Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
advice of fate
اعلام وضعیت
Search result with all words
holding
در رهگیری هوایی اعلام اینکه من در وضعیت فرمان داده شده باقی هستم دستور جدیدبدهید
Other Matches
early-warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
early warning
اعلام خطر اعلام خطر کردن از نزدیک شدن دشمن سیستم اعلام خطر
alerting service
قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
serviceability criteria
وضعیت امادگی تجهیزات وضعیت قابلیت استفاده ازوسایل
inverse
تغییر وضعیت منط قی یک سیگنال یا وسیله به وضعیت مخالف آن
active status
وضعیت خدمتی پرسنل کادرارتش وضعیت فعال
hartley
بیت و یا احتمال یک وضعیت از بین ده وضعیت معادل
race
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
races
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
raced
وضعیت خطا در یک مدار دیجیتا که وضعیت یا خروجی مدربستگی به زمان بندی دقیق بین سیگنالهای ورودی دارد.
statement of service
خلاصه وضعیت خدمتی وضعیت خدمت
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flying status
وضعیت پرواز از نظر جسمی و روحی وضعیت امادگی خدمه برای پرواز
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
transparent
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
transparently
مودمی که در صورت بروز وقفه , تمام وضعیت برنامه و ماشین را حفظ میکند. وقفه سرویس داده میشود و سیستم به وضعیت قبلی برمی گردد
holding position
وضعیت انتظار و در جا زدن وضعیت انتظار هواپیما درمحوطه تاکسی کردن
devices
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
device
یک بیت درکلمه وضعیت وسیله برای بیان وضعیت وسیله
readiness condition
وضعیت امادگی رزمی وضعیت امادگی یکان شرایط اماده باش یکان
defense readiness condition
وضعیت امادگی رزمی ارتش وضعیت امادگی رزمی دفاعی
air alert warning
اعلام اماده باش هوایی اعلام خطر یا اماده باش هوایی
meld
اعلام
proclamations
اعلام
enunciation
اعلام
annunciator
اعلام گر
indiction
اعلام
acknowledgments
اعلام
promulgator
اعلام
acknowledgements
اعلام
enouncement
اعلام
declaration
اعلام
acknowledgement
اعلام
proclamation
اعلام
declarations
اعلام
indigitation
اعلام
promulgation
اعلام
intimation
اعلام
intimations
اعلام
notification
اعلام
Annunciation
اعلام
predication
اعلام
enunciate
اعلام کردن
promulgated
اعلام کردن
annunciator
اعلام کننده
promulgates
اعلام کردن
enunciates
اعلام کردن
promulge
اعلام کردن
enunciated
اعلام کردن
declaredly
بطور اعلام
call out
اعلام خطر
promulgator
اعلام دارنده
line call
اعلام خط نگهدار
statement
اعلام کردن
hanger
اعلام کننده
statement of charge
اعلام اتهامات
indictments
اعلام جرم
vociferator
اعلام دارنده
proclamation
اعلام کردن
promulgate
اعلام کردن
impeachment
اعلام جرم
blazers
اعلام کننده
enunciating
اعلام کردن
declaration
اعلامیه اعلام
declarations
اعلامیه اعلام
larum
اعلام خطر
blazon
اعلام کردن
declaration of interest
اعلام بهره
broadcasts
اعلام کردن
touche
اعلام برخورد
indictment
اعلام جرم
acknowledgement of receipt
اعلام وصول
proclamations
اعلام کردن
acclaiming
اعلام کردن
statements
اعلام کردن
advising bank
اعلام میکند
enounce
اعلام کردن
enunciator
اعلام کننده
enunciable
اعلام کردنی
damm
بد اعلام کردن
disclosed
اعلام شده
blazer
اعلام کننده
acclaimed
اعلام کردن
acclaim
اعلام کردن
exclaims
اعلام کردن
exclaiming
اعلام کردن
exclaimed
اعلام کردن
exclaim
اعلام کردن
promulgation
اعلام دارنده
acclaims
اعلام کردن
acknowledgment
اعلام وصول
receipts
اعلام وصول
enouce
اعلام کردن
broadcast
اعلام کردن
warnings
اعلام خطر
announced
اعلام کردن
announces
اعلام کردن
promulgating
اعلام کردن
announcing
اعلام کردن
quotes
اعلام کردن
pronouncer
اعلام کننده
warning
اعلام خطر
quoted
اعلام کردن
announce
اعلام کردن
quote
اعلام کردن
proclaimer
اعلام کننده
receipt
اعلام وصول
sound alarm
اعلام صدا
hangers
اعلام کننده
alerting
اعلام خطرکردن
foretoken
اعلام قبلی
call out
اعلام خطر کردن
declared value
بهای اعلام شده
absolving
اعلام بی تقصیری کردن
declared value
قیمت اعلام شده
merged
اعلام مسیر تعقیب
caution flag
پرچم اعلام خطر
absolves
اعلام بی تقصیری کردن
receipt
اعلام وصول نمودن
chemical alarm
اعلام خطر شیمیایی
blinded
چراغ اعلام خطر
receipts
اعلام وصول نمودن
early-warning
اعلام خطر کردن
pretypify
قبلا اعلام کردن
early warning
اعلام خطر کردن
proclamatory
متضمن اگهی یا اعلام
promulgation of treaty
اعلام مفاد معاهده
absolve
اعلام بی تقصیری کردن
absolved
اعلام بی تقصیری کردن
net authentication
اعلام معرف در شبکه
declaration of indulgence
اعلام ازادی دینی
declared capital
سرمایه اعلام شده
blind
چراغ اعلام خطر
acknowledge
اعلام وصول کردن
acknowledgments
اعلام وصول رسید
acknowledgements
اعلام وصول رسید
acknowledgment
اعلام معرف اعتراف
alerts
اعلام خطر اژیرهوایی
alerted
اعلام خطر اژیرهوایی
alert
اعلام خطر اژیرهوایی
indicting
اعلام جرم کردن
indicted
اعلام جرم کردن
indict
اعلام جرم کردن
airborne early warning
اعلام خطر هوابرد
The results of the competition were announced .
نتایج مسابقه اعلام شد
fab
اعلام موافقتبا چیزی
impeaching
اعلام جرم کردن
blinds
چراغ اعلام خطر
impeaches
اعلام جرم کردن
acknowledge
اعلام نشانی کردن
acknowledge
اعلام معرف کردن
acknowledges
اعلام وصول کردن
acknowledges
اعلام نشانی کردن
acknowledges
اعلام معرف کردن
acknowledging
اعلام وصول کردن
impeach
اعلام جرم کردن
acknowledging
اعلام نشانی کردن
acknowledging
اعلام معرف کردن
acknowledgment
شماره اعلام وصول
impeached
اعلام جرم کردن
aldis lmap
چراغ اعلام خطر
alert station
ایستگاه اعلام خطر
local warning
اعلام خطر محلی
acknowledgement
اعلام وصول رسید
authenticator
اعلام کننده نشانی
battle lantern
چراغ اعلام خطر
indictor
اعلام جرم کننده
pyrotechnics
فشفشفه اعلام خطر
delayed whistle
سوت اعلام افساید
hails
اعلام ورود کردن
hailing
اعلام ورود کردن
hailed
اعلام ورود کردن
hail
اعلام ورود کردن
line call
اعلام خط نگه دار
suggestio falsi
افهار و اعلام نادرست
issue price
قیمت اعلام شده
test announcement
اعلام نتیجه ازمایش
announce in advance
از پیش اعلام کردن
warning signal
علامت اعلام خطر
warning net
شبکه اعلام خطر
indicter
اعلام جرم کننده
indicts
اعلام جرم کردن
to call a meeting
جلسهای را اعلام کردن
annunciator
اعلام کننده فرامین
time orderly
نگهبان اعلام ساعت
very pistol
طپانچه اعلام خطر
enunciated
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciates
اعلام کردن صریحا گفتن
local warning
سیستم اعلام خطر محلی
general alarm
اژیر اعلام خطر عمومی
m day
روز اعلام بسیج عمومی
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
enunciate
اعلام کردن صریحا گفتن
enunciating
اعلام کردن صریحا گفتن
control and warning center
سیستم کنترل و اعلام خطر
airspace warning area
منطقه اعلام خطر هوایی
request for quotation
تقاضا برای اعلام قیمت
to announce one's arrival
ورود خود را اعلام کردن
two sided disk status
اعلام نصب یک دیسک دو طرفه
to givein one's a.
موافقت خودرا اعلام کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com