Dictiornary-Farsi | الکترد شتاب ده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
accelerator	الکترد شتاب ده
accelerators	الکترد شتاب ده


Search result with all words

decelerating electrode	الکترد شتاب گیر
Other Matches

cyclotron	دستگاه شتاب دهندهای که دران ذرات باردار بعد از خروج از منبع توسط میدانهای الکتریکی شتاب میگیرند
electrodes	الکترد
electrode	الکترد
electrode support	پایه الکترد
reflector	الکترد بازتابنده
electrode susceptance	پذیرندگی الکترد
electrode voltage	ولتاژ الکترد
electrode admittance	گذرایی الکترد
element of battery	الکترد پیل
output electrode	الکترد خروجی
repeller	الکترد بازتابنده
positive electrode	الکترد مثبت
negative electrode	الکترد منفی
modulator electrode	الکترد تحمیل گر
needle electrode	الکترد سوزنی
reflectors	الکترد بازتابنده
electrode reactance	راکتانس الکترد
earth electrode	الکترد زمین
electrode radiator	رادیاتور الکترد
electrode impedance	ناگذرایی الکترد
starting electrode	الکترد اغازگر
electrode current	جریان الکترد
electrode characteristic	مشخصه الکترد
electrode conductance	رسانایی الکترد
direct interelectrode capacitance	فرفیت بین دو الکترد
signal electrode	الکترد پیام ساز
plunge battery	باتری با الکترد شناور
intensifier electrode	الکترد شتابده ثانوی
post deflection	الکترد شتابده ثانوی
deflecting electrode	الکترد منحرف کننده
electrode resistance	مقدار مقاومت الکترد
diode characteristic	مشخصه الکترد مرکب
total electrode capacitance	فرفیت کلی الکترد
electrode dissipation	اتلاف توان الکترد
surge electrode current	جریان نابهنجار الکترد
fault electrode current	جریان نابهنجار الکترد
voltage factor	ضریب فزون سازی دو الکترد
pelts	شتاب
hustling	شتاب
at full lick	با شتاب
pelted	شتاب
unhurriedly	بی شتاب
cursoriness	شتاب
at leisure	بی شتاب
hie thee	شتاب کن
in a hurry	در شتاب
hustles	شتاب
hastiness	شتاب
expedience	شتاب
hustled	شتاب
hustle	شتاب
unhurried	بی شتاب
acceleration lane	خط شتاب
pelt	شتاب
speeding	شتاب
speed	شتاب
accelerator	شتاب
accelerators	شتاب
acceleration	شتاب
expediency	شتاب
over hasty	پر شتاب
haste	شتاب
precipitation	شتاب
speeds	شتاب
angular acceleration	شتاب زاویهای
whirry	شتاب کردن
transverse acceleration	شتاب عرضی
d. haste	شتاب زیاد
centripetal acceleration	شتاب مرکزگرا
make a push	شتاب کردن
coefficient of acceleration	ضریب شتاب
electron acceleration	شتاب الکترون
to make haste	شتاب کردن
previousness	شتاب زدگی
precipitateness	شتاب زدگی
post haste	با شتاب فراوان
resultant acceleration	شتاب خالص
post deflection acceleration	شتاب ثانوی
linear acceleration	شتاب خطی
longitudinal acceleration	شتاب طولی
negative acceleration	شتاب منفی
normal acceleration	شتاب قائم
normal acceleration	شتاب عمودی
net acceleration	شتاب برایند
no hurry	شتاب نداریم
net acceleration	شتاب خالص
skeet	شتاب کردن
positive acceleration	شتاب مثبت
to make a hurry	شتاب کردن
to look sharp	شتاب کردن
to come along	شتاب کردن
hastener	شتاب کننده
spatchcock	با شتاب جادادن
hie	شتاب کردن
skelpit	شتاب کردن
hurriedness	شتاب زدگی
hying	شتاب کردن
impact acceleration	شتاب ضربه ای
in a hurried state	در حال شتاب
skelp	شتاب کردن
initial acceleration	شتاب اولیه
instantaneous acceleration	شتاب لحظه ای
resultant acceleration	شتاب برایند
hurry	شتاب کردن
accelerates	شتاب دادن
accelerated	شتاب دادن
accelerate	شتاب دادن
speeds	شتاب حرکت
speeds	میزان شتاب
speeds	شتاب کامیابی
speeding	شتاب حرکت
jots	با شتاب نوشتن
hurries	راندن شتاب
hurries	شتاب کردن
hurriedly	از روی شتاب
tilts	شتاب پرتاب
tilted	شتاب پرتاب
tilt	شتاب پرتاب
hasty	شتاب زده
accelerating	شتاب دادن
speeding	میزان شتاب
speeding	شتاب کامیابی
speed	شتاب حرکت
accelerators	شتاب دهنده
jot	با شتاب نوشتن
jotted	با شتاب نوشتن
speed	میزان شتاب
speed	شتاب کامیابی
retardation	شتاب منفی
dispatches	کشتن شتاب
dispatched	کشتن شتاب
dispatch	کشتن شتاب
despatching	کشتن شتاب
despatches	کشتن شتاب
despatched	کشتن شتاب
accelerator	شتاب دهنده
acceleration of free fall	شتاب ثقل
acceleration of free fall	شتاب گرانی
acceleration due to gravity	شتاب ثقل
acceleration of gravity	شتاب گرانی
acceleration coefficient	ضریب شتاب
accelerating power	قدرت شتاب
accelerating electrode	الکترود شتاب ده
accelerated particle	ذره با شتاب
apparent gravity	شتاب گرانی
apparent gravity	شتاب ثقل
acceleration of gravity	شتاب ثقل
accelerometer	شتاب سنج
acceleration time	زمان شتاب
angular acceleratin	شتاب زاویهای
acceleration space	فضای شتاب
acceleration principle	اصل شتاب
acceleration of gravity	شتاب گرانش
peremptory	شتاب امیز
hurrying	شتاب کردن
deceleration	شتاب کاهنده
hurry	راندن شتاب
hurrying	راندن شتاب
deceleration	شتاب منفی
precipitately	از روی شتاب زدگی
post haste	بسرعت شتاب فراوان
hurry skurry	دستپاچگی شتاب زدگی
hurry scurry	دستپاچگی شتاب زدگی
centrifugal acceleration	شتاب گریز از مرکز
velocities	سرعت سیر شتاب
accelerator catalyst	کاتالیزور شتاب دهنده
at full pelt	با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
accelerator board	تخته شتاب دهنده
velocity	سرعت سیر شتاب
forwardness	اشتیاق شتاب زدگی
linear accelerator	شتاب دهنده خطی
coefficient of acceleration	ضریب شتاب اقتصادی
to polish off	با شتاب پرداخت کردن
jerks	میزان تغییر شتاب
jerking	میزان تغییر شتاب
electron accelerator	شتاب دهنده الکترون
ion accelerator	شتاب دهنده یون
pelted	شتاب کردن ضربه
pelt	شتاب کردن ضربه
ionic centrifuge	شتاب دهنده یونی
pelts	شتاب کردن ضربه
accelerated particle	ذره شتاب دار
grab off	با شتاب گرفتن قاپیدن
jerked	میزان تغییر شتاب
jerk	میزان تغییر شتاب
compass acceleration error	خطای شتاب جهت یاب
get a wiggle on <idiom>	عجله کردن با شتاب رفتن
slow and sure	شتاب کار را خراب میکند
premature decision	تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
hastiness	دست پاچگی شتاب زدگی
decelerete	بصورت منفی شتاب دادن
full pelt	با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
i am in a hurry for it	عجله دارم یا در شتاب هستم
kinetic lead	سبقت مربوط به شتاب یاانرژی سینتیک
iam impatient to go	دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
gal	واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
coriolis acceleration	شتاب یک ذره که دریک دستگاه مختصات شتابدار درحرکت است
gals	واحد شتاب برابر یک سانتی متر بر مجذور ثانیه دختر
red out	از بین رفتن قدرت بینایی هنگام سقوط با شتاب منفی
earthquake factor	مقدار درصد شتاب ثقلی که درطرح محاسبات ساختمانی منظور میگردد