Total search result: 203 (4 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
tip off |
اطلاع نهانی |
tip-off |
اطلاع نهانی |
tip-offs |
اطلاع نهانی |
|
|
Other Matches |
|
joins |
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع |
joined |
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع |
join |
ترکیب دو یا چند اطلاع برای تولید یک واحد اطلاع |
on the quiet |
نهانی |
jackes |
نهانی |
lasted |
نهانی |
lasts |
نهانی |
on the sly |
نهانی |
necessary house |
نهانی |
in concealment |
نهانی |
surreptitious |
نهانی |
undercover |
نهانی |
subterranean |
نهانی |
clandestinely |
نهانی |
privily |
نهانی |
last |
نهانی |
secrets |
نهانی |
secret |
نهانی |
underhand |
نهانی |
by stealth |
نهانی |
backstairs |
نهانی |
backstair |
نهانی |
surreptitiously |
نهانی |
occult |
نهانی |
subterraneous |
نهانی |
suberranean |
نهانی |
covertly |
نهانی |
spy into |
نهانی دیدن |
kabbala |
رازیاعلم نهانی |
furtive |
پنهان نهانی |
potential |
نهانی پنهانی |
potentially |
با داشتن استعداد نهانی |
f.marriage |
عروس نهانی یازیرجلی |
irreptitious |
نهانی داخل شده |
fully |
از قبیل هر قطعه نوری یا نهانی |
gnostic |
دارای اسرار روحانی نهانی |
potentiality |
عاملیت بالفعل استعداد نهانی |
potentialities |
عاملیت بالفعل استعداد نهانی |
deep laid |
امیخته به زیرکی یا حیله نهانی |
potential |
دارای استعداد نهانی پتانسیل |
potential energy |
انرژی نهانی نیروی ذخیره |
under the rose |
نهانی زیر جلی محرمانه در خفا |
intriguingly |
با دوز و کلک ازراه عشقبازی نهانی |
update |
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود |
updated |
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود |
updates |
1-فایل اصلی که با افزودن مواد جدید بهنگام میشود. 2-اطلاع چاپ شده که گونه بهنگام اطلاع است .3-گونه جدید سیستم که به کاربرهای سیستم موجود ارسال میشود |
self discovery |
کشف باطن واستعدادهای نهانی ونقاط ضعف خود شناسایی نفس |
hush ship |
کشتی جنگی که درجنگ بزرگ پیشین نهانی ساخته شده وبسیار کلان و تندرو بود |
notification |
اطلاع |
conizance |
اطلاع |
uninformed |
بی اطلاع |
datum |
اطلاع |
unknowable |
بی اطلاع |
unaware |
بی اطلاع |
unknowing |
بی اطلاع |
unknowingly |
بی اطلاع |
unimformed |
بی اطلاع |
ill informed |
بی اطلاع |
knowledge |
اطلاع |
nescious |
بی اطلاع |
unawares |
بی اطلاع |
learning |
اطلاع |
know how |
اطلاع |
awareness |
اطلاع |
well-read |
با اطلاع |
unwitting |
بی اطلاع |
deep read |
با اطلاع |
advice |
اطلاع |
warning |
اطلاع |
communication |
اطلاع |
word |
اطلاع |
tip-off |
اطلاع |
information |
اطلاع |
appreciation [awareness] |
اطلاع |
conscience [archaic for: consciousness] |
اطلاع |
versed |
با اطلاع |
well read |
با اطلاع |
ill-informed <adj.> |
بی اطلاع |
acquaintance |
اطلاع |
notice |
اطلاع |
intelligence |
اطلاع |
consciousness |
اطلاع |
uniformed |
بی اطلاع |
conscious mind |
اطلاع |
prospectuses |
اطلاع نامه |
knowledge of results |
اطلاع از نتایج |
a piece of information |
یک تکه اطلاع |
attention |
اخطارجهت اطلاع به |
misknow |
بی اطلاع بودن از |
prospectus |
اطلاع نامه |
letter of a |
اطلاع نامه |
attentions |
اخطارجهت اطلاع به |
preview |
اطلاع قبلی |
informatics |
اطلاع رسانی |
inking |
اطلاع مختصر |
previews |
اطلاع قبلی |
information |
اطلاع دادن |
global knowledge |
اطلاع سراسری |
unpolitical |
بی اطلاع ازسیاست |
criticaster |
ناقد بی اطلاع |
unadvised |
بدون اطلاع |
advice note |
یادداشت اطلاع |
notifies |
اطلاع دادن |
reported |
اطلاع دادن |
notified |
اطلاع دادن |
report |
اطلاع دادن |
notify |
اطلاع دادن |
notifying |
اطلاع دادن |
notices |
توجه اطلاع |
noticing |
توجه اطلاع |
precognition |
اطلاع قبلی |
noticed |
توجه اطلاع |
notice |
توجه اطلاع |
reports |
اطلاع دادن |
message |
حجم اطلاع مشخص |
he is in the know |
اطلاع ویژه دارد |
messages |
حجم اطلاع مشخص |
publicizes |
به اطلاع عموم رساندن |
to pass on [information or news] |
به بقیه اطلاع دادن |
A one-month notice. |
اطلاع قبلی یک ماهه |
publitize |
به اطلاع عموم رساندن |
to let know |
خبردادن به اطلاع دادن |
publicizing |
به اطلاع عموم رساندن |
publicized |
به اطلاع عموم رساندن |
publicize |
به اطلاع عموم رساندن |
publicising |
به اطلاع عموم رساندن |
publicises |
به اطلاع عموم رساندن |
publicised |
به اطلاع عموم رساندن |
Please let me know. |
لطفا"به من اطلاع دهید |
notify the public |
به اطلاع عموم رساندن |
let me know |
بمن اطلاع دهید |
As you are well informed… |
همانطور که اطلاع دارید |
tipping |
انعام اطلاع منحرمانه |
tip |
انعام اطلاع منحرمانه |
mininformation |
اطلاع یا خبر نادرست |
gibberish |
اطلاع بی معنا و بی استفاده |
We just received word that . . . |
هم اکنون اطلاع رسید که … |
(do something) behind someone's back <idiom> |
بدون اطلاع کسی |
whom it may concern |
برای اطلاع افراد ذیربط |
informs |
اطلاع دادن چغلی کردن |
informing |
اطلاع دادن چغلی کردن |
inform |
اطلاع دادن چغلی کردن |
misinforming |
اطلاع غیر صحیح دادن |
compuserve |
شبکه اصلی اطلاع رسانی |
He did it with his fathers knowledge. |
با اطلاع پدرش اینکار راکرد |
inform |
اطلاع دادن مستحضر داشتن |
foredknowlege |
اطلاع قبلی علم غیب |
To smell out something. |
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن ) |
informs |
اطلاع دادن مستحضر داشتن |
message |
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری |
incognizant |
بدون اطلاع غیر وارد |
If not , please let me know. |
درغیر اینصورت به من اطلاع دهید |
informing |
اطلاع دادن مستحضر داشتن |
misinforms |
اطلاع غیر صحیح دادن |
misinformed |
اطلاع غیر صحیح دادن |
misinform |
اطلاع غیر صحیح دادن |
precognitive |
وابسته به اطلاع یا الهام قبلی |
messages |
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری |
it is wrapt in mystery |
پوشیده است نهانی است |
well informed |
بصیر بخوبی اگاه با اطلاع مطلع |
to pass a dividend |
سود سهام کسی را به او اطلاع دادن |
prevue |
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی |
The professor knows what he is talking about. |
استاد ازروی اطلاع صحبت می کند |
We know very little about his background. |
ازسوابق او اطلاع کمی در دست است |
comparing |
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع |
compare |
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع |
domain |
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است |
loutish |
بیشعور خام دست وبی اطلاع |
attention |
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع |
attentions |
به جای خود به گیرندگان جهت اطلاع |
inkling |
اطلاع مختصری که با ان به چیزی پی برند گزارش |
compares |
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع |
domains |
اطلاع یا برنامه که متعلق به عموم است |
compared |
بررسی اختلاف بین دو قطعه اطلاع |
despatched |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
outputs |
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر |
outputs |
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر. |
output |
عمل ارسال اطلاع یا داده از منبع به کاربر |
output |
داده یا اطلاع تولید شده پس از پردازش با کامپیوتر. |
distributes |
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم |
entered |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
enters |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
enter |
وارد کردن اطلاع در یک ترمینال یا صفحه کلید |
questionnaire |
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد |
french leave |
مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن |
dispatches |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
dispatched |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
questionnaires |
نامه یی که حاوی طلب اطلاع در موردموضوعی باشد |
dispatch |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
despatching |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
despatches |
عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی |
distribute |
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم |
match |
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه |
matches |
جستجو در پایگاه داده برای اطلاع مشابه |
distributing |
ارسال داده یا اطلاع به کاربران در شبکه یا سیستم |
redundant |
که بدون از بین رفتن اطلاع قابل حذف است |
input |
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش |
inputted |
انتقال داده یا اطلاع از خارج کامپیوتر به حافظه اصلی اش |
gas sentinel |
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی |
negligent escape |
فرار از زندان بدون اطلاع ورضایت مامور محافظش |