English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
English Persian
put on اعمال کردن بکار گماردن
Other Matches
detailing بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
detail بتفصیل گفتن بکار ویژهای گماردن ماموریت دادن
agent مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
agents مجموعهای از دستورات یا اعمال که خودکار روی یک داده یا فایل مشخص اعمال می شوند
contructive larcency مقصودسرقتی است که از مجموعه اعمال یک عده یا یک فرد ناشی شود در حالتی که این اعمال به تنهایی فاقد هر نوع وصف جنایی باشد
duty assignment واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
applications به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
application به کار گماردن استخدام کردن به کار بردن
assion گماردن
exert اعمال کردن
exerted اعمال کردن
apply اعمال کردن
applying اعمال کردن
exerts اعمال کردن
exerting اعمال کردن
applies اعمال کردن
to lay violent handsonany one اعمال زورنسبت بکسی کردن دست زوربرکسی دراز کردن
imposes تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
impose تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
mans خدمه گماردن
carry (something) out <idiom> گماردن ،قراردادن
mans گماردن نفرات
man خدمه گماردن
man گماردن نفرات
To use force(violence) اعمال زور کردن
showing partial views اعمال نظر کردن
to use one's influence upon اعمال نفوذ کردن بر
To bring pressure to bear . To exert pressure . اعمال فشار کردن
use one's influence اعمال نفوذ کردن
places قرار دادن گماردن
placing قرار دادن گماردن
place قرار دادن گماردن
establishes کسی رابه مقامی گماردن
post- گماردن نگهبان قرار دادن
posts گماردن نگهبان قرار دادن
post گماردن نگهبان قرار دادن
establishing کسی رابه مقامی گماردن
establish کسی رابه مقامی گماردن
posted گماردن نگهبان قرار دادن
powers روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powering روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
powered روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
erasable قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
dares جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dare جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
dared جرات کردن مبادرت بکار دلیرانه کردن بمبارزه طلبیدن
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
manning the rail گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
recompile کامپایل کردن برنامه اصلی مجددا پس از اعمال تغییرات یا رفع خطا
backout ذخیره کردن فایل در محل اصلی پیش از اعمال هر گونه تغییر
do up شروع بکار کردن
operate عمل کردن بکار افتادن
operated عمل کردن بکار افتادن
employs بکار گماشتن استخدام کردن
employed بکار گماشتن استخدام کردن
operates عمل کردن بکار افتادن
employ مشغول کردن بکار گرفتن
employ بکار گماشتن استخدام کردن
employs مشغول کردن بکار گرفتن
aminister تهیه کردن بکار بردن
employed مشغول کردن بکار گرفتن
employing بکار گماشتن استخدام کردن
employing مشغول کردن بکار گرفتن
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
paragons رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
paragon رقابت کردن بعنوان نمونه بکار بردن برتری یافتن
reward is an iduce to toil چیزیکه ادم را بکار کردن تشویق میکند پاداش است
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
debuts نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
wet blanket پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
wet blankets پتوی خیسی که برای خاموش کردن اتش بکار رود
synonymize الفاظ مترادف بکار بردن فرهنگ لغات هم معنی راتالیف کردن
gesticulating با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulates با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulated با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
gesticulate با سر و دست اشاره کردن ضمن صحبت اشارات سر ودست بکار بردن
distemper ترکیبی از گچ اب چسب و موادرنگی که در رنگ کردن داخل اطاقها بکار میرود
putty powder گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
jeweller's putty گرد قلع و سرب که برای پاک کردن شیشه و فلز بکار می برند
langrage اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
junk ریسمان پاره که برای بافتن بور یا درست کردن پوشال بکار می رود
langridge اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langrel اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
cyaniding عملیات حرارتی که برای سخت کردن پوسته الیاژهای اهن دار بکار می رود
opalite ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
streaming tape drive دستگاهی که یک کارتریج نوارپیوسته را نگهداری کردن واساسا" به عنوان پشتیبان گردانندههای دیسک سخت بکار می رود
antihistamine موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
steeve خفت کردن میلهای که نوک ان قلابی داردوبرای ازمایش محتویات عدل پنبه وامثال ان بکار میرود سیخک
shed stick چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
pl/m زبان برنامه نویسی که برای برنامه ریزی کردن ریزکامپیوترها بکار می رود
rack آویز فرش [قالبی فلزی که در فروشگاه جهت آویزان کردن فرش و نمایش آن بکار می رود.]
exercised اعمال
exercises اعمال
acts اعمال
exertion اعمال
exercising اعمال
exercising a right اعمال حق
doings اعمال
exertions اعمال
exercise اعمال
undertakings اعمال
application اعمال
applications اعمال
urban bundle بقچه شهری [این روش گرچه قدیمی است ولی هنوز هم به عنوان معیاری جهت وزن کردن کلاف های پشم بکار می رود.]
applicative اعمال کردنی
applier اعمال کننده
exertions اعمال زور
takeovers اعمال کنترل
to have the pull of اعمال نفوذکردن بر
exertion اعمال زور
hard labor اعمال شاقه
applicatory اعمال شدنی
lobbying اعمال نفوذ
applicator اعمال کننده
labourhardl اعمال شاقه
strong arm اعمال زورکردن
strong-arm اعمال زورکردن
galleys اعمال شاقه
hard labour اعمال شاقه
impressment اعمال زور
takeover اعمال کنترل
the galleys اعمال شاقه
peonage اعمال شاقه
workable قابل اعمال
preventative actions اعمال بازدارنده
showing partial views اعمال نظر
impose اعمال نفوذکردن
imposes اعمال نفوذکردن
exercising force اعمال زور
willable قابل اعمال
imprisonment with hard labour حبس با اعمال شاقه
house keeping operation اعمال خانه داری
penal servitude حبس با اعمال شاقه
governance اعمال قوه اختیارداری
unfair trade practice اعمال تجاری نادرست
alteration تغییر اعمال شده
non serverign acts اعمال تصدی دولت
embraceor اعمال نفوذ کننده
copy protection جلوگیری از اعمال کپی
undue influence اعمال نفوذ ناروا
embracer کسیکه دردادگاه اعمال نفوذمیکند
jars اعمال شوک شدید به یک وسیله
capitalization اعمال سیستم سرمایه داری
squeeze [آبگیری از فرش با اعمال فشار]
jarred اعمال شوک شدید به یک وسیله
encode اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
encodes اعمال قوانین کد به برنامه یا داده
applied magnetic field میدان مغناطیسی اعمال شده
jar اعمال شوک شدید به یک وسیله
intervention عمل اعمال تغییر در سیستم
confidential است نه اعمال تصدی موجودباشد
interventions عمل اعمال تغییر در سیستم
imposed deformation تغییر شکل اعمال شده
modification تغییر اعمال شده به چیزی
tea leaf برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
powering اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
technologies اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
powers اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
pulse اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
pulsed اعمال ولتاژ با دوره کوتاه به یک مدار
technology اعمال دانش علمی به فرآیندهای صنعتی
track record آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
powered اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
procrustean بوسیله اعمال زورکاری از پیش برنده
track records آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
embracery اعمال نفوذاز راه رشوه یا تهدیدوغیره
the exercised thier veto انها حق وتوی خود را اعمال کردند
dye analysis [آنالیز کردن رنگینه های بکار رفته در فرش جهت تعیین طول عمر فرش و سابقه تاریخی نوع رنگینه]
arithmetic تابع ریاضی اعمال شده روی داده
dynamic تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
embraceor متهم به اعمال نفوذ درهیئت منصفه یا دادگاه
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
embracery جرم اعمال نفوذ در هیئت منصفه یا دادگاه
arguments متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
argument متغیری که یک عملگر یا تابع روی آن اعمال میشود
gig ماشین خارزنی [این وسیله برای یکنواخت کردن سطح پرزها و گرفتن ذرات از سطح بافت بکار می رود و در صنعت فرش ماشینی و بعضی منسوجات کاربرد دارد.]
non procedural language بلکه یک مجموعه قواعدی وضع میکند که اعمال می شوند
syntax قوانین گرامری اعمال شده به یک زبان برنامه نویسی
interactive پردازش آن و اعمال عکس العمل بلاد رنگ روی آن
hash عدد ایجاد شده پس از اعمال کلید در تابع hash
omnia pressumuntur solemniter اصل بر صحیح انجام شدن همه اعمال است
equitable mortgage از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
knowledge دستورات و دانش خبره را در یک فیلد مشخص اعمال میکند
impressure اعمال نیرو بر روی چیزی فشار و زور درامری
phosphor مادهای که در اثر اعمال انرژی نور تولید میکند
take over bid پیشنهاد خرید سهام یک شرکت برای اعمال کنترل
correctional custudy روش اصلاح افراد از راه تصحیح اعمال غلط
case law رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
stables وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
stable وضعیت حافظه وقتی هیچ سیگنال خارجی اعمال نشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com