Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
finishing school
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
finishing schools
اموزشگاهی که زنان جوان رابرای دخول درجامعه اماده ومهذب میسار
Other Matches
armed peace
حالتی که دولتهابدون درگیری نظامی خود رابرای جنگ احتمالی اماده می کنند
YWCAs
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
YWCA
مخفف باشگاه زنان جوان مسیحی
greensick
مبتلا به بیماری کم خونی زنان جوان
ready reserve
ذخیره اماده ذخایر اماده احتیاط اماده برای بسیج یااستفاده
chaste
خالص ومهذب
younker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker
نجیب زاده جوان جوان سلحشور
Every individual in the society should . . .
هر فردی درجامعه با ید ...
ground readiness
اماده باش در روی زمین اماده بودن هواپیماها درروی باند اماده باش زمینی
socialites
شخص مقتدر درجامعه
socialite
شخص مقتدر درجامعه
princox
جوان ژیگولو جوان جلف
princock
جوان ژیگولو جوان جلف
school psychologist
روانشناس اموزشگاهی
school psychology
روانشناسی اموزشگاهی
scholastical
مدرسهای اموزشگاهی
scholastic
مدرسهای اموزشگاهی
school neurosis
روان رنجوری اموزشگاهی
hedge school
مکتب اموزشگاهی که درهوای ازاددایربود
to r.someone as a
کسی رابرای سمتی پیشنهادکردن
supercritical
حالت اماده به انفجار ماده اتمی ترکیب اماده به انفجاراتمی
maternal school
اموزشگاهی که درانجا مانند مادرازکودک نگهداری میشود
to i. anyone to a benefice
درامد کلیسایی رابرای کسی برقرارکردن
mixed school
اموزشگاه مختلط اموزشگاهی که پسران ودختران با هم درس می خوانند
wppsi
مقیاس هوشی وکسلر برای کودکان پیش اموزشگاهی ودبستانی
on guard
اماده توپگیری اماده برای توگیری
to heave a ship down
کشتی رابرای پاک کردن بیک سوکشیدن یایک برکردن
heuristic reason
دلیلی که بوسیله ان کسی چیزی رابرای خودثابت کندیاپیش خودبفهمد
gaduate
مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
advowee
کسیکه حق دارد اشخاصی رابرای تصدی مقامات وقفی کلیسامعرفی کند
talent scout
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
talent scouts
کسیکه اشخاص لایق وذیفن رابرای کار مخصوصی کشف واستخدام کند
scarpbook
عملکردی که متن و تصاویر رابرای استفاده مکرر درمستندات ذخیره میکندمجموعه مرقع
erastianism
سیستم فکری که وجود هرنوع منشاء الهی و اسمانی رابرای سلطنت و کلیسا نفی میکند
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
photo offset
چاپ افستی که فیلم عکاسی رابرای چاپ بکار برد
ramp alert
اماده باش در سکوی در جا زدن اماده باش 51 دقیقهای
winterize
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
warning order
دستور اماده باش اعلام اماده باش
intromission
دخول
ingress
دخول
ingoing
دخول
entree
دخول
infare
دخول
introit
دخول
introgression
دخول
admissions
دخول
incoming
دخول
penetration
دخول
entry
دخول
admission
دخول
arrivals
دخول
arrival
دخول
intrusions
دخول
intrusion
دخول
admitance
دخول
laager
هلی کوپتر در حال اماده باش جلو هلی کوپتر اماده
entry instruction
دستورالعمل دخول
admittance
ورود دخول
watertight
مانع دخول اب
admitance
اجازهء دخول
entry side
جهت دخول
consummation of marriage
دخول در زناشویی
inlets
ورود دخول
entering through
مجرای دخول
inlet
ورود دخول
entry condtion
شرط دخول
impervious
مانع دخول
entry plan
طرح دخول به سر پل
entry point
نقطه دخول
ingress and egress
دخول و خروج
key entry
دخول کلیدی
reebtry
دخول مجدد
access
اجازه دخول
accessed
اجازه دخول
log in
دخول به سیستم
log on
دخول به سیستم
login
دخول به سیستم
accesses
اجازه دخول
obtrusion
دخول ناخوانده
obtrusiveness
دخول ناخوانده
inclusion
دخول شمول
accessing
اجازه دخول
reentrance
دخول مجدد
accession
دخول پیشرفت
intrusiveness
دخول سرزده
water tight
مانع دخول اب
intravasation
دخول ابگونهای در
insinuation
دخول غیرمستقیم
inlet
خور راه دخول
tight
مانع دخول هوا یا اب
keyboard enirv
دخول صفحه کلیدی
inlets
خور راه دخول
passport
وسیله دخول کلید
passports
وسیله دخول کلید
catch
بل گرفتن دخول پارو در اب
to let in
اجازه دخول دادن
tighter
مانع دخول هوا یا اب
entrance
حق ورود دروازهء دخول
enter
اجازه دخول دادن
entrancing
حق ورود دروازهء دخول
entrances
حق ورود دروازهء دخول
hilum
محل دخول رگ وپی
entranced
حق ورود دروازهء دخول
intrant
دخول رسمی وقانونی
ingress
حق دخول اجازه ورود
insinuation
نفوذ دخول تدریجی
let in
اجازه دخول دادن
entered
اجازه دخول دادن
enters
اجازه دخول دادن
mattriculation
دخول در دانشکده یادانشگاه
tightest
مانع دخول هوا یا اب
young persons
جوان
yoth
جوان
lasses
زن جوان
dell
زن جوان
dells
زن جوان
adolescents
جوان
lass
زن جوان
youth
جوان
adolescent
جوان
youths
جوان
juvenescent
نو جوان
young
جوان
callant
جوان
callan
جوان
fries
جوان
fry
جوان
beardless
جوان
younger
جوان
frying
جوان
molls
زن جوان
moll
زن جوان
manhole
محل دخول استوانهای شکل
matriculation
دخول یا نام نویسی در دانشگاه
manholes
محل دخول استوانهای شکل
initiatory
دخولی وابسته به ایین دخول
competition clause
شرط ممانعت از دخول دیگران
intrusion
دخول سرزده و بدون اجازه
intrusions
دخول سرزده و بدون اجازه
fair sex
زنان
womankind
زنان
applaudingly
کف زنان
feminine
زنان
womenfolk
زنان
nag
اسب جوان
young and old
پیر و جوان
lionet
شیر جوان
ephebophilia
جوان خواهی
floozy
زن جوان بوالهوس
young smith
اسمیت جوان
juvenescent
تازه جوان
juvenescent
جوان شونده
immature soil
خاک جوان
youngish
نسبتا جوان
gigolos
جوان جلف
gigolo
جوان جلف
insenescible
همیشه جوان
peachick
جوان خودفروش
rejuvenation
جوان سازی
to die young
جوان مردن
yong lion
شیر جوان
trull
دختر جوان
nagged
اسب جوان
nags
اسب جوان
swain
جوان روستایی
puss
دخترک زن جوان
young population
جمعیت جوان
youngish
جوان وار
beau
جوان شیک
boyo
پسربچه جوان
playboys
جوان عیاش
youthful
جوان باطراوت
playboy
جوان دخترباز
punks
جوان ولگرد
punk
جوان ولگرد
playboys
جوان دخترباز
snot
جوان گستاخ
playboy
جوان عیاش
tightest
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tighter
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
tight
کیپ مانع دخول هوا یا اب یا چیزدیگر
reentry phase
مرحله دخول مجدد موشک درجو
introsusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
intussusception
دخول بخشی از روده در بخش دیگر
this ticket admits one
با این بلیط یک تن را اجازه دخول می دهند
boastingly
لاف زنان
when will women have the vote?
زنان کی حق رای
vauntingly
لاف زنان
boxers
مشت زنان
reelingly
چرخ زنان
womankind
گروه زنان
the female sex
زنان ودختران
womanish
مربوط به زن یا زنان
asymetrical bars
پارالل زنان
uneven parallel bars
پارالل زنان
catamenia
قاعدگی زنان
menstruation
قاعدگی در زنان
demimonde
زنان هرزه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com