English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
planned target اماج طرح ریزی شده هدف پیش بینی شده
Other Matches
schedule برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
unintended saving پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
linear programming برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
unintended investment سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
objectives اماج
targets اماج
targeting اماج
target اماج
objective اماج
targeted اماج
gruel اماج
targe اماج
targetting اماج
targetted اماج
record as target ثبت اماج
area target اماج منطقهای
target behavior رفتار اماج
target overlay کالک اماج
loblolly اش اماج غلیظ
point target اماج نقطهای
record as target اماج را ثبت کنید
scheduled target اماج طبق برنامه
pug nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
snub-nosed دارای بینی کوتاه وسر بالا پهن بینی
diverted تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
jack o' lent تمثال یهودای اسخر یوطی اماج
divert تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
diverts تغییر دادن اماج یا ماموریت یا مقصد
on target بالای اماج زمان روی هدف
moulting پر ریزی موی ریزی
septum حفرههای بینی پره بینی
planning comission هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning factor معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning directive دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
simplex method روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
guided propagation تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
vomer استخوان میانی بینی استخوان تیغه بینی
weather forecast پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anaglyph عکس رنگی برجسته بینی تجزیه رنگ عکس در برجسته بینی
weather forecasts پیش بینی اوضاع جوی گزارش هواشناسی پیش بینی جوی
anticipated stock losses تلفات پیش بینی شده اماد ضایعات پیش بینی شده
planning guidance راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
predicting interval فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
inpouring تو ریزی
tininess ریزی
molt پر ریزی
gravelling شن ریزی
deplumation پر ریزی
shrouding شن ریزی
foundation پی ریزی
programming برنامه ریزی
libations ساغر ریزی
foundation پی ریزی اساس
placing concrete بتن ریزی
effusion برون ریزی
earthwork خاک ریزی
libation ساغر ریزی
effusions برون ریزی
budgeting بودجه ریزی
bloodbaths خون ریزی
bloodbath خون ریزی
projecting طرح ریزی
evacuation برون ریزی
outflow بیرون ریزی
outflows بیرون ریزی
landslip فرو ریزی
landslips فرو ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
planning طرح ریزی
casting چدن ریزی
foundry چدن ریزی
foundries چدن ریزی
modelling طرح ریزی
actification سرکه ریزی
acting out برون ریزی
bellfounding زنگ ریزی
foundation soil پی ریزی ساختمان
fillings خاک ریزی
filling خاک ریزی
gravelling سنگ ریزی
green sand molding قالب ریزی تر
grouting دوغاب ریزی
fineness modulus مدول ریزی
iron foundry اهن ریزی
minuteness ریزی ناچیزی
sweat عرق ریزی
sweating عرق ریزی
cast iron چدن ریزی
chumming طعمه ریزی
circumfusion دور ریزی
concrete work بتن ریزی
designment طراح ریزی
egestion بیرون ریزی
fineness ریزی دانه ها
perspiration عرق ریزی
sweats عرق ریزی
modeller طرح ریزی
rip rap سنگ ریزی
scheming طرح ریزی
managements برنامه ریزی
schematization برنامه ریزی
purged برون ریزی
purges برون ریزی
schematization طرح ریزی
discharge برون ریزی
discharges برون ریزی
projection طرح ریزی
projections طرح ریزی
retropulsion درون ریزی
management برنامه ریزی
suffusion زیر ریزی
purge برون ریزی
projects طرح ریزی کردن
state planning برنامه ریزی دولتی
projected کاربرنامه ریزی شده
type metal فلز حروف ریزی
bloodguiltiness خون ریزی ناحق
social planning برنامه ریزی اجتماعی
imperative planning برنامه ریزی اجباری
gun metal فلز توپ ریزی
gun bronz برنز توپ ریزی
bottom pouring plate صفحه سری ریزی
structuring پی ریزی کردن ساختار
stokehold محل سوخت ریزی
linear programming برنامه ریزی خطی
to fill up an excavation خاک ریزی کردن
family planning برنامه ریزی خانواده
system planning طرح ریزی سیستم
project کاربرنامه ریزی شده
project طرح ریزی کردن
projected طرح ریزی کردن
mold قالب ریزی کردن
swage قالب ریزی کردن
structure پی ریزی کردن ساختار
adhoc planning برنامه ریزی روزمره
macroplanning برنامه ریزی کلان
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
transfer molding قالب ریزی انتقالی
structures پی ریزی کردن ساختار
constructs طرح ریزی کردن
square away <idiom> برنامه ریزی کردن
fineness modulus مدول نرمی و ریزی
curriculum development برنامه ریزی درسی
fineness modulus مدول ریزی و نرمی
work out <idiom> برنامه ریزی کردن
consolidated planning برنامه ریزی تلفیقی
financial planning برنامه ریزی مالی
ex ante برنامه ریزی شده
embank خاک ریزی کردن
educational planning برنامه ریزی اموزشی
economic planning برنامه ریزی اقتصادی
contract scheduling برنامه ریزی قرارداد
dynamic programming برنامه ریزی پویا
discharge of affect برون ریزی هیجانی
corporate planning برنامه ریزی شرکت
dietetics برنامه ریزی غذایی
To lay the foundation. پی نهادن ( پی ریزی کردن )
fineness of lime نرمی و ریزی اهک
fire planning طرح ریزی اتش
career planning طرح ریزی مشاغل
found قالب ریزی کردن
founds قالب ریزی کردن
constructing طرح ریزی کردن
constructed طرح ریزی کردن
contrive طرح ریزی کردن
contrived طرح ریزی کردن
contrives طرح ریزی کردن
contriving طرح ریزی کردن
explosion بیرون ریزی سروصدا
projects کاربرنامه ریزی شده
centeralized planning برنامه ریزی متمرکز
central planning برنامه ریزی مرکزی
goal programming برنامه ریزی ارمانی
centralized planning برنامه ریزی متمرکز
construct طرح ریزی کردن
comprehensive planning برنامه ریزی جامع
development planning برنامه ریزی توسعه
programs برنامه ریزی کردن
quantitative programming برنامه ریزی کمی
preplanned طرح ریزی شده
develop برنامه ریزی و تولید
population planning برنامه ریزی جمعیت
molds قالب ریزی کردن
planning system نظام برنامه ریزی
programmed برنامه ریزی شده
mould قالب ریزی کردن
moulded قالب ریزی کردن
planning principles اصول برنامه ریزی
planning model الگوی برنامه ریزی
planning horizon مدت برنامه ریزی
planning horizon افق برنامه ریزی
regional planning برنامه ریزی منطقهای
rip par in dam slope سنگ ریزی در شیب سد
plot طرح ریزی کردن
plots طرح ریزی کردن
production planning برنامه ریزی تولید
molded قالب ریزی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com