Total search result: 211 (51 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
signature |
امضاء کردن |
signatures |
امضاء کردن |
undersign |
امضاء کردن |
|
|
Search result with all words |
|
endorse |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorsed |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
attest |
تصدیق امضاء کردن |
attested |
تصدیق امضاء کردن |
attesting |
تصدیق امضاء کردن |
attests |
تصدیق امضاء کردن |
Other Matches |
|
jurat |
گواهی امضاء وهویت امضاء کننده |
sigil |
امضاء |
He signed with the letter |
امضاء با حرف او |
cosignatory |
هم امضاء |
ratification |
امضاء |
signature |
امضاء |
signatures |
امضاء |
initial |
اولین امضاء |
attestation |
تصدیق امضاء |
monographs |
امضاء با یک حرف |
blank signed cheque |
چک سفید امضاء |
initialed |
اولین امضاء |
initialing |
اولین امضاء |
initialled |
اولین امضاء |
initialling |
اولین امضاء |
initials |
اولین امضاء |
specimen signature |
نمونه امضاء |
monograph |
امضاء با یک حرف |
john henry |
امضاء اصیل |
undersigned |
دارای امضاء |
unsigned |
بدون امضاء |
signatories |
امضاء کننده |
john hancock |
امضاء اصیل |
subscriber |
امضاء کننده |
subscribers |
امضاء کننده |
signatory |
امضاء کننده |
signer |
امضاء کننده |
signed |
امضاء شده |
blank signed document |
سفید امضاء |
forgeries |
امضاء سازی سند |
blank check |
چک سفید امضاء شده |
signatory |
صاحب امضاء امضایی |
forgery |
امضاء سازی سند |
john henry |
امضاء خود سخص |
signatories |
صاحب امضاء امضایی |
blank check |
چک امضاء شده وسفید |
john hancock |
امضاء خود سخص |
subscript |
زیر نویس امضاء |
prothonotary |
متصدی امضاء احکام |
single name paper |
سفته دارای یک امضاء |
undersigned |
امضاء کننده زیر |
prontonotary |
متصدی امضاء احکام |
weŠthe undersigned |
ما امضاء کنندگان زیر |
i had it signed |
انرا به امضاء رساندم |
To authenticate a signature. |
تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء ) |
poison pen |
نامه بی امضاء وتوهین امیز |
ideograph |
امضاء یا علامت مخصوص شخص |
abusing a blank signed document |
سوء استفاده از سفید امضاء |
badges |
امضاء و علامت برجسته و مشخص |
blank check |
چک امضاء شده بدون مبلغ |
badge |
امضاء و علامت برجسته و مشخص |
Just sign here and leave at that . |
اینجا را امضاء کن ودیگر کارت نباشد |
endorsement in blank |
فهر نویسی به وسیله امضاء تنها |
I wI'll sign for (on behalf of)my brother. |
از طرف (سوی )برادرم امضاء خواهم کرد |
endorsement |
صحه امضاء حواله شرح پشت سند |
endorsements |
صحه امضاء حواله شرح پشت سند |
On my way home. . . |
اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد |
I shall not sign this contract in its present from (as it appears). |
این قرار داد را بصورت فعلی امضاء نخواهم کرد |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
lubricates |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
crush |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
lubricated |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
lubricating |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
crushes |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
refers |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
crushed |
له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین |
ascertian |
محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
justify |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
mend |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
refer |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
justifying |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
mends |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
modulating |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
to secure |
تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن] |
modulates |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
to adapt [to] |
جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به] |
compensates |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
specifying |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
compensated |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
modulate |
میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
compensate |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
detaches |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
detaching |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
adjusting |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
clears |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
expending |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
expends |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
evaporating |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
adjusts |
مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن |
judge |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
expended |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
expend |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
evaporate |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |