English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 24 (4 milliseconds)
English Persian
scramble بادست وپا بالارفتن
scramble تقلاکردن
scramble بزحمت جلو رفتن تلاش
scramble تقلا
scramble کوشش
scramble املت درست کردن
scramble درگیر شدن
scramble درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scramble فرمان درگیری بهواپیمای رهگیر قاطی کردن رهگیری کردن
scramble درهم امیختن
scramble دویدن مهاجم به پشت خط تجمع و به دور ان برای دوری از حمله کنندگان صعود با چهار دست و پا
scramble کد کردن صحبتها یا داده که به صورتی ارسال میشود که قابل فهم نیست مگر اینکه کدگشایی شود
Other Matches
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
de scramble سازمان دادن مجدد پیام یا سیگنالی که حالت نامناسب دارد
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
to scramble for a living خون عرق ریختن تا نان خود را در بیاورد
to scramble for a living برای معاش یازندگی تلاش کردن
to scramble for a living تقلای معاش کردن
scramble net پله توری
scramble net تور بار یا فرود نفرات
moto scramble مسابقه چند بخشی درمسیرهای گوناگون
emergency scramble رهگیری اضطراری
emergency scramble درگیری اضطراری هواپیماها
emergency scramble درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com