Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
limit
اندازه وسعت
Other Matches
angles
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
angle
اندازه تغییرات در جهت که معمولا اندازه گردش از یک محور میباشد
zahn cup
محفظهای با سوراخی به اندازه معین و دقیق برای اندازه گیری ویسکوزیته سیال
If the cap fit,wear it.
<proverb>
اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
typeface
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
typefaces
اندازه نوشتار که در واحد نقط ه اندازه گیری میشود
largeness
وسعت
expanses
وسعت
capaciousness
وسعت
spaciousness
وسعت
comprehensiveness
وسعت
spreads
وسعت
vastness
وسعت
broadness
وسعت
vastity
وسعت
vastitude
وسعت
amphleness
وسعت
to the tune of
<idiom>
به وسعت
size
وسعت
tract
حد وسعت
tracts
حد وسعت
gamut
وسعت
expanse
وسعت
extent
وسعت
extensiveness
وسعت
horizon
وسعت
expansion
وسعت
horizons
وسعت
scope
وسعت
immenseness
وسعت
roominess
وسعت
spread
وسعت
spaces
وسعت
purview
وسعت
floorage
وسعت کف
sizes
وسعت
space
وسعت
analogue
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analog
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر متغیر ممتد فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
analogues
نمایش و اندازه گیری دادههای عددی توسط مقادیر ممتد و متغیر فیزیکی مثل اندازه ولتاژ الکتریکی
orifice meter
روش اندازه گیری جریان سیال با گرفتن اندازه دقیق فشار قبل و بعد از یک صفحه عرضی با یک سوراخ
expansiveness
وسعت جامعیت
breadth
وسعت نظر
scale of project
وسعت طرح
forestation
وسعت جنگل
range
حدود وسعت
ranged
حدود وسعت
ranges
حدود وسعت
compass
وسعت دایره
airt
یک چهارم وسعت
amplify
وسعت دادن
reached
وسعت حدود
reaching
وسعت حدود
reaches
وسعت حدود
ambit
وسعت محوطه
amplifying
وسعت دادن
amplifies
وسعت دادن
your vocabulary is limited
وسعت لغت
amplified
وسعت دادن
liberalism
وسعت نظر
reach
وسعت حدود
tether
وسعت افسار کردن
latitude
ازادی عمل وسعت
width
وسعت چیز پهن
breadth of mind
بزرگی یا وسعت فکر
tethered
وسعت افسار کردن
largess
مساعدت وسعت نظر
tethers
وسعت افسار کردن
acreage
وسعت زمین به جریب
tethering
وسعت افسار کردن
latitudes
ازادی عمل وسعت
sweep
وسعت میدان دید جارو
latitudinarianism
پیروی از وسعت نظر پنهاگرایی
escalation
افزایش تدریجی شدت و وسعت میدان جنگ
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
gage
اندازه وسیله اندازه گیری
gage
اندازه گیر اندازه گرفتن
Like every child, she has only limited vocabulary at her disposal.
مانند هر کودک، او
[زن]
وسعت واژگان محدودی در اختیار دارد.
size
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
sizes
1-تعداد حروفی که کامپیوتر به صورت افقی و عمودی میتواند نمایش دهد. 2-اندازه صفحه نمایش بر پایه اندازه بین المللی کاغذ
measure
1-یافتن اندازه یا کمیت چیزی . 2-از اندازه یا کمیت خاص بودن
gauges
اندازه اندازه گیر
gauged
اندازه اندازه گیر
gauge
اندازه اندازه گیر
angular momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
stream gaging
اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
moment of momentum
اندازه حرکت زاویهای گشتاور اندازه حرکت
measuring converter
مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
single track
فاقد وسعت معنوی فاقد درک عقلانی
adobe type manager
استاندارد برای نوشتارهایی که اندازه شان قابل تغییر است که توسط System Apple و Windows Microsoft برای تقریبا تمام اندازه ها و قابل چاپ روی تمام چاپگرها ایجاد شده است
declinating station
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter
وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
moving iron instrument
دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
measurer
اندازه
gauge=gage
اندازه
degree
اندازه
infintesimal
بی اندازه
tract
اندازه
isodiametric
هم اندازه
tracts
اندازه
deal
اندازه
inordinately
بی اندازه
immeasurable
بی اندازه
deals
اندازه
equaling
: هم اندازه
equalled
: هم اندازه
equalling
: هم اندازه
equals
: هم اندازه
metre
اندازه
quantum
اندازه
dealt
اندازه
extent
اندازه
isometrics
هم اندازه
isometric
هم اندازه
measurements
اندازه
indefinite
بی اندازه
measurement
اندازه
equaled
: هم اندازه
equal
: هم اندازه
what
چه اندازه
floor length
اندازه کف
immensely
بی اندازه
inordinate
بی اندازه
immoderately
بی اندازه
bulk
اندازه
gauge
اندازه
screamingly
بی اندازه
beyond measure
بی اندازه
attack size
اندازه تک
gauged
اندازه
gauges
اندازه
immense
بی اندازه
degrees
اندازه
dimension
اندازه
dimensions
اندازه
hecatompet
[اندازه صد پا]
how far
<adv.>
تا چه اندازه ای
to what extent
<adv.>
تا چه اندازه ای
in what way
<adv.>
تا چه اندازه ای
what is your size?
اندازه
measure
اندازه
symmetric
هم اندازه
meter
اندازه
meters
اندازه
to size up
اندازه
soupcon
اندازه کم
fitted
اندازه
magnitude
اندازه
in part
<idiom>
تا یک اندازه
so far forth
تا ان اندازه
To some extent. Within limits.
تا اندازه ای
size
اندازه
metres
اندازه
rather
تا یک اندازه
sizes
اندازه
without limit
بی حد بی اندازه نامحدود
admeasurement
تعیین اندازه
doubled
اندازه دو برابر
fitted
هم اندازه شده
doubled up
اندازه دو برابر
measurement
اندازه گیری
undersize
اندازه کوتاه
wire guage
اندازه سیم
double
اندازه دو برابر
atomic size
اندازه اتمی
atomic size
اندازه اتم
format
اندازه شکل
formats
اندازه شکل
as well
بهمان اندازه
area of conductor
اندازه سیم
trim size
اندازه طبیعی
type size
اندازه حروف
type size
اندازه فونت
outsize
اندازه غیرمعمولی
volumetric measure
اندازه حجمی
water gauge
اندازه اب نما
admensuration
تعیین اندازه
weight and measures
سنگ و اندازه
too much
بیش اندازه
in part
تایک اندازه
life-size
اندازه واقعی
life size
اندازه واقعی
partially
تایک اندازه
module
اندازه گیری
measuring
اندازه گیر
module
اندازه میزان
modules
اندازه گیری
modules
اندازه میزان
mete
:اندازه گرفتن
fix
که اندازه کلمه
fixes
که اندازه کلمه
admeasure
اندازه گرفتن
partly
تایک اندازه
ample
بیش از اندازه
measurements
اندازه گیری
as much as never before
<adv.>
به اندازه بی سابقه
size control
کنترل اندازه
gauging
اندازه گیری
to take the gauge of
اندازه گرفتن
fractional size
اندازه کسری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com