English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English Persian
pediculosis الودگی به شپشک شپشک داشتن
Other Matches
phthiriasis الودگی به شپش یا شپشک
phthiriasis شپشک داشتن
crab louse شپشک
aphis شپشک گیاهی
background level الودگی متن الودگی زمینه
air pollution monitoring مراقبت دائمی الودگی هوا فرابینی الودگی هوا
staining الودگی
stained الودگی
stains الودگی
stain الودگی
filth الودگی
sullying الودگی
pisolitic الودگی
water pollution الودگی اب
purulence الودگی
alloys الودگی
muddiness گل الودگی
smeariness الودگی
soilage الودگی
alloy الودگی
filthiness الودگی
contramination الودگی
contamination الودگی ش م ر
sullied الودگی
sully الودگی
sullies الودگی
infections الودگی
infection الودگی
contamination الودگی
pollution الودگی
impurity الودگی
abatement کاهش الودگی
thermal pollution الودگی گرمایی
decontamination رفع الودگی
pisolite سنگ الودگی
physiological pollution الودگی فیزیولوژیک
somnolence خواب الودگی
pediculosis الودگی به شپش
radioactive contamination الودگی رادیواکتیوی
noise pollution الودگی صدا
purulency ریم الودگی
moise pollution الودگی نویزی
mysophobia الودگی هراسی
unspotted بدون الودگی
radioactive contamination الودگی پرتوزایی
drowsihead خواب الودگی
drowsiness خواب الودگی
bacterization الودگی بمیکرب
biological pollution الودگی زیستی
chemical pollution الودگی شیمیایی
air pollution الودگی هوا
air contamination الودگی هوا
agricultural pollution الودگی کشاورزی
critical pollution الودگی بحرانی
abatement الودگی کاهی
decontaminates از الودگی مبرا کردن
decontaminate از الودگی مبرا کردن
air pollution episode رویداد الودگی هوا
air pollution index نمایه الودگی هوا
air pollution index شاخص الودگی هوا
cleaning station پست رفع الودگی ش م ر
decontaminating از الودگی مبرا کردن
decontaminated از الودگی مبرا کردن
contamination control کنترل الودگی منطقه
crankcase mist detector اشکارساز الودگی روغن
pollution tax مالیات بخاطر الودگی
decontaminate رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminating رفع الودگی ضد عفونی کردن
decontaminated رفع الودگی ضد عفونی کردن
smutch اثر ویا نشان الودگی
decontaminates رفع الودگی ضد عفونی کردن
trend الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
squalor درهم وبرهمی وکثافت الودگی
trends الودگی لوزه وحلق وگلوباسیل
trichinosis الودگی باتریشین یا کرم گوشت خوک
narcosis حالت بی حسی وخواب الودگی بی حالی
bleaching materiel پودر شستشو برای رفع الودگی عوامل شیمیایی
danc solution نوعی محلول شیمیایی برای رفع الودگی عوامل تاول زا
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
wet filter فیلتری که در ان فیلمی ازمایع که روی سطح المنت قرارگرفته مانع از عبور ذرات و و الودگی میشود
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
area of military significant fallout منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
narcolepsy حالت خواب الودگی ومیل شدیدبه خواب
upkeep بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
verminosis ابتلا به کرمهای انگلی الودگی به کرمهای انگلی
doubt شک داشتن
doubted شک داشتن
doubting شک داشتن
bear داشتن
bear در بر داشتن
doubts شک داشتن
bears داشتن
bears در بر داشتن
have داشتن
to be feverish تب داشتن
to be in a f. تب داشتن
relieving داشتن
own داشتن
to have داشتن
relieves داشتن
to hold داشتن
to possess داشتن
owns داشتن
monogyny داشتن یک زن
owning داشتن
owned داشتن
redolence بو داشتن
relieve داشتن
to have f. تب داشتن
possess داشتن
possesses داشتن
to go hot تب داشتن
lacks کم داشتن
to hold a meeting داشتن
possessing داشتن
wanted کم داشتن
intercommon داشتن
to have possession of داشتن
want کم داشتن
lacked کم داشتن
lack کم داشتن
having داشتن
lackvt کم داشتن
contradict تناقض داشتن با
rolls تلاطم داشتن
require لازم داشتن
tolerated طاقت داشتن
tolerate طاقت داشتن
confides اعتماد داشتن به
affects تمایل داشتن
affects دوست داشتن
vibrating ارتعاش داشتن
affect تمایل داشتن
rolled تلاطم داشتن
roll تلاطم داشتن
affect دوست داشتن
required لازم داشتن
requires لازم داشتن
implies دلالت داشتن
implying دلالت داشتن
to be away on vacation [American] داشتن مرخصی
requiring لازم داشتن
represent نمایندگی داشتن
imply دلالت داشتن
represents نمایندگی داشتن
desire میل داشتن
confided اعتماد داشتن به
tolerates طاقت داشتن
declaring افهار داشتن
declares افهار داشتن
declare افهار داشتن
tolerating طاقت داشتن
desiring میل داشتن
desires میل داشتن
represented نمایندگی داشتن
overlapped اشتراک داشتن
correspond رابطه داشتن
corresponded رابطه داشتن
corresponds رابطه داشتن
liaise رابطه داشتن
liaise بستگی داشتن
liaised رابطه داشتن
liaised بستگی داشتن
liaises رابطه داشتن
liaises بستگی داشتن
to have something چیزی داشتن
outclasses برتری داشتن بر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com