Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
walk (all) over
<idiom>
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
Other Matches
catch-22
<idiom>
هرکاری انجام بدی نتیجهاش بد است
love thy neighbour as thyself
همسایه یا نوع خود را مانندخود دوست داشته باش
Would you care for a cup of coffee?
آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
to pair somebody off
[up]
with somebody
کسی را با کسی دیگر زوج کردن
[برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر]
[همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
there is a time for everything
هرکاری وقتی
bedding
بنیاد و اساس هرکاری
There is always a right way of doing everything.
هرکاری راهی دارد
delta clock
که خطا داشته یا در حلقه بی انتها قرار گرفته و یاوضعیت اشتباه داشته
One day I want to have a horse of my very own.
روزی من می خواهم یک اسب داشته باشم که شخصا به من تعلق داشته باشد.
One must tackle it in the right way.
هرکاری را باید از راهش وارد شد
Bless you!
عافیت باشه!
[بعد از عطسه]
matter of fact
<idiom>
چیزی واقعا درست باشه
cross that bridge when you come to it
<idiom>
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
A friend in need is a friend indeed..
<proverb>
دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
following my lead
یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
I like to be friends with you.
من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am done with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am
[have]
finished with you.
رابطه بین من و تو تمام شد!
[رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automate
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating
نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee
عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
keep your peck up
دل داشته باشد
hydroxide
داشته باشد
in prospect
انتظار داشته
worksheet
ی داشته باشد
in prospective
انتظار داشته
kept
نگاه داشته
be a man
مردانگی داشته باشید
you bet
یقین داشته باش
keep your peck up
جرات داشته باشید
he has passed the chair
ریاست داشته است
tripod
چیزی که سه پایه داشته
tripods
چیزی که سه پایه داشته
if any
اگر داشته باشد
he had need remember
بایستی بخاطر داشته باشید
frothily
بی انکه مغزیامعنی داشته باشد
pent up
دریک جا نگاه داشته شده
par for the course
<idiom>
تنها چیزیکه انتظار داشته
Be patient .
صبر داشته باش ( حوصله کن )
As much as you wish to have .
هر قدر که میل داشته با شید
Be of good courage .
قوت قلب داشته باشید
ineffectively
بی انکه اثری داشته باشد
irrelatively
بی انکه وابستگی داشته باشد
the u states
کشوری که پادشاه داشته باشد
the u kingdom
کشوری که پادشاه داشته باشد
Keep an eye on things.
هوای کاررا داشته باش
He has become too big for his boots. He is getting above himself .
هوا( یابو ) ورش داشته
formalist
دوست
heart to heart
دوست
buddies
دوست
chum
دوست
philogynist
زن دوست
unfriended
بی دوست
amicable
دوست
dienophile
دی ان دوست
heart-to-heart
دوست
heart-to-hearts
دوست
chums
دوست
schoolmate
دوست
friendless
بی دوست
friend
دوست
philoginous
زن دوست
friends
دوست
schoolmates
دوست
allying
دوست
ally
دوست
leal
دوست
bozo
دوست
hydrophilic
اب دوست
hydrophilic compound
اب دوست
buddy
دوست
carbuncle
لعلی که تراش محدب داشته باشد
Moderation in all things.
<proverb>
در همه چیز اعتدال داشته باش.
ukase
فرمان امیراتور که قوت قانونی داشته
it is in good keep
خوب نگاه داشته یاحفافت شونده
I'd like to have a place of my own
[to call my own]
.
من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
eye cup
فرفی که چشم رادران نگاه داشته
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
incomparably
بدون اینکه نظر داشته باشد
unauthorized
آنچه باید مجوز داشته باشد
It is immaterial how rich he may be .
مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
Make sure the statuette doesnt topple over .
هوای مجسمه را داشته باش که نیافتد
roundelay
تصنیف یاسرودی که برگردان داشته باشد
carbuncles
لعلی که تراش محدب داشته باشد
parallelling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallel
اگر به توجه نیاز داشته باشند
for no p reason
بی انکه دلیل خاصی داشته باشد
irrelevantly
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
parallelled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
numbly
بی انکه حس داشته باشد یا تکان خورد
parallels
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
hydrophilic
ترکیب اب دوست
hydrophilic compound
ترکیب اب دوست
crony
دوست صمیمی
electrophile
الکترون دوست
warlike
جنگ دوست
to make a friend of
دوست شدن با
francophil
فرانسه دوست
social
جمعیت دوست
likes
دوست داشتن
liked
دوست داشتن
girlfriend
دوست دختر
likable
دوست داشتنی
like
دوست داشتن
nucleophile
هسته دوست
gallophile
فرانسه دوست
social
گروه دوست
cronies
دوست صمیمی
careerists
حرفه دوست
hand and glove
دوست همراز
family man
زن و بچه دوست
family men
زن و بچه دوست
boyfriends
دوست پسر
hand and glove
دوست یک دل ویکزبان
dislikeable
دوست نداشتنی
halophilous
نمک دوست
hail fellow
دوست صمیمی
germanophil
المان دوست
careerist
حرفه دوست
zoophilous
حیوان دوست
zoophilic
حیوان دوست
hydrophilic
اب دوست علاقمند به اب
hydrophile
اب دوست علاقمند به اب
humnanist
همنوع دوست
humansit
انسان دوست
hemophile
خون دوست
heliophilous
افتاب دوست
boyfriend
دوست پسر
hand in glove
دوست همراز
xenophile
بیگانه دوست
hand in glove
دوست یک دل ویکزبان
dislikable
دوست نداشتنی
phihellenic
یونانی دوست
pornerastic
جنده دوست
patiot
میهن دوست
psychrophilic
سرما دوست
friendly state
کشور دوست
humanitarian
بشر دوست
kissing kind
باهم دوست
francophile
فرانسه دوست
peaceable
صلح دوست
lithophilous
سنگ دوست
his friend's murder
قتل دوست او
philotechnic
صناعت دوست
phiadelphian
نوع دوست
philanthrope
بشر دوست
liquorish
نوشابه دوست
philhellene
دوست یونان
myrmecophilous
مورجه دوست
philhellenic
دوست یونان
philobiblic
کتاب دوست
lipophilic
چربی دوست
philotechnic
صنعت دوست
saprophytic
پوده دوست
loyalists
دولت دوست
friend
دوست کردن
negrophil
سیاه دوست
I need my e
من دوست دارم
negrophil
زنگی دوست
necrophilous
لاشه دوست
ornithophilous
مرغ دوست
likeable
دوست داشتنی
loyalist
دولت دوست
solomon
صلح دوست
oxyphile
اسید دوست
sweet tooth
شیرینی دوست
isophilic
همجنس دوست
intimado
دوست صمیمی
oxyphil
اسید دوست
friends
دوست کردن
girlfriends
دوست دختر
dislike
دوست نداشتن
gregarious
گروده دوست
lovable
دوست داشتنی
dislikes
دوست نداشتن
expressionist
حالت دوست
disliking
دوست نداشتن
expressionism
حالت دوست
philanthropists
بشر دوست
philanthropist
بشر دوست
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com