English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
Other Matches
vector quantities اندازههای برداری
cpu time مقدار زمانی که توسط پردازش مرکزی به اجرای دستورالعملهای برنامه اختصاص داده میشود زمان واحد پردازشگر مرکزی
varisized دارای اندازههای مختلف
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
army standard score نمرات استاندارد و اندازههای بدنی افراد
multi disk وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
headquarters شعبه مرکزی اداره مرکزی
multi disk سیستمی که دیسک درایوهای نصب شده با اندازههای مختلف دارد
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
scalable font روش شرح نوشتار طوری که میتواند حروف با اندازههای مختلف ایجاد کند
passes یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
passed یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
pass یک دور حرکت در مسیرمسابقه اسکی روی اب انصراف از پرش برای انتخاب اندازههای بالاتر
controlled airspace قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
composition and make up terminal صفحه نمایش CRT که قابلیت نمایش و تغییر دقیق اندازههای نقاط و پهنای کاراکترها را دارد
attitudes گرایش
tendency گرایش
trends گرایش
trend گرایش
attitude گرایش
tendencies گرایش
tropism گرایش
diatropism گرایش
gravitation گرایش
disposition گرایش
propensities گرایش
propensity گرایش
chemotropism گرایش شیمیایی
approach gradient شیب گرایش
pressure tendency گرایش فشار
propensity to borrow گرایش به استقراض
propensity to consume گرایش به مصرف
reconversion گرایش مجدد
propensity to hoard گرایش به احتکار
propensity to import گرایش به واردات
action tendency گرایش به عمل
cenotrope گرایش مشترک
coenotrope گرایش مشترک
christianization گرایش به مسیحیت
sexual orientation گرایش جنسی
upward tendency گرایش صعودی
orientation گرایش جهت
propensity to save گرایش به پس انداز
ism سیستم عملی گرایش
pro-active گرایش به ایجاد وقایع
phototropism گرایش بطرف نور
determining tendency گرایش تعیین کننده
sentimentalism گرایش بسوی احساسات
propensity to invest گرایش به سرمایه گذاری
sentimentality گرایش بسوی احساسات
Enantiodroma گرایش به تغییر چیزها به متضادشان
simplism گرایش بسادگی وبی الایشی
common business oreinted language زبان با گرایش متداول تجاری
tending متمایل بودن به گرایش داشتن
tended متمایل بودن به گرایش داشتن
tend متمایل بودن به گرایش داشتن
tends متمایل بودن به گرایش داشتن
jump on the bandwagon <idiom> [پیوستن به گرایش یا فعالیتی محبوب]
tendentious دارای گرایش ویژه وعمدی
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
radicalism گرایش به سیاست افراطی تندروی و افراط
bopping Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bops Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bop Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
bopped Protocol Bit-Orinted پروتکل با گرایش بیت
coanda effect گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
snobol Language OrientedSymbolic String اسنوبال زبان سمبولیک رشته گرا زبان نمادی با گرایش رشتهای
axial مرکزی
centrical مرکزی
focal line خط مرکزی
cores مرکزی
centerline خط مرکزی
core مرکزی
central pumping station مرکزی
centre pocket مرکزی
cl خط مرکزی
focal مرکزی
central مرکزی
fovea centralis فرورفتگی مرکزی
central heating گرمایش مرکزی
central heating حرارت مرکزی
directrix خط تیر مرکزی
fore and aft center line خط مرکزی سراسری
axial pressure فشار مرکزی
central government حکومت مرکزی
central head فشار مرکزی
central limit theorem قضیه حد مرکزی
central load بار مرکزی
central office دفتر مرکزی
centrically بطور مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
central position وضعیت مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central site سایت مرکزی
central station نیروگاه مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
centrifugal گریز از مرکزی
central fissure شیار مرکزی
central gyrus شکنج مرکزی
boost coil کوئل مرکزی
center گروه مرکزی
center base میدان مرکزی
central processor پردازنده مرکزی
center distance فاصله مرکزی
centrum جسم مرکزی
centrosymmetric متقارن مرکزی
central bank بانک مرکزی
central canal مجرای مرکزی
central city شهر مرکزی
centripetal جانب مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
centre game بازی مرکزی
centralized plan پلان مرکزی
eccentricity برون مرکزی
eccentricities برون مرکزی
centralist مرکزی نگر
centralists مرکزی نگر
subcentral زیر مرکزی
three center bonding پیوند سه مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
three centred curve منحنی سه مرکزی
mainframes پردازنده مرکزی
mainframe پردازنده مرکزی
nucleus لب هسته مرکزی
central تلفن چی مرکزی
holding company شرکت مرکزی
centralism مرکزی نگری
head office اداره مرکزی
spherical angle زاویه مرکزی
concourse تالار مرکزی
state government دولت مرکزی
nuclei لب هسته مرکزی
head office دفتر مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
central control desk میزفرمان مرکزی
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
compressive strength قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
character oriented protocol پروتکل با گرایش کاراکتری پروتکل کاراکترگرا
rimland حومه ناحیه مرکزی
centre counter defence دفاع متقابل مرکزی
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
statolatry حمایت ازقدرت مرکزی
the middlands استانهای مرکزی انگلستان
nave تالار مرکزی صحن
naves تالار مرکزی صحن
unit central processing واحد پردازش مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
inner city بخش مرکزی شهر
inner cities بخش مرکزی شهر
central planning برنامه ریزی مرکزی
GHQ مخفف ستاد مرکزی
cns دستگاه عصبی مرکزی
central mass storage انباره انبوه مرکزی
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
vertical center line illusion خطای خط قائم مرکزی
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
centre pawns پیادههای مرکزی شطرنج
conurbations شهر مهم مرکزی
post offices اداره مرکزی پست
gold دایره مرکزی هدف
golds دایره مرکزی هدف
one shot pump پمپ روغن مرکزی
multicenter binding پیوند چند مرکزی
post office اداره مرکزی پست
heliocentric system دستگاه خورشید مرکزی
heartlands منطقه مرکزی وحیاتی
heartland منطقه مرکزی وحیاتی
geocentric دوران زمین مرکزی
geocentric system دستگاه زمین مرکزی
conurbation شهر مهم مرکزی
precentral gyrus شکنج پیش مرکزی
downtown قسمت مرکزی شهر
cores هسته مرکزی مفتول
center وسط ونقطه مرکزی
core هسته مرکزی مفتول
centre وسط ونقطه مرکزی
scandinavian defence دفاع متقابل مرکزی
centered وسط ونقطه مرکزی
center of gravity axis محور ثقل مرکزی
axis of the bore محور مرکزی لوله
centers وسط ونقطه مرکزی
centred وسط ونقطه مرکزی
cento سازمان پیمان مرکزی
geothermic وابسته به حرارت مرکزی زمین
geothermal وابسته به حرارت مرکزی زمین
sweet spot قسمت مرکزی راکت یا چوب
osset اریایی نژادان قفقاز مرکزی
directrix خط مرکزی منطقه اتش توپ
radian زاویه مرکزی قوس دایره
king's yellow مارهای صیادجوندگان امریکای مرکزی
high asia قسمت بلند و مرکزی امریکا
general posr office اداره مرکزی پست در لندن
Ivory Coast کرانهی مرکزی و غربی افریقا
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
geocentric دارای مرکزی در زمین زمینی
x ring دایره مرکزی هدف تیراندازی
pecan درخت گردوی امریکای مرکزی
keels ستون عرضی مرکزی ناو
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com