English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 123 (8 milliseconds)
English Persian
vital statistics امار زاد و ولد و مرگ و میر امار حیاتی
Search result with all words
vital statistics امار حیاتی
Other Matches
statistics امار
censuses امار
census امار
census of production امار سرشماری
bureaus of census اداره امار
descriptive statistics امار توصیفی
descriptive statistics امار تشریحی
records available امار دردست
inferential statistics امار استنباطی
quantum statistics امار کوانتومی
mathematical statistics امار ریاضی
necrology امار متوفیات
demography امار نگاری
statistician امار شناس
statisticians امار شناس
statistics شاخص امار
statistically از روی امار
general information data اطلاعات و امار عمومی
bose einstein statistics امار بوز- اینشتین
utilization statistics امار بهره وری
time series data امار سریهای زمانی
fermi dirac statictics امار فرمی- دیراک
einstein bose statistics امار بوز- اینشتین
vital statistics امار ثبت احوال
vital statistics امار مربوط به زندگی
multivariate statistics امار چند متغیری
plant records امار تجهیزات کارگاه
census office اداره امار و ثبت احوال
natimortality امار مرده زاییده شدگان
demographer متخصص امار گیری مردم
randomize بصورت امار تصادفی نشان دادن
registering ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
register ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
registers ثبت امار دستگاه تعدیل گرما
chart of attributes جدول امار تعیین درجه مرغوبیت کالا
census of production امار تخمینی تولیدات در یک کشور در مدت معین
econometrics کاربردریاضیات و امار در اندازه گیری تفسیر و بررسی پدیدههای اقتصادی
scientific socialism بررسی سوسیالیسم از طریق امار وارقام و شواهد و مدارک و برمبنای اصول اقتصاد و جامعه شناسی
fosdic دستگاه ورودی که توسط اداره امار بکاربرده میشود تا اطلاعات پرسشنامههای اماری تکمیل شده را به درون کامپیوتربخواند
combat essential اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
critical facility تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی
vitalistic خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
vitalist خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
island منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
islands منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
unalterable <adj.> حیاتی
inevitable <adj.> حیاتی
unalienable <adj.> حیاتی
indispensable <adj.> حیاتی
of vital importance حیاتی
triphibian سه حیاتی
triphibious سه حیاتی
substantive [essential] <adj.> حیاتی
vital حیاتی
essentials حیاتی
essential حیاتی
absolute <adj.> حیاتی
vital <adj.> حیاتی
essential <adj.> حیاتی
major <adj.> حیاتی
quintessential <adj.> حیاتی
inalienable <adj.> حیاتی
biotic حیاتی
vital ground زمین حیاتی
vital index شاخص حیاتی
vital capacity گنجایش حیاتی
vital capacity فرفیت حیاتی
oeuvre کار حیاتی
vital necessity ضرورت حیاتی
urgent priority تقدم حیاتی
vital interest مصلحت حیاتی
vitalism حیاتی نگری
vital force نیروی حیاتی
vital area منطقه حیاتی
vitality نیروی حیاتی
biogeography جغرافیای حیاتی
critical intelligence اطلاعات حیاتی
lifeblood نیروی حیاتی
vital statistics امارهای حیاتی
lifeblood خون حیاتی
elanvital نیروی حیاتی
stamina نیروی حیاتی
essential supply اماد حیاتی
homeostasis تعادل حیاتی
biocatalyst کاتالیزورهای حیاتی
lebensraum فضای حیاتی
critical حیاتی بحرانی
elanvital نشاط حیاتی
life zone منطقه حیاتی
vivacity نشاط نیروی حیاتی
vitality قدرت یا خاصیت حیاتی
vitals اعضای حیاتی و موثربدن
biogeographic مربوط به جغرافیای حیاتی
emergency غیر منتظره حیاتی
critical materials اقلام حیاتی و مهم
emergencies غیر منتظره حیاتی
keyitem اقلام ضروری و حیاتی
urgency of need حیاتی بودن احتیاج به اماد
vital area منطقه حیاتی پدافند هوایی
sensitive حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
mission essential حیاتی از نظر انجام ماموریت
suspended animation وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
essential item list فهرست اقلام حیاتی یاضروری جنگی
diastase دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
life cycle مدارج ومراحل مختلف حیاتی انسان وجانوران
capital قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
anticatalyst مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
estrogen ماده که بطورطبیعی درگیاهان وجوددارد ودارای اثرات حیاتی مشابه است
mastered نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
masters نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
plastogene اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند
master نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
privilege ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
biochemists متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
biochemist متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
biochemical مربوط به شیمی حیاتی یازیست شیمی
critical item اقلام حیاتی اقلام مهم
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com