Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
homage
اعلام رسمی بیعت از طرف متحد یا متفقی نسبت به پادشاه
Other Matches
to pay homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to do homage
اعلام رسمی بیعت کردن
to render homage
اعلام رسمی بیعت کردن
liege man
هم بیعت نسبت به تیولدار وفادار
letters missive
نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
lay an information against some one
نسبت به کسی اعلام جرم کردن
appeal play
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
isometric view
رسمی که سه بعد شی را به نسبت متعادل نشان میدهد
king dom
کشوری که پادشاه داشته باشد قلمرو یک پادشاه
unesco (= united nations educational
ه افزایش احترام ملل نسبت به عدالت و حکومت قانون وحقوق انسانی و ازادیهای اساسی انچنان که موردتصویب منشور ملل متحد است بشود
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
vassalage
بیعت
allegiance
بیعت
fealty
بیعت
fealties
بیعت
allegiances
بیعت
homage
بیعت
oath of allegiance
بیعت
homage
بیعت
liege
هم بیعت
homager
بیعت کننده
to swear fealty
بیعت کردن
vassalage
وابستگی بیعت
liegeman
بیعت کننده
vassal
هم بیعت بالرد تبعه
feudist
بیعت کننده بادشمن
vassals
هم بیعت بالرد تبعه
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
subinfeudate
اعطای اراضی تیول از طرف امیری به امیردیگری برای بیعت با او
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
our sovereingn
پادشاه
head of state
پادشاه
Shah
پادشاه
o king
ای پادشاه
monarch
پادشاه
rex
پادشاه
sovereigns
پادشاه
queenconsort
زن پادشاه
queen
زن پادشاه
queens
زن پادشاه
sovereign
پادشاه
potentate
پادشاه
potentates
پادشاه
monarchs
پادشاه
constitutional monarch
پادشاه
kings
پادشاه
Shahs
پادشاه
king
پادشاه
kingless
بی پادشاه
kings palace
کاخ پادشاه
rial
پادشاه ملکه
lese majestyodhkj &odhkj fvqn
پادشاه یا دولت
sign manual
امضا پادشاه
fit for a king
لایق پادشاه
king of england
پادشاه انگلستان
kingling
پادشاه کوچک
kings palace
قصر پادشاه
regicide
قتل پادشاه
oberon
پادشاه پریان
regicides
قتل پادشاه
privy seal
مهر شخصی پادشاه
king of birds
پادشاه مرغان :دال
regent
نماینده پادشاه رئیس
raja or rajah
راجه-امیریا پادشاه
royal prerogative
حق امتیاز ویژه پادشاه
king's counsel
قاضی دادگاه پادشاه
lord lieutenant
نماینده پادشاه در ایالات
princess of the blood
دختر یا نوه پادشاه
regents
نماینده پادشاه رئیس
croesus
کراسوس : پادشاه یونان
aeolus
پادشاه تسالی یونان
his britannic majesty
اعلیحضرت پادشاه انگلستان
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
gordian
وابسته به پادشاه فریجیه لاینحل
kinglet
پادشاه کوچک و بی اهمیت امیر
regius professor
استاد منصوب ازطرف پادشاه
prince royal
پسر ارشد پادشاه انگلیس
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
dauphiness
عروس پادشاه فرانسه ازپسرارشدش
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
HMS
مخفف در خدمت پادشاه انگلیس
herod
هبرودیس :نام پادشاه یهودیه
sovereignty
اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
privy purse
اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
princessroyal
بزرگترین دختر پادشاه انگلیس
they attended the king
ایشان درخدمت پادشاه بودند
in league
متحد
associate
متحد
corporate
متحد
unified
متحد
united
متحد
confederates
متحد
federating
متحد
conjunct
متحد
federal
متحد
ones
متحد
one
متحد
confederate
متحد
federates
متحد
federate
متحد
associates
متحد
associating
متحد
married
متحد
associated
متحد
allied
متحد
federated
متحد
monarchical
وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
royalty
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
dauphin
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
household troops
هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
royalties
حق تالیف امتیازات و مزایای مخصوص پادشاه
the code of justinian
مجموعه قوانین ژوستی نین پادشاه رم
dais
سایبان یااسمانه بالای تخت پادشاه
infanta
دختر پادشاه و ملکه اسپانیا یاپرتقال
priam
پریام پادشاه تروا وپدر هکتور
federate
متحد کردن
uniform
متحد الشکل
unified
متحد شده
uniforms
متحد الشکل
federated
متحد کردن
concentric
متحد المرکز
unifying
متحد کردن
unifies
متحد کردن
unite
متحد کردن
unites
متحد کردن
federating
متحد کردن
federates
متحد کردن
unify
متحد کردن
feudist
متحد دشمن
uniting
متحد کردن
band
متحد کردن
band
متحد شدن
nexus
گروه متحد
bands
متحد کردن
bands
متحد شدن
accrete
متحد کردن
unitive
متحد کننده
unifier
متحد کننده
allying
متحد کردن
ally
متحد کردن
realigns
متحد شدن
realigned
متحد شدن
running mates
متحد انتخاباتی
realign
متحد شدن
to make common cause
متحد شدن
close-knit
صمیمی و متحد
realigning
متحد شدن
running mate
متحد انتخاباتی
unified command
فرماندهی متحد
eminent domain
مالکیت مطلق دولت یا پادشاه یا رئیس مملکت
queen dowager
زنی که شوهرش پادشاه بوده ومرده است
monarch
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
kingmaker
کسی که درانتخاب پادشاه یا رئیس موثر است
yeoman of the guard
گارد سلطنتی محافظ جان پادشاه انگلیس
infante
جوانترین پسر پادشاه و ملکه اسپانیا و پرتقال
jacobite
طرفدارسلطنت جیمز اول پادشاه مخلوع انگلیس
monarchs
پادشاه یا ملکهای که تنها درکشوری سلطنت میکند
joins
گراییدن متحد کردن
herd
متحد کردن گروه
herded
متحد کردن گروه
herding
متحد کردن گروه
herds
متحد کردن گروه
trigraph
سه حرف متحد التلفظ
reassociate
دوباره متحد کردن
realigns
مجددا متحد شدن
league
اتحاد متحد کردن
unified
یکپارچه فرماندهی متحد
consociate
متحد کردن پیوستن
realign
مجددا متحد شدن
charter of the united nations
منشور ملل متحد
United Nations
سازمان ملل متحد
join
گراییدن متحد کردن
united nations organization
سازمان ملل متحد
u.n.
سازمان ملل متحد
realigned
مجددا متحد شدن
realigning
مجددا متحد شدن
federalization
تشکیل کشورهای متحد
joined
گراییدن متحد کردن
leagues
اتحاد متحد کردن
empires
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
empire
امپراتوری چند کشور که دردست یک پادشاه باشد فرمانروایی
federated
تشکیل کشورهای متحد دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com