Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
occupation authority
اقتدار ناشی از فتح و پیروزی
Other Matches
tortious liability
ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
low cycle fatigue
خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
sovereign
با اقتدار
suzerrainty
اقتدار
authority
اقتدار
sovereigns
با اقتدار
scepters
اقتدار
sceptres
اقتدار
sceptre
اقتدار
absolute authortity
اقتدار مطلق
powers
اقتدار و اختیار
powerlessness
عدم اقتدار
powering
اقتدار و اختیار
powered
اقتدار و اختیار
under foot
درحیطه اقتدار
kingdom
حوزه اقتدار
power
اقتدار و اختیار
powerfully
از روی اقتدار زیاد
powering
اقتدار سلطه نیروی برق
powered
اقتدار سلطه نیروی برق
powers
اقتدار سلطه نیروی برق
power
اقتدار سلطه نیروی برق
sovereignty
اقتدار و برتری قلمرو پادشاه
look ahead
جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
to delegate one's powers to somebody
اقتدار و اختیار خود را به کسی محول کردن
[اصطلاح رسمی]
victoriousness
پیروزی
take
پیروزی
conquest
پیروزی
victoriously
با پیروزی
takes
پیروزی
triumphing
پیروزی
triumphed
پیروزی
triumph
پیروزی
conquests
پیروزی
victory
پیروزی
wins
پیروزی
achievement
پیروزی
score
پیروزی
beat
پیروزی
beats
پیروزی
scores
پیروزی
scored
پیروزی
win
پیروزی
victories
پیروزی
triumphs
پیروزی
success
پیروزی نتیجه
conquer
پیروزی یافتن بر
trophy
نشان پیروزی
secure of victory
مطمئن به پیروزی
trophy
یادگاری پیروزی
trophies
نشان پیروزی
trophies
یادگاری پیروزی
triumphal cloumn
برج پیروزی
paeans
پیروزی نامه
nike
الهه پیروزی
successes
پیروزی نتیجه
steal
پیروزی غیرمنتظره
steals
پیروزی غیرمنتظره
conquering
پیروزی یافتن بر
conquers
پیروزی یافتن بر
paean
پیروزی نامه
win
پیروزی برد
V-signs
علامت پیروزی
V-sign
علامت پیروزی
wins
پیروزی برد
triumphal
حاکی از پیروزی
win on points
پیروزی با امتیاز
garrison finish
پیروزی غیرمنتظره
winnable
شایسته پیروزی
v day
روز پیروزی
victory stele
لوح پیروزی
victory day
روز پیروزی
authentication
به سند یا رونوشت مصذق ان اعتبار و اقتدار قانونی دادن به نحوی که در مقام اثبات قانونا قابل ارائه باشد
pewter
جام پیروزی جایزه
pull it out
پیروزی در واپسین لحظات
achievements
پیروزی کار بزرگ
sudden victory
پیروزی در وقت اضافی
paean
پیروزی نامه نوشتن
paeans
پیروزی نامه نوشتن
triumphantly
فاتحانه فریاد پیروزی
win by knockout
پیروزی با ناک اوت
triumphant
فاتحانه فریاد پیروزی
palm
نخل خرما نشانه پیروزی
win by retirement
پیروزی با کنار رفتن حریف
pyrrhic victory
پیروزی ای که بی اندازه گران تمام شد
to overcrow one's rival
از پیروزی بر حریف شادی کردن
shut out
مانع پیروزی حریف شدن
palms
نخل خرما نشانه پیروزی
save the day
<idiom>
به پیروزی وموفقیت دست یافتن
umbrella
طرح چتر
[یکی از علائم هشتگانه بودا که در فرش های چینی بکار رفته و نشانه قدرت و اقتدار دولت است.]
edge
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
brushes
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
brush
دم روباه شکارشده بعنوان نشانه پیروزی
edges
پیروزی با فاصله امتیاز کم لبه اسکیت
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
streak
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaked
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaking
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaks
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
turn the tide
<idiom>
چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
head hunt
بریدن سردشمن وبردن ان بعنوان غنیمت ونشانه پیروزی
outruns
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
outrunning
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jiujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
jiujutsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
outrun
منطقه توقف در پایان مسابقه اسکی پیروزی بر حریف ویژه
jujitsu
مبارزه ژاپنی با استفاده ازنیروی حریف برای پیروزی براو
Vistory was dearly bought .
پیروزی بقیمت گرانی بدست آمد ( تلفات جانی فراوان )
die
ماندن در پایگاه در پایان بازی بیس بال دو سرعت جنگ تا پیروزی
mala filde
ناشی
amateurish
ناشی
dilettante
ناشی
dilettantes
ناشی
dilettanti
ناشی
descended
ناشی
even tual
ناشی
due
ناشی از
resulting
ناشی
result
ناشی
ill-
ناشی
ills
ناشی
emergent
ناشی
resulted
ناشی
gauche
ناشی کج
ill
ناشی
muffs
ناشی
therefrom
ناشی از ان
skill less
ناشی
skilless
ناشی
maladroit
ناشی
Due to
ناشی از
on account of somebody
[something]
ناشی از
muffed
ناشی
muffing
ناشی
resultant
ناشی
muff
ناشی
guttural
ناشی از گلو
novices
ادم ناشی
awkward age
سن خامکار
[ناشی]
novice
ادم ناشی
hypostatic
ناشی از ته نشینی
abnerval
ناشی از عصب
adipic
ناشی ازچربی
awkwardness
ناشی گری
unfortunate
ناشی ازبدبختی
gaucherie
ناشی گری
as green as grass
<idiom>
کم تجربه و ناشی
toxic
ناشی از زهراگینی
due to an accident
ناشی از یک حادثه
dittographic
ناشی ازتکراراشتباهی
gremie
بی تجربه و ناشی
awkward
بی لطافت ناشی
rise
ناشی شدن از
rise
ناشی شدن
rises
ناشی شدن از
issued
ناشی شدن
negligent
ناشی از بی مبالاتی
rhapsodical
ناشی از احساسات
unskil
ناشی بی مهارت
stingy
ناشی از خست
unperfect
ناشی نابلد
internal
ناشی ازدرون
tisy
ناشی از مستی
issues
ناشی شدن
sequent
منتج ناشی
issue
ناشی شدن
emanate
ناشی شدن
emanated
ناشی شدن
variorum
ناشی ازچندمنبع
jackleg
ناشی نادرست
emanating
ناشی شدن
privative
ناشی از محرومیت
premune
ناشی از جلوگیری
irritative
ناشی از تحریک
emanates
ناشی شدن
rises
ناشی شدن
diastrophic
ناشی ازتغییرات ارضی
perjurious
ناشی از پیمان شکنی
despiteous
ناشی ازکینه یالج
damage feasant
خسارت ناشی از حیوانات
renunciatory
ناشی از انکار نفس
occupation disease
امراض ناشی از کار
associative facilitation
سهولت ناشی از تداعی
profits a prendre
حقوق ناشی از مزارعه
pot valour
دلپری ناشی از مستی
renunciative
ناشی از انکار نفس
absorption losses
تلفات ناشی از جذب
associative inhibition
بازداری ناشی از تداعی
ravening
حریص ناشی از حرص
royalistic
ناشی از شاه پرستی
interoceptive
ناشی از امعاء واحشاء
impiteous
ناشی از سخت دلی
inexpertly
ازروی ناشی گری
inexpertness
ناشی گری بی تخصصی
use inheritance
وراثت ناشی از کاربرد
wind wave
خیز اب ناشی از باد
wind wave
موج ناشی از باد
war risks
خطرات ناشی از جنگ
vinculo matrimonii
ناشی از علقه زوجیت
tutelar authority
اختیار ناشی از قیومت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com