودنپوسد
bay
یک بخش برای کار ویژه
[مانند سرویس یا انبار یا هواپیما وغیره]
This is important, not only today, but also and especially for the future.
این، نه تنها امروز، بلکه به ویژه برای آینده هم مهم است.
MMI
سخت افزار و نرم افزار طراحی شده برای اینکه کاربر راحت تر با ماشین ارتباط داشته باشد
lifting body
هواپیمایی که قسمت عمده یاکل برای ان توسط شکل ویژه ان تامین میشود
microsoft
اتصالات پایگاه داده به اینترنت و پست الکترونیکی به ویژه برای کاربران ویندوز
footwarmer
فرف اب گرم که در اطاق راه اهن برای گرم کردن پامیگذارند
T committee
انجمن ANSI که استانداردهای ارتباطی دیجیتال برای آمریکا تنظیم میکند , به ویژه سرویسهای ISDN
to watch for certain symptoms
توجه کردن به نشانه های ویژه
[علایم ویژه مرض ]
compartment marking
سیستم شماره گذاری اطاق بار هواپیما تقسیم بندی اطاق بار
special interest groups
گروههایی با علاقه ویژه گروه مشترک المنافع ویژه
specialty
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
specialities
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
speciality
کالای ویژه داروی ویژه یا اختصاصی اسپسیالیته
texture mapping
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
idiocrasy
طبیعت ویژه طرز فکر ویژه
gold lace
[braids]
گلابتون
[نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه]
MMX
قطعه پردازنده intel پیشرفته که حاوی خصوصیات ویژه و قط عاتی است که برای بهبود کارایی استفاده از چند رسانهای و ارتباطات به کار می رود
praetorial
متعلق به گارد ویژه سربازی که جز گارد ویژه است
faunology
جانوران
misdo
کشتن
administering
کشتن
administers
کشتن
dispatched
کشتن
knock off
کشتن
killings
کشتن
capturing
کشتن
slays
کشتن
to put to the sword
کشتن
despatches
کشتن
amortize
کشتن
to do to dcath
کشتن
obtund
کشتن
administered
کشتن
flesher
کشتن
smiting
کشتن
to send to glory
کشتن
smite
کشتن
slaying
کشتن
dispatch
کشتن
capture
کشتن
captures
کشتن
killing
کشتن
despatching
کشتن
dispatches
کشتن
slay
کشتن
administer
کشتن
assassinates
کشتن
extinguishing
کشتن
extinguish
کشتن
assassinating
کشتن
kill off
<idiom>
کشتن
extinguishes
کشتن
to put to death
کشتن
assassinate
کشتن
assassinated
کشتن
benumb
کشتن
to carry off
کشتن
to crush to death
کشتن
to do for
کشتن
murders
کشتن
smites
کشتن
murdering
کشتن
put to death
کشتن
kills
کشتن
despatched
کشتن
kill
کشتن
murdered
کشتن
slake
کشتن
slakes
کشتن
to put out of the way
کشتن
slaked
کشتن
murder
کشتن
burke
کشتن
doin
کشتن
implacentalia
جانوران بی جفت
zooplankton
جانوران شناور
animal kingdom
جهان جانوران
faunae
مربوط به جانوران
faunis
الهه جانوران
animalist
پیکرنمای جانوران
faunistic
وابسته به جانوران
animality
زندگی جانوران
arachnida
جانوران عنکبوتی
invertebrata
جانوران بی مهره
vermin
جانوران موذی
lights
ریه جانوران
herbivora
جانوران علفخوار
halobiont
جانوران اب شور
acephali
جانوران بیسر
bimana
جانوران دودست
menagerie
نمایشگاه جانوران
menageries
نمایشگاه جانوران
animals kingdom
جهان جانوران
kit
بچه جانوران
zoodvnamics
فیزیولوژی جانوران
kits
بچه جانوران
kill
کشتن اهک
electrocuting
بابرق کشتن
dispatches
کشتن شتاب
despatching
کشتن شتاب
casue to be killed
به کشتن دادن
cause to be kill
به کشتن دادن
electrocuted
بابرق کشتن
to squeeze to death
با فشار کشتن
kills
کشتن اهک
to kill somebody
کسی را کشتن
put away
<idiom>
کشتن حیوانات
electrocutes
بابرق کشتن
despatches
کشتن شتاب
despatched
کشتن شتاب
to kill beef
گاو کشتن
to claim somebody's life
کسی را کشتن
slay
باخشونت کشتن
dispatch
کشتن شتاب
slaying
باخشونت کشتن
blood sport
کشتن شکار
blood sports
کشتن شکار
prolicide
کشتن اخلاف
feticide
کشتن جنین
pole ax
با تبرچکش کشتن
slays
باخشونت کشتن
prey on (upon)
<idiom>
کشتن وخوردن
shoot down
با گلوله کشتن
dispatched
کشتن شتاب
electrocute
بابرق کشتن
instinct
هوش طبیعی جانوران
neontology
بررسی جانوران مانده
articulata
جانوران حلقه دار
arthropoda
جانوران مفصل دار
instincts
هوش طبیعی جانوران
biosystematic
رده بندی جانوران
pincer
عضو گازانبری جانوران
animal husband
پرورش جانوران اهلی
verminous
پر از حشرات یا جانوران موذی
wild beasts
جانوران وحشی وحوش
pachyder mata
جانوران پوست کلفت
zootaxy
طبقه بندی جانوران
terrarium
نمایشگاه جانوران خشکی
king of beasts
پادشان جانوران :شیر
claws
سرپنجه جانوران ناخن
clawed
سرپنجه جانوران ناخن
claw
سرپنجه جانوران ناخن
clawing
سرپنجه جانوران ناخن
oestrum
شهوت ومستی جانوران
to water
[horses, cattle, etc.]
آب دادن
[به جانوران بومی]
zooid
جانورسان شبیه جانوران
underbody
پایین تنه جانوران
cosies
راحت
comfort
راحت
tranquility
راحت
cosy
راحت
snug
راحت
cosiest
راحت
cosiness
راحت
cosier
راحت
convenient
راحت
cozy
راحت
cozies
راحت
coziest
راحت
placid
راحت
eased
راحت
eases
راحت
easing
راحت
comfortable
راحت
cushiest
راحت
comforts
راحت
cozier
راحت
cosey
راحت
tranquillity
راحت
cushier
راحت
ease
راحت
homelike
راحت
home like
راحت
cushy
راحت
beforehand
راحت
comforted
راحت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com