English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
voluntary partition افراز با رضایت یا سازش طرفین
Other Matches
consensual مبنی بر رضایت طرفین رضایتی
contracting parties طرفین متعاهدین طرفین متعاقدین
adaptable organism موجود زنده سازش پذیر زیستمند سازش پذیر
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
high contracting parties طرفین معظمین متعاقدین طرفین معظمین متعاهدین
partitioning افراز
partitions افراز
division or delimitation of property افراز
parcelling افراز
partition افراز
separating افراز
partition of an estste افراز یک ملت
partition of an estate افراز ملک
partible قابل افراز
partition جدار افراز
partitions جدار افراز
partitions تقسیم افراز کردن
partition تقسیم افراز کردن
voluntary عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
apportionment افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
pleadings افهارات طرفین دعوی صورت افهارات طرفین دعوی
keeping سازش
adaptation سازش
compromising سازش
compromises سازش
compromise سازش
peaceful settlement سازش
compatibility سازش
mise سازش
agreement سازش
amicable settlement سازش
acclimatization سازش
compromis سازش
agreements سازش
adaptations سازش
complot سازش
parties طرفین
extremes طرفین
compromis سازش کردن
agree سازش کردن
comports سازش کردن
comporting سازش کردن
conformation سازش توافق
assimilate سازش کردن
comported سازش کردن
comport سازش کردن
assimilating سازش کردن
assimilated سازش کردن
assimilates سازش کردن
agreeing سازش کردن
agrees سازش کردن
adaptation توافق سازش
adaptability سازش پذیری
adaptations توافق سازش
coldigor سازش با سرما
adaptableness سازش مناسبت
adaption توافق سازش
come to terms سازش کردن
acclimatization سازش با محیط
to a oneself to سازش کردن
collusion سازش هم نیرنگ
meets سازش کردن
meet سازش کردن
compounded سازش کردن
unions اتحاد سازش
compound سازش کردن
compounds سازش کردن
unity سازش سازگاری
union اتحاد سازش
compatibility سازش پذیری
parties to a contract طرفین قرارداد
contracting parties طرفین قرارداد
the contracting parties طرفین متعاهدین
the contracting parties طرفین متعاقدین
mutual agreement توافق طرفین
parties to the contract طرفین عقد
the litigants طرفین دعوی
parties to a contract طرفین متعاهدین
contracting parties طرفین متقاعدین
disposed flank طرفین باز
mutual concent تراضی طرفین
adaptability قابلیت توافق و سازش
accommodations سازش با مقتضیات محیط
accommodation سازش با مقتضیات محیط
to come to terms سازش یا موافقت پیداکردن
to agree on something سازش کردن با چیزی
privity of a contract مسئوولیت طرفین قرارداد
corner طرفین پایگاه اصلی
cornering طرفین پایگاه اصلی
limbs هرکدام از طرفین کمان
privity of contract مسئولیت طرفین قرارداد
limb هرکدام از طرفین کمان
corners طرفین پایگاه اصلی
side lights چراغهای طرفین ناو
tilt angle زاویه تمایل به طرفین
acclimation اعتیاد به اب و هوای جدید سازش
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
side lights چراغ دریانوردی طرفین ناو
sidelined خطوط طرفین میدان بازی
sidelining خطوط طرفین میدان بازی
covenants که بین طرفین مبادله می گردد
covenant که بین طرفین مبادله می گردد
leeboard یکی از دو تخته طرفین کف قایق
sideline خطوط طرفین میدان بازی
veranda ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
pitch curves تلاقی سطوح طرفین دندانه
like as we lie طرفین دارای ضربات مساوی
straddle split وضع باز پاها به طرفین
verandas ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
verandahs ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
parties to the contract طرفین معامله یاتعهد متعاهدین
sidelines خطوط طرفین میدان بازی
verandah ایوان جلو و یا طرفین ساختمان
The two parties seem irreoncilable. طرفین آشتی راناپذیر بنظر می رسند ت
hamstring زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstrings زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstrung زردپی طرفین حفره پشت زانو
hamstringing زردپی طرفین حفره پشت زانو
privity in contract انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
consentience رضایت
consented رضایت
consenting رضایت
consents رضایت
acquiescently با رضایت
acquiescence رضایت
satisfaction رضایت
willingness رضایت
contentment رضایت
adhesion رضایت
consent رضایت
suffrage رضایت
side staddle hep پرش به بالا با پاهای باز ودستها به طرفین
rectification تصحیح سند بر مبنای قصد واقعی طرفین
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
ten yard خط شکسته در طرفین خط نیمه به فاصله 01 یارد ازان
well and good <idiom> رضایت بخش
to w one's consent رضایت ندادن
express one's consent رضایت دادن
give up one's claim رضایت دادن
sufference رضایت ضمنی
satisfactoriness رضایت بخشی
self approbation رضایت ازخویشتن
self content رضایت از خود
job satisfaction رضایت شغلی
hunky dory رضایت مندانه
to give a ready consent رضایت دادن
to give ones a to رضایت دادن به
willingnesso رضایت میل
discontentedness عدم رضایت
dissatisfaction عدم رضایت
euphoria خوشحالی رضایت
acceded رضایت دادن
admits رضایت دادن
sufferance رضایت ضمنی
accede رضایت دادن
acquiesce رضایت دادن
accedes رضایت دادن
acceding رضایت دادن
implied رضایت ضمنی
assentation رضایت فاهری
disapproval عدم رضایت
admit رضایت دادن
admitting رضایت دادن
compliantly با قبول و رضایت
concurrence دمسازی رضایت
modernism نو گرایی سازش دادن عقاید قدیم باافکار جدید
popping crease خط 8 متری در طرفین میله که محدوده جلویی توپزن است
limbers ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
blackguard سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
blackguards سرویسی که بدون برخورد به دیوارهای طرفین به دیوارمقابل بخورد
equitable mortgage از اعمال طرفین یک عمل یا تاسیس حقوقی ناشی میشود
assents رضایت دادن موافقت
consented موافقت رضایت دادن
assent رضایت دادن موافقت
atone جلب رضایت کردن
atoned جلب رضایت کردن
assented رضایت دادن موافقت
atones جلب رضایت کردن
atoning جلب رضایت کردن
consent موافقت رضایت دادن
assenting رضایت دادن موافقت
dissatisfactory مایه عدم رضایت
fill one's shoes <idiom> جابهجایی رضایت بخش
it is unsatisfactory رضایت بخش نیست
her willing to sing رضایت یامیل اوبخواندن
consents موافقت رضایت دادن
consenting موافقت رضایت دادن
to give a ready consent بی درنگ رضایت دادن
to find satisfactionin any one از کسی رضایت داشتن
satisfactorily بطور رضایت بخش
on approval مشروط به رضایت خریدار
consensus رضایت وموافقت عمومی
contra proferentem قراردادی که مورد رضای طرفین باشد قرارداد مرضی الطرفین
parlementaire کسی که بین طرفین متحاربین مبادله پیام را به عهده دارد
In this contract , there are no loopholes for either party . دراین قرار داد هیچ را ؟ فراری برای طرفین نیست
unilateral contract پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com