English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
auxiliary electrode الکترود کمکی
Other Matches
auxiliary storage حافظه کمکی ذخیره سازی کمکی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary machinery دستگاههای کمکی ماشینهای فرعی ماشینهای کمکی
electrodes الکترود
electrode الکترود
adherent electrode الکترود
control electrode الکترود فرمان
dipped electrode الکترود شناور
fluxed electrode الکترود شناور
electron collector الکترود گرداور
focusing electrode الکترود تمرکزده
gate electrode الکترود دریچهای
image plate الکترود تصویر
contour electrode الکترود پروفیلی
welding electrode الکترود جوشکاری
contact bar الکترود جوشکاری
anode الکترود مثبت
anodes الکترود مثبت
accelerating electrode الکترود شتابده
accelerating electrode الکترود شتاب ده
glass electrode الکترود شیشهای
battery electrode الکترود باتری
indicator electrode الکترود شاخص
inert electrode الکترود بی اثر
input electrode الکترود ورودی
reference electrode الکترود مرجع
reference electrode الکترود مبنا
precipitate electrode الکترود رسوبی
zinc electrode الکترود روی
metallic electrode الکترود فلزی
membrance electrode الکترود غشایی
main electrode الکترود اصلی
internal electrode الکترود داخلی
input electrode الکترود اولیه
collector electrode الکترود کلکتور
instenifier electrode الکترود تشدیدکننده
ignition electrode الکترود اتش زنه
spot welding electrode الکترود جوشکاری نقطهای
collective electrode الکترود جمع کننده
specific ion electrode الکترود یون ویژه
sheathed electrode الکترود روکش دار
selective ion electrode الکترود یون گزین
precipitate electrode الکترود حالت جامد
standard electrode potential پتانسیل استاندارد الکترود
high potential electrode الکترود فشار قوی
glass membrance electrode الکترود شیشه غشایی
gas sensing membrance electrode الکترود غشایی گاز حس کن
covered electrode الکترود پوشش دار
liquid membrance electrode الکترود مایع غشایی
drilling electrode الکترود مته کاری
standard electrode potential پتانسیل الکترود استاندارد
soild state electrode الکترود حالت جامد
crater زیر یک الکترود در جریان جوشکاری
craters زیر یک الکترود در جریان جوشکاری
cold plug شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
pentode لامپ خلاء با پنج الکترود و سه شبکه
triode شیر ترمویونیک یا لامپ خلاء دارای سه الکترود کاتد اند وشبکه کنترل
auxiliary کمکی
auxiliaries کمکی
secondary کمکی
subsidiaries کمکی
subsidiary کمکی
supplementary کمکی
ancillary کمکی
reserve accumulator انباره کمکی
remedial measure اندازه کمکی
back up frequency فرکانس کمکی
by pass valve شیر کمکی
sabot خرج کمکی
slack variable متغیر کمکی
boostes transformer ترانسفورماتور کمکی
boostes pump پمپ کمکی
booster pump پمپ کمکی
booster magneto دینام کمکی
split pole motor موتور کمکی
communicating pole قطب کمکی
relieving tackle تاکل کمکی
auxiliary امدادی کمکی
intermediate grid شبکه کمکی
interpole قطب کمکی
interpoles قطبهای کمکی
accessory لوازم کمکی
auxiliaries امدادی کمکی
coprocessor پردازنده کمکی
operating supplies مواد کمکی
prony motor موتور کمکی
relieving arch طاق کمکی
commutating pole قطب کمکی
auxiliary forces نیروی کمکی
auxiliary storage انباره کمکی
user interface میانجی کمکی
auxiliary landing field فرودگاه کمکی
auxiliary forces قوای کمکی
auxiliary base line باز کمکی
auxiliary equipment وسائل کمکی
auxiliary equipment وسایل کمکی
auxiliary equipment تجهیزات کمکی
artificial aids وسایل کمکی
artificial antenna انتن کمکی
auxiliary ego خود کمکی
dummy antenna انتن کمکی
auxiliary charger شارژکننده کمکی
auxiliary memory حافظ کمکی
auxiliary memory حافظه کمکی
auxiliary view نمای کمکی
auxiliary target نقطه کمکی
auxiliary target هدف کمکی
auxiliary storage انبار کمکی
accommodator کارگر کمکی
auxiliary rotor رتور کمکی
utilitu program برنامه کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
auxiliary operatich عمل کمکی
interpole motor موتور با قطب کمکی
I can't help it. <idiom> من نمیتونم کمکی کنم.
aided کمک وسایل کمکی
aid کمک وسایل کمکی
kedge anchor لنگر کمکی ناو
layshaft محور دندانه کمکی
table utility برنامه کمکی جدولی
norton utilities برنامههای کمکی نورتن
sabot خرج موشکی کمکی
pitman عضو گروه کمکی
guiding عضلات کمکی مجاور
navigational grid شبکه کمکی ناوبری
visual aids ابزارهای کمکی دیداری
auxiliary flight surfaces سطوح پرواز کمکی
lee helm سکان کمکی ناو
undelete utility برنامه کمکی احیاء
igniter pad کیسه خرج کمکی
downloading utility برنامه کمکی استقرار
dozzle مخزن کمکی تغذیه
mace utilities برنامه کمکی میس
auxiliary control surfaces سطوح فرامین کمکی
astrocyteo نوعی یاخته کمکی
afforce نیروی کمکی فرستادن به
auxiliary power unit واحد قدرت کمکی
back end processor پردازنده کمکی تک منظوره
will فعل کمکی "خواهم "
wills فعل کمکی "خواهم "
backup utility برنامه کمکی پشتیبان
aiding کمک وسایل کمکی
accessory cells یاخته های کمکی
commutating pole converter تبدیل گر قطب کمکی
willed فعل کمکی "خواهم "
document comparison utility برنامه کمکی مقایسه مدارک
build up نیروی کمکی تقویت نیروها
build-up نیروی کمکی تقویت نیروها
outline utility برنامه یا ویژگی کمکی اختصاری
communicating pole winding سیم پیچی قطب کمکی
audiovisual aids ابزارهای کمکی دیداری-شنیداری
file conversion utility برنامه کمکی تبدیل فایل
boot پوشش کمکی روی سم اسب
ingot feeder head مخزن کمکی تغذیه شمش
frapping lines طناب تعادل کمکی ناو
I'm glad I could help. خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
file transfer utility برنامه کمکی انتقال فایل
build-ups نیروی کمکی تقویت نیروها
I'm really not responsible for it. <idiom> من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
screen saver utility برنامه کمکی محافظ صفحه نمایش
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
bowsight وسیله کمکی هدفگیری وصل به کمان
file compression utility برنامه کمکی فشرده کردن فایل
banderillero عضو تیم کمکی گاوبازماموراستفاده از نیزه
thermionic tube لوله الکترونی که دران الکترون بوسیله حرارت دادن به الکترود منتشر میشود لوله گرمایونی
helps کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
helped کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
pickup man اسب سوار کمکی به گاوسواربرای پیاده شدن او
helped کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
help کلید تابع F برای نمایش اطلاعات کمکی
baby siphon سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
air traffic control radar system راداری کمکی در سیستم کنترلی ترافیک هوایی
help کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
comment نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
commented نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
helps کلید مخصوص برای نمایش اطلاعات کمکی . 2-
drum sorting مرتب کردن با حافظه کمکی استوانهای مغناطیسی
commenting نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
context sensitive help key کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
blitz حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
blitzed حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
augmentation افزایش نیروی جلوبرنده باوسایل کمکی از جمله پس سوز
blitzes حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
common تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
commonest تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
heading select feature عرشه کمکی برای انتخاب سمت حرکت هواپیما
blitzing حمله کمکی به مدافع برای گرفتن گوی ازحریف
commoners تواتع کمکی که توسط هر برنامهای قابل استفاده است
stick bridge پل دراز چوبی و فلزی کمکی برای رسیدن به گوی بیلیارد
compound helicopter هلی کوپتری که مجهز به سیستم جلو برنده کمکی است
pit board تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
transaction trailing ایجاد یک فایل کمکی برای پی گیری به روز دراوردن تمام فایلها
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
finds برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
admixtures موادی بجز سیمان شن ماسه و اب که گاهی به عنوان ماده کمکی به بتن اضافه میکنند
find برنامه کمکی در ویندوز که در همه دیسکها دنبال یک فایل یا پوشه یا کامپیوتر مشخص می گردد
escape character ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
f key برنامه کمکی مکینتاش که توسط فشار دادن کلیدهای Command و Shift باکلیدهای عددی از صفر تا 9اجرا میشود
font da/mover یک برنامه کمکی است که توسط شرکت اپل تهیه گردیده است و در محیط مکینتاش بکار می رود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com