Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
to write an exam
امتحان کتبی نوشتن
to do a test
امتحان کتبی نوشتن
Other Matches
photodigital memory
سیستم حافظه کامپیوتری که از لیزر برای نوشتن داده روی فیلم ای که بعدا چندین بار قابل خواندن است ولی نه نوشتن استفاده میکند. WORM نیز گفته میشود. حافظه نوشتن یک بار
scrawl
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawls
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawling
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
scrawled
با شتاب نوشتن خرچنگ قورباغهای نوشتن نامرتب وغیر استادانه نقاشی کردن
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
written
کتبی
encipher
برمز نوشتن رمز نوشتن
depositions
گواهی کتبی
termination notice
استعفای کتبی
documentary evidence
دلیل کتبی
round robin
درخواست کتبی
deposition
گواهی کتبی
written evidence
دلیل کتبی
serve notice on
اخطار کتبی دادن به
record
مدرک کتبی سابقه
write
ثبت رای کتبی
mail order of payment
دستور پرداخت کتبی
writes
ثبت رای کتبی
The written statements of the witness.
اظهارات کتبی شاهد
reprographics
موضوعات کتبی تصاویر
reply
پاسخ دادن جواب کتبی
replies
پاسخ دادن جواب کتبی
replied
پاسخ دادن جواب کتبی
replying
پاسخ دادن جواب کتبی
bill of exchange
حواله یا برات کتبی غیرمشروط
to a. letter
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
To put it in black and white . To commit some thing to paper .
روی کاغذ آوردن ( کتبی و رسمی )
chart
گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charted
گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charting
گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
charts
گزارش کتبی مسابقه نقشه دریایی
DVD
درایو دیسک DVD که به کاربر امکان نوشتن , پاک کردن و نوشتن مجدد داده روی دیسک DVD میدهد
devise
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devised
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devising
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
devises
به ارث گذاشتن مال غیرمنقول به وسیله وصیت کتبی
conveys
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
certifies
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certify
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
certifying
صحت وسقم چیزی را معلوم کردن شهادت کتبی دادن
conveyed
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
convey
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
conveying
انتقال مال یا دین به وسیله سند کتبی صلح کردن
covenant
در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
covenants
در CLعبارت است از عقدی که برمبنای قرارداد کتبی مهر وامضا شده
erasable
قطعه حافظه فقط خواندنی که توسط ولتاژ اعمال شده به سوزن نوشتن آن برنامه ریزی است و داده بهاین سوزن نوشتن اعمال میشود وتوسعه اشعه مافوق بنفش پاک میشود
he dose not know how to write
نوشتن نمیداند نوشتن بلدنیست بلدنیست بنویسد
injunctions
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
injunction
دستور کتبی دادگاه خطاب به خوانده که متضمن اجبار وی به رعایت حقوق خواهان است
examination
امتحان
quizzes
امتحان
examinations
امتحان
tentatively
من باب امتحان
tests
امتحان
quiz
[American]
امتحان
checks
امتحان
checked
امتحان
check
امتحان
quiz
امتحان
assays
امتحان
assay
امتحان
tested
امتحان
test
امتحان
inspection
امتحان
trial
امتحان
checking
امتحان
tries
امتحان
test
امتحان
examinations
امتحان ها
tests
امتحان ها
trials
امتحان ها
trials
امتحان
trial
امتحان
try
امتحان
examination
امتحان
warrant
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranting
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warranted
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
warrants
اجازه کتبی حکم قانونی تعهد کردن ضمانت کردن کسی
examine
امتحان کردن
experiment
امتحان عمل
experimenting
امتحان عمل
experiments
امتحان عمل
assay
امتحان عیارگری
pretest
امتحان مقدماتی
examinations
امتحان ازمایش
bar examination
امتحان وکالت
trial
امتحان کردن
to take an examination
امتحان دادن
trial
ازمایش امتحان
tripos
امتحان حساب
experimented
امتحان عمل
to give an examination
امتحان کردن
probation
ازمایش امتحان
To flunk a course . To fail an exam.
در امتحان رد شدن
unsight
امتحان نکرده
temptations
ازمایش امتحان
temptation
ازمایش امتحان
preliminaries
امتحان مقدماتی
examination
امتحان ازمایش
test anxiety
اضطراب امتحان
put to test
امتحان کردن
try
امتحان کردن
qualifying examination
امتحان صلاحیت
crucible
امتحان سخت
to make a trial of
امتحان کردن
probational
ازمایش امتحان
preliminary
امتحان مقدماتی
examiners
امتحان کننده
proctor
نافر امتحان
examiner
امتحان کننده
tries
امتحان کردن
to bring to the proof
امتحان کردن
vivas voce
امتحان شفاهی
assays
امتحان عیارگری
unchecked
<adj.>
امتحان نشده
examining
امتحان کردن
unverified
<adj.>
امتحان نشده
untested
<adj.>
امتحان نشده
tests
امتحان محک
test
امتحان کردن
test
امتحان محک
tested
امتحان کردن
examines
امتحان کردن
tested
امتحان محک
tests
امتحان کردن
uninspected
<adj.>
امتحان نشده
unexamined
<adj.>
امتحان نشده
unevaluated
<adj.>
امتحان نشده
trials
ازمایش امتحان
crucibles
امتحان سخت
examined
امتحان کردن
trials
امتحان کردن
examinable
قابل امتحان
essay examination
امتحان انشایی
examinee
امتحان دهنده
examinee
امتحان شونده
unaudited
<adj.>
امتحان نشده
examination anxiety
اضطراب امتحان
parol contract
قرارداد کتبی امضا نشده قرارداد شفاهی
reexamine
دوباره امتحان کردن
check lock
ساعت امتحان کننده
hold water
از امتحان درست درامدن
invigilate
در امتحان نظارت کردن
to give an examination
صورت امتحان دادن
to buy on trial
بشرط امتحان خریدن
invigilated
در امتحان نظارت کردن
testable
امتحان پذیر ازمایشی
midyear
امتحان نیمه سال
invigilating
در امتحان نظارت کردن
invigilates
در امتحان نظارت کردن
tests
ازمایش کردن امتحان
viva voce
شفاها امتحان شفاهی
I'd like to try ...
من میخواهم ... را امتحان کنم.
tested
ازمایش کردن امتحان
try (something) out
<idiom>
امتحان کردن(چیزی)
try on
<idiom>
امتحان کردن لباس
checks
امتحان کردن بازرسی
checked
امتحان کردن بازرسی
test
ازمایش کردن امتحان
check
امتحان کردن بازرسی
palpate
لمس کردن امتحان نمودن
acid test
وسیلهء ازمایش امتحان با اسید
gre
امتحان ورودی بعد از لیسانس
to check out something
چیزی را بررسی یا امتحان کردن
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
To pass the exam on the first try.
یک ضرب در امتحان قبول شدن
pretest
امتحان مقدماتی بعمل اوردن
To purchase on approval .
بشرط امتحان ( شرطی )خریدن
graduate record examination
امتحان ورودی بعد ازلیسانس
matriculation
امتحان ورودی دانشگاه کنکور
to get a pass in physics
در امتحان فیزیک قبول شدن
to put to proof
امتحان کردن محک زدن
demarche
بعمل می اورد . به این معنی که فرستاده ویژهای برای مذاکره درباره مطلب مورد نظر و تقدیم مدارک کتبی به ان کشور نزد وزیرامور خارجه ان می فرستد
placements
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
To mark the examination papers .
ورقه های امتحان رانمره دادن
urinoscopy
پیشاب بینی امتحان ادرار فسر
shibboleths
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
How many students passed the exam?
چند نفر در امتحان قبول شدند؟
ordeal
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
ordeals
امتحان سخت برای اثبات بیگناهای
cram
خودرا برای امتحان اماده کردن
crammed
خودرا برای امتحان اماده کردن
to try on
برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
cramming
خودرا برای امتحان اماده کردن
crams
خودرا برای امتحان اماده کردن
The exam was too easy for words .
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
test paper
کاغذ مخصوص ازمایش ورقه امتحان
shibboleth
امتحان اصطلاح پیش پا افتاده ومرسوم
placement
تعیین دانشپایه دانشجو از روی امتحان
he went out in the poll
امتحان دانشگاه را گذراندولی امتیاز ویژهای نگرفت
greats
امتحان نهایی دردانشگاه برای گرفتن درجه
great go
امتحان نهایی در دانشگاه برای گرفتن درجه
He feels shame at failing in his exam .
ازاینگه در امتحان مردود شده خجالت می کشد
to try something completely new
<idiom>
چیزی
[روشی ]
کاملا متفاوت امتحان کردن
score
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
scores
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
high test
امتحان سختی را گذرانده دارای قوه فراره زیاد
scored
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com