English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
advance officer افسر جلودار ستون
Other Matches
embarkation officer افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
control officer افسر کنترل ستون موتوری افسر کنترل کننده
claims officer افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
flag rank افسر بالاتر از سروان افسر ارشد
field grade افسر ارشد درجه افسر ارشدی
class a agent officer افسر عامل پرداخت حقوق وجیره نقدی افسر عامل
releasing officer افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
pilaster هرچیزی شبیه ستون یا استوانه دیواریا جرز ستون نما
moving pivot نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
front man جلودار
front men جلودار
equerries جلودار
advance gruard جلودار
harbingers جلودار
harbinger جلودار
forehands جلودار
vans جلودار
frontrunner جلودار
van جلودار
outrunner سگ جلودار
foreward جلودار
front جلودار
fronting جلودار
outrunner جلودار
equerry جلودار
forehand جلودار
pilaster شبه ستون ستون چهارگوش یانیمدایره در بدنه بنا
herma ستون هرمس :ستون سنگی چارپرکه پیکربربالای ان بود
eustyle [دهنه بین ستون ها بر حسب قطر ستون]
baluster ستون کوچک گچ بری شده ستون نرده
blocked [ستون، نیم ستون و پشته بند محافظ]
spear head گروه جلودار
heralds جلودار منادی
forefront جلودار طلایه
heralding جلودار منادی
heralded جلودار منادی
herald جلودار منادی
footmen جلودار شاطر
footman جلودار شاطر
advance gruard یکان جلودار
advance point قسمت سر جلودار
advance force نیروی جلودار اب خاکی
rudder post ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
there is many a slip between the cup and the lip <proverb> از این ستون به آن ستون فرج است
columna rostrata [ستون های توسکانی با پایه ستون]
personal column ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
combat cargo officer افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
cell دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
cells دریک صفحه گسترده کدی که موقعیت یک خانه را با سط ر و ستون مشخص میکند. معمولاگ سط رها شماره گذاری شده اند و ستون ها بر حسب حروف الفبا هستند
sighting bar ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
band of shaft [چنبره سر ستون اطراف ستون ها]
from pillar to post از این ستون بان ستون
angle-leaf [یکی از چهارشاخه، گوشه ستون ها یا برگ های بیرون زده کنده کاری شده در ته ستون های معماری قرون وسطی]
tabulate مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulated مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
tabulates مرتب کردن متن در ستون هایی با حرکت نشانه گر به هر ستون جدید به صورت خودکار همان طور که متن تایپ میشود
pace-setter نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
march outpost نگهبان ستون راهپیمایی پاسدار ستون طلایه یا جلودارستون راهپیمایی
pace setter نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
pace-setters نفر یا خودرو نافم ستون موتوری نافم ستون راهپیمایی
cadre strength column ستون مربوط به استعدادپرسنل یکان ستون استعدادپرسنل کادر
trail formation ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
piled ستون ستون لنگرگاه
pile ستون ستون لنگرگاه
line haul زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
bubble cap plate column ستون تقطیر بشقابک فنجانک دار ستون تقطیر با بشقابک وفنجانک حباب
socle پایه ستون برامدگی پایه ستون وامثال ان
acentrous فاقد ستون پشتی فاقد ستون فقرات
main guard نیروی جلودار اصلی حفاظ اصلی
line officer افسر صف
sub-lieutenant افسر جز
pretorian افسر
commissioned officers افسر
jemadar افسر
sub-lieutenants افسر جز
commissioned officer افسر
pretor افسر
coronate افسر
coronae australis افسر
officer افسر
corona australis افسر
officers افسر
orphaned خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphans خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
orphan خط اول پاراگراف یا متن که جداگانه در پایین ستون نوشته شود و بقیه پاراگراف در بالای ستون بعدی نوشته شود. باعث می شوند و متن نامناسب دیده شود
air officer افسر هوایی
reserve officer افسر احتیاط
active officer افسر کادر
war horse افسر یاسربازدامپزشک
cable officer افسر لنگر
archon افسر سرپرست
constables افسر ارتش
divisional officer افسر قسمت
constable افسر ارتش
commandants افسر فرمانده
commandant افسر فرمانده
commissioned officer افسر کادر
division officer افسر قسمت
regular officer افسر کادر
warrant officer افسر یار
warrant officers افسر یار
The officer on night duty. افسر کشیک شب
reserve officer افسر وفیفه
senior officer افسر ارشد
war horses افسر یاسربازدامپزشک
disbursing officer افسر عامل
runner افسر پلیس
commanding officer افسر فرمانده
brass افسر ارشد
staff officer افسر ستاد
veterinarians افسر دامپزشک
surveying officer افسر تحقیق
supply officer افسر تدارکات
subofficer افسر جزء
subassembly officer افسر جزء
veterinarian افسر دامپزشک
bosuns افسر کشتی
bosun افسر کشتی
property officer افسر اموال
bos'n افسر کشتی
commanding officers افسر فرمانده
air officer افسر هواپیمایی
runners افسر پلیس
detail officer افسر کارگزینی
detail officer افسر مشاغل
accountable disbursing officer افسر عامل
commissioned officers افسر کادر
police officers افسر شهربانی
police officers افسر پلیس
police officer افسر شهربانی
police officer افسر پلیس
navigator افسر راه
navigator افسر سکان
navigators افسر راه
navigators افسر سکان
bo's'n افسر کشتی
field officer افسر رزمی
executive officer افسر اجراییات
espial officer افسر تجسس
engineer افسر مهندس
officer of the watch افسر نگهبان
finance officer افسر دارایی
junior officer افسر جزء
subalterns افسر جزء
officer on duty افسر مسئول
officer of the day افسر نگهبان
prefects افسر ارشد
prefect افسر ارشد
liaison officer افسر رابط
line officer افسر صفی
finance officer افسر مالی
firing line officer افسر تیر
flag officer افسر دریایی
custodian افسر مرموزات
custodians افسر مرموزات
flag officer افسر پرچم
watch officer افسر نگهبان
personnel officer افسر اجودانی
engineers افسر مهندس
officer in charge افسر مسئول
flying officer افسر پرواز
flying officer افسر خلبان
orderly officen افسر نگهبانی
personnel officer افسر پرسنل
engineered افسر مهندس
forward air controller افسر نافرمقدم
subaltern افسر جزء
bubble tray column ستون تقطیر بشقابک دار ستون تقطیر با بشقابک حباب
barbette ستون نگهدارنده قبضه توپ ستون نگهدارنده قنداق توپ
landing signal officer افسر ارتباط فرود
property officer افسر ذیحساب اموال
five star افسر پنج ستارهای
ranker افسر سربازی کرده
field officer افسر رسته رزمی
firing line officer افسر میدان تیر
contracting officer افسر متصدی پیمان
command liaison افسر رابط فرماندهی
subalterns افسر جزء مادون
accredited officer افسر خبرنگار خارجی
active officer افسر کادر ثابت
personnel officer افسر رکن یکم
commodores افسر فرمانده دریایی
officers call شیپور افسر پیش
subaltern افسر جزء مادون
commodore افسر فرمانده دریایی
courier transfer officer افسر مسئول پیک
officer on duty افسر مداومت کار
surveying officer افسر بررسی کننده
reservist سرباز یا افسر ذخیره
reservists سرباز یا افسر ذخیره
young turk افسر جوان افراطی
subalternate افسر جزء متوالی
palm علامت افسر ارشدی
palms علامت افسر ارشدی
accountable disbursing officer افسر ذیحساب مالی
spial officer افسر عملیات جاسوسی
espial officer افسر عملیات جاسوسی
noncommissioned officer افسر دون رتبه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com