English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
immix امیزش یافتن
Other Matches
incrossbreed تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
intercourse امیزش
associations امیزش
combination امیزش
association امیزش
mixing امیزش
intercommunion امیزش
haunts امیزش
haunt امیزش
farrago امیزش
amalgamation امیزش
immiscible امیزش ناپذیر
mixtures ترکیب امیزش
incommunicative بی معاشرت و بی امیزش
insociable غیرقابل امیزش
intercommon امیزش کردن
oxygenation امیزش با اکسیژن
mixture ترکیب امیزش
intercommunicate امیزش کردن
sexual intercourse امیزش جنسی
admix امیزش کردن
mixing valve دریچه امیزش
miscible امیزش پذیر
conviviality قابلیت امیزش
incommunicatively بطور کم امیزش
chiasma امیزش ازمیان یا از پهنا
rub shoulders with others با مردم امیزش کردن
conversed مذاکره کردن امیزش
conversing مذاکره کردن امیزش
converses مذاکره کردن امیزش
immiscibly بطور امیزش ناپذیر
converse مذاکره کردن امیزش
to keep company باهم امیزش کردن
admix مخلوط شدن امیزش کردن
outcross امیزش کردن دو جنس مختلف با هم
speech synthesis ترکیب کلام امیزش سخن
propagate گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagating گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates گشترش یافتن یا نشر یافتن
hash گوشت وسبزههای پخته که باهم بیامیزند امیزش
nitrosulphuric ساخته شده از امیزش تیزاب و جوهر گوگرد
incross اختلاط و امیزش صفات ارثی یک طایفه میان افراد ان
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
p sexual relations امیزش جنسی بطورهرج مرج وبدون رعایت ائین عروسی
mixable امیزش پذیر امتزاج پذیر
associating امیزش کردن معاشرت کردن
associated امیزش کردن معاشرت کردن
associates امیزش کردن معاشرت کردن
associate امیزش کردن معاشرت کردن
detect یافتن
detected یافتن
detecting یافتن
detects یافتن
finds یافتن
find یافتن
discover یافتن
discovered یافتن
discovering یافتن
discovers یافتن
expanding بسط یافتن
dwindling تدریجاکاهش یافتن
expands بسط یافتن
expand بسط یافتن
to be prolonged امتداد یافتن
transcended برتری یافتن
dwindles تدریجاکاهش یافتن
dwindled تدریجاکاهش یافتن
deploy گسترش یافتن
to be transferred انتقال یافتن
to a greatness بزرگی یافتن
taper off کاهش یافتن
sublate تغییرشکل یافتن
transcends برتری یافتن
transcending برتری یافتن
attain دست یافتن
attained دست یافتن
attaining دست یافتن
attains دست یافتن
transcend برتری یافتن
deploys گسترش یافتن
to be through فراغت یافتن
deploying گسترش یافتن
dwindle تدریجاکاهش یافتن
relaxing تخفیف یافتن
accrue گسترش یافتن
to grow better بهبودی یافتن
accrue افزایش یافتن
diminish نقصان یافتن
diminish تقلیل یافتن
diminishes نقصان یافتن
diminishes تقلیل یافتن
ensure اطمینان یافتن
ensured اطمینان یافتن
ensuring اطمینان یافتن
to look oneself again بهبود یافتن
waning کاهش یافتن
accrues افزایش یافتن
accrues گسترش یافتن
accruing افزایش یافتن
accruing گسترش یافتن
wane کاهش یافتن
to quit oneself of رهائی یافتن از
waned کاهش یافتن
to reach for knowledge برای یافتن
to pull round بهبودی یافتن
insures اطمینان یافتن
insuring اطمینان یافتن
to get rid of رهایی یافتن از
to gain in nealth بهبودی یافتن
to extricate oneself رهایی یافتن
terminated خاتمه یافتن
to come to know اگاهی یافتن
terminates خاتمه یافتن
relax تخفیف یافتن
ensures اطمینان یافتن
wanes کاهش یافتن
to get ones hand in دست یافتن به
to get off رهایی یافتن از
to get fame شهرت یافتن
dominate تفوق یافتن
dominated تفوق یافتن
dominates تفوق یافتن
to gain the upper hand غلبه یافتن
shrinking کاهش یافتن
terminate خاتمه یافتن
relaxes تخفیف یافتن
diverge انشعاب یافتن
keep one's head above water رهایی یافتن
luxuriates شکوه یافتن
luxuriating شکوه یافتن
achieve دست یافتن
achieved دست یافتن
achieves دست یافتن
achieving دست یافتن
end خاتمه یافتن
ended خاتمه یافتن
luxuriated شکوه یافتن
luxuriate شکوه یافتن
diverged انشعاب یافتن
diverges انشعاب یافتن
misalign تغییر یافتن
meliorate بهبود یافتن
pick up health بهبود یافتن
look oneself again بهبود یافتن
recover بهبودی یافتن
recovering بهبودی یافتن
recovers بهبودی یافتن
ends خاتمه یافتن
hunt out با جستجو یافتن
tenser تشدید یافتن
tenses تشدید یافتن
tensest تشدید یافتن
tensing تشدید یافتن
come off وقوع یافتن
come off تحقق یافتن
break out شیوع یافتن
bunchout برامدگی یافتن
center تمرکز یافتن
tensed تشدید یافتن
tense تشدید یافتن
hold out بسط یافتن
get out رهایی یافتن
shrink کاهش یافتن
shrinks کاهش یافتن
convect انتقال یافتن
scant تخفیف یافتن
come through وقوع یافتن
come round شفا یافتن
outspread گسترش یافتن
circumfuse گسترش یافتن
outreach برتری یافتن
recuperate بهبودی یافتن
conquering پیروزی یافتن بر
conquers پیروزی یافتن بر
centralisation مرکزیت یافتن
centralization مرکزیت یافتن
lessen تقلیل یافتن
recvperate بهبودی یافتن
lessened تقلیل یافتن
lessening تقلیل یافتن
lessens تقلیل یافتن
conquer پیروزی یافتن بر
specialization تخصص یافتن
recuperated بهبودی یافتن
recuperates بهبودی یافتن
recuperating بهبودی یافتن
overpower استیلا یافتن بر
overpowered استیلا یافتن بر
overpowers استیلا یافتن بر
prefer ترجیح یافتن
preferring ترجیح یافتن
prefers ترجیح یافتن
pull round بهبودی یافتن
protend امتداد یافتن
accedes راه یافتن
acceding دست یافتن
acceding راه یافتن
penetract راه یافتن
overspread بسط یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com