Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (10 milliseconds)
English
Persian
unaudited
<adj.>
امتحان نشده
unchecked
<adj.>
امتحان نشده
unevaluated
<adj.>
امتحان نشده
unexamined
<adj.>
امتحان نشده
uninspected
<adj.>
امتحان نشده
untested
<adj.>
امتحان نشده
unverified
<adj.>
امتحان نشده
Search result with all words
untried
امتحان نشده محاکمه نشده
Other Matches
unpremediated
پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
uncommitted
غیر متعهد نشده تعهد نشده
unbroke
رام نشده سوقان گیری نشده
unresolved
تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
undisciplined
تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unpicked
نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbaoked
سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unborn
هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
unobligated
اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
inconsummate
تکمیل نشده انجام نشده
irredenta
انجام نشده جبران نشده
undirected
رهبری نشده راهنمایی نشده
uncharged
محسوب نشده رسمامتهم نشده
unredeemed
جبران نشده سبک نشده
unsought
جستجو نشده کشف نشده
unset
جایگزین نشده جاانداخته نشده
unsifted
الک نشده رسیدگی نشده
unasked
خواسته نشده پرسیده نشده
unintended saving
پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
incomplete
انجام نشده پر نشده
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush
اثر تاخوردگی
[فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
checked
امتحان
check
امتحان
quiz
امتحان
try
امتحان
quizzes
امتحان
assays
امتحان
tests
امتحان
assay
امتحان
trial
امتحان
tentatively
من باب امتحان
tries
امتحان
checks
امتحان
quiz
[American]
امتحان
examinations
امتحان ها
examination
امتحان
test
امتحان
examinations
امتحان
test
امتحان
trial
امتحان
examination
امتحان
tested
امتحان
inspection
امتحان
tests
امتحان ها
trials
امتحان
trials
امتحان ها
checking
امتحان
preliminary
امتحان مقدماتی
qualifying examination
امتحان صلاحیت
preliminaries
امتحان مقدماتی
examiners
امتحان کننده
crucibles
امتحان سخت
to make a trial of
امتحان کردن
temptations
ازمایش امتحان
to bring to the proof
امتحان کردن
to give an examination
امتحان کردن
examiner
امتحان کننده
experiment
امتحان عمل
experimenting
امتحان عمل
experiments
امتحان عمل
tripos
امتحان حساب
experimented
امتحان عمل
temptation
ازمایش امتحان
to take an examination
امتحان دادن
crucible
امتحان سخت
put to test
امتحان کردن
tries
امتحان کردن
examining
امتحان کردن
examined
امتحان کردن
try
امتحان کردن
essay examination
امتحان انشایی
examinable
قابل امتحان
examines
امتحان کردن
proctor
نافر امتحان
examinations
امتحان ازمایش
probational
ازمایش امتحان
pretest
امتحان مقدماتی
examination
امتحان ازمایش
bar examination
امتحان وکالت
examinee
امتحان شونده
examinee
امتحان دهنده
test anxiety
اضطراب امتحان
examination anxiety
اضطراب امتحان
examine
امتحان کردن
probation
ازمایش امتحان
tests
امتحان کردن
tested
امتحان محک
tested
امتحان کردن
tests
امتحان محک
assay
امتحان عیارگری
assays
امتحان عیارگری
test
امتحان محک
unsight
امتحان نکرده
vivas voce
امتحان شفاهی
To flunk a course . To fail an exam.
در امتحان رد شدن
trial
ازمایش امتحان
trial
امتحان کردن
trials
ازمایش امتحان
test
امتحان کردن
trials
امتحان کردن
testable
امتحان پذیر ازمایشی
midyear
امتحان نیمه سال
test
ازمایش کردن امتحان
check lock
ساعت امتحان کننده
invigilate
در امتحان نظارت کردن
to do a test
امتحان کتبی نوشتن
to write an exam
امتحان کتبی نوشتن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
invigilates
در امتحان نظارت کردن
tests
ازمایش کردن امتحان
invigilating
در امتحان نظارت کردن
checked
امتحان کردن بازرسی
tested
ازمایش کردن امتحان
viva voce
شفاها امتحان شفاهی
check
امتحان کردن بازرسی
checks
امتحان کردن بازرسی
hold water
از امتحان درست درامدن
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
to give an examination
صورت امتحان دادن
reexamine
دوباره امتحان کردن
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
try on
<idiom>
امتحان کردن لباس
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
acid test
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
pretest
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
to put to proof
امتحان کردن محک زدن
matriculation
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
to check out something
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
graduate record examination
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
gre
امتحان ورودی بعد از لیسانس
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
The exam was too easy for words .
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
How many students passed the exam?
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
placements
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
placement
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
urinoscopy
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
To mark the examination papers .
ورقه های امتحان رانمره دادن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
test paper
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
ordeal
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeals
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
He feels shame at failing in his exam .
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
greats
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
crammer
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
feasibility
امتحان و گزارش درباره کارایی و هزینه محصول جدید که آماده فروش میشود
unbowed
خم نشده
uncharged
پر نشده
unguarded
حراست نشده
unguarded
حساب نشده
unpublished
چاپ نشده
unpublished
نشر نشده
unquestioned
استنتاق نشده
unquestioned
بررسی نشده
unearned
کسب نشده
unconnected
وصل نشده
wound less
زخمی نشده
unsocialized
اجتماعی نشده
unstudied
مطالعه نشده
unthickened
تغلیظ نشده
unwashed
شسته نشده
unworn
کهنه نشده
unworn
استعمال نشده
virgin
استفاده نشده
unread
خوانده نشده
unquestioned
بحث نشده
unreconstructed
بازسازی نشده
Before it is too late. While there is stI'll time.
تا دیر نشده
uninspected
<adj.>
آزمایش نشده
unexamined
<adj.>
آزمایش نشده
unevaluated
<adj.>
آزمایش نشده
unchecked
<adj.>
آزمایش نشده
unaudited
<adj.>
آزمایش نشده
undyed
<adj.>
رنگرزی نشده
unbleached
<adj.>
سفیدگری نشده
unexamined
<adj.>
تست نشده
undetected
کشف نشده
inexact
درست نشده
undeterred
<adj.>
منصرف نشده
non-registered
[not registered]
<adj.>
ثبت نشده
untested
<adj.>
آزمایش نشده
unsight
دیده نشده
undeeded
در سندقید نشده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com