Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
English
Persian
bind
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
binds
الزام اور وغیر قابل فسخ کردن
Other Matches
xylose
قند متبلور وغیر قابل تخمیر
scrubs
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbing
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrubbed
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
scrub
زمین پوشیده ازخاروخاشاک وغیر قابل عبور خارستان تیغستان
restitution of conjugal rights
دعوی الزام شوهر به مراجعت به خانه دعوی الزام به ایفاء وفایف زناشویی
scrawled
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawl
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
un-
پیشوند بمعنی "لا" و " نه " وغیر و "عدم " و "نا"
slang
واژه عامیانه وغیر ادبی
laity
غیر فنی وغیر علمی
casuistry
استدلال غلط وغیر منطقی
UN
پیشوند بمعنی "لا" و " نه " وغیر و "عدم " و "نا"
obstriction
الزام
tie
الزام
ties
الزام
commitments
الزام
convincement
الزام
obligations
الزام
obligation
الزام
necessity
الزام
irremissibility
الزام
requirement
الزام
commitment
الزام
submicroscopic
خیلی ریز وغیر مریی بامیکروسکوپ
under the counter
داروی بدون نسخه وغیر مجاز
fibrin
ماده پروتئینی رشته مانند وغیر محلول
pyrrhic
وتدی که مرکب از دوهجای کوتاه وغیر مشددباشد
burke
بطوراهسته وغیر مستقیم از شرکسی راحت شدن
binding
الزام اور
committal
تعهد الزام
liabilities
الزام مسئولیت
liability
الزام مسئولیت
of obligation
الزام اور
bindings
الزام اور
obligatory
الزام اور
promissory
الزام اور
irremissible
الزام اور
mandatory
الزام اور
imperatives
الزام اور
imperative
الزام اور
convincingness
قوت الزام
countertenor
خوانندهای که صدای بسیار بلند وغیر عادی دارد
countertenors
خوانندهای که صدای بسیار بلند وغیر عادی دارد
cadastre
مامور ثبت وممیزی املاک مزروعی وغیر منقول
it is binding on me
برای من الزام اوراست
acceptance duty
الزام به قبولی نویسی
case of necessity
حالت الزام و ضرورت
pacta sunt servanda
تعهد الزام اور است
de rigueur
از نظر سنتی یا اخلاقی الزام اور
unilateral contract
پیمانی که تنها برای یکی از طرفین الزام اور باشد
presbytery
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
presbyteries
داداگاه روحانی که کشیش وغیر کشیش در ان عضویت دارند
dysfunction
عمل یا کار معلول وغیر عادی عدم کار
conventicle
انجمن مخفی وغیر قانونی انجمن مذهبی
erectable
قابل راست کردن یا بنا کردن
friendly front end
طرح نمایش یک برنامه که قابل استفاده و قابل فهم است
recoverable item
وسیله قابل تعمیر و به کار انداختن وسایل قابل بازیابی
rebuttable
قابل رو کردن
archival quality
مدت زمانی که یک کپی قابل ذخیره سازی است قبل از آنکه غیر قابل استفاده شود
translatable
قابل معنی کردن
reversible
قابل پشت و رو کردن
separable
قابل جدا کردن
magnetizable
قابل مغناطیسی کردن
projectable
قابل پرتاب کردن
condensible
قابل خلاصه کردن
multipliable
قابل ضرب کردن
manageable
قابل اداره کردن
swimmable
قابل شنا کردن
multiplicable
قابل ضرب کردن
exhaustible
قابل خالی کردن
combatable
قابل جنگ کردن
estimable
قابل براورد کردن
inflatable
قابل تورم یا باد کردن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
escrow
سندرسمی که بدست شخص ثالثی سپرده شده وپس از انجام شرطی قابل اجرایا قابل اجرا یاقابل ابطال باشد
downloadable
آنچه قابل بار کردن است
attachable
قابل بهم پیوستن یا ضمیمه کردن
roadworthy
اماده مسافرت قابل سفر کردن
foldboat
قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
manageable
آنچه قابل کار کردن به سادگی باشد
permanent
خطایی در سیستم که قابل رفع کردن نیست
zeros
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
zeroes
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
eurocheque
چک انگلیسی که قابل نقد کردن در بانکهای اروپایی میباشد
zero
پاک کردن محتوای وسیله قابل برنامه نویسی
exigible
قابل تقاضا قابل ادعا
flexile
قابل تغییر قابل تطبیق
transferable
قابل واگذاری قابل انتقال
exigible
قابل مطالبه قابل پرداخت
adducible
قابل اضهار قابل ارائه
tenable
قابل مدافعه قابل تصرف
changeable
قابل تعویض قابل تبدیل
combustible
قابل سوزش قابل تراکم
thankworthy
قابل تشکر قابل شکر
bilable
قابل رهایی قابل ضمانت
observable
قابل مشاهده قابل گفتن
presumable
قابل استنباط قابل استفاده
presentable
قابل نمایش قابل تقدیم
achievable
قابل وصول قابل تفریق
elastic
قابل کش امدن قابل انعطاف
presentable
قابل معرفی قابل ارائه
sensible
قابل درک قابل رویت
senses
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
passed
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
standalone
که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
sense
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
pass
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
passes
صادر شدن فتوی دادن تصویب و قابل اجرا کردن
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
joint filler
نوارهایی که ازمواد قابل تراکم ساخته شده و پر کردن درزها به کارمیرود
war head
قسمت قابل انفجار اژدر که هنگام مشق کردن برداشته میشود
nonerasable storage
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
storage
رسانه ذخیره سازی که قابل پاک کردن یا استفاده مجدد نیست
capacity
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
capacities
حجمی که قابل تولید است یا حجم کاری که قابل انجام است
visual display unit
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
visual display terminal
ترمینال با یک صفحه نمایش و صفحه کلید که روی متن و گرافیک قابل نمایش و اطلاعات قابل وارد شدن هستند
scrambled
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scrambles
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scrambling
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
scramble
کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
pooler
وسیلهای برای یکپارچه کردن و یا تبدیل داده کلیدی ورودی به صورتی که قابل قبول کامپیوتر اصلی باشد
water injection
پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
public
متن یا برنامهای که حق کپی ندارد و توسط هر کسی قابل کپی کردن است
preparations
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparation
تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
floatable
قابل کلک رانی قابل کرجی رانی
indemonstrable
غیر قابل اثبات غیر قابل شرح
indiscoverable
غیر قابل درک غیر قابل تشخیص
irrefrangible
غیر قابل شکستن غیر قابل غضب
inconvertible
غیر قابل تغییر غیر قابل تسعیر
authentication
استفاده از کدهای خاص برای بیان کردن به فرستنده پیام که پیام درست و قابل تشخیص است
mirrors
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirrored
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
mirror
کپی کردن تمام عملیات دیسک روی دیسک دوم که در صورت خرابی اولی قابل استفاده است
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
documenting
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
documented
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
document
عمل اسکن کردن متنهای کاغذی برای ایجاد OLR روی محتوای آن و ذخیره سازی آن روی دیسک به طوری که قابل جستجو باشد
refreshes
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refreshed
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
refresh
بهنگام سازی مرتب تصویری صفحه CRT با اسکن کردن هر پیکسل با اشعه تصویر برای اطمینان از اینکه تصویر قابل دیدنی است
defect skipping
روش مشخص کردن و برچسب گداری شیارهای حساس مغناطیسی در حال ساخت تا استفاده نشوند. اشاره به شیار بعدی مناسبی که قابل استفاده است
inexplicably
بطور غیر قابل توضیح چنانکه نتوان توضیح داد بطور غیر قابل تغییر
graphics
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند
marine aircraft
هواپیمایی برای عمل کردن روی سطح اب هواپیمای قابل شناور شدن روی سطح اب
vendable
قابل فروش جنس قابل فروش
vendible
قابل فروش جنس قابل فروش
DIMM
سیستم مرتب کردن قط عات حافظه RAM در دوطرف کارت کوچک که قابل درج روی تخته اصلی کامپیوتر است تا حافظه اصلی بروز شود
modem
وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند
cleavable
قابل شکافته شدن قابل ورقه ورقه شدن
air transportable sonar
سونار مخصوص هواپیما سونار قابل حمل با هواپیما سونار قابل حمل هوایی
thorough paced
قابل
sensible
قابل حس
soluble
قابل حل
abler
قابل
qualified
قابل
able
قابل
capable
قابل
apt
قابل
good
قابل
acceptor
قابل
solvable
قابل حل
dissoluble
قابل حل
ablest
قابل
incapable
نا قابل
cultivable
قابل کشت
remediable
قابل علاج
valid
قابل اطمینان
advisable
قابل توصیه
ascertainable
قابل تحقیق
valid
قابل قبول
avertible
قابل دفع
tangibly
قابل لمس
removable
قابل رفع
removable
قابل انتقال
noteworthy
قابل توجه
crystallizable
قابل تبلور
remissible
قابل اغماض
noteworthy
قابل دقت
removable
قابل عزل
tangible
قابل لمس
indictable
قابل تعقیب
impeachable
قابل تعقیب
impeachable
قابل اتهام
sicker
قابل اطمینان
repairable
قابل جبران
reparable
قابل جبران
replaceable
قابل تعویض
substitutable
قابل تعویض
representable
قابل عرضه
reproachable
قابل توبیخ
reproducible
قابل تکثیر
interconvertible
قابل تبدیل
renderable
قابل ارائه
rentable
قابل اجاره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com