English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
the outward man انسان فاهر
Other Matches
anthropo پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
anthrop پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
artificial intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
intelligence طراحی برنامههای کامپیوتری که ازهوش انسان و توابع تصمیم گیری تقلید میکند و ارائه کننده دلایل پایه و خصوصیات انسان است
id مجموع تمایلات انسان که نفس یا شخصیت انسان و تمایلات شهوانی وجنسی ازان ناشی میشود
anthropography علم ساختمان بدن انسان رشتهای از علم انسان شناسی که درباره تاثیراوضاع جغرافیایی بر روی نژادها صحبت میکند
feelings indigenous to man احساسات طبیعی انسان احساساتی که در انسان بومی یا طبیعی هستند
Neanderthal وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
sensation فاهر
face فاهر
guize فاهر
appearance فاهر
surfaces فاهر
faces فاهر
rind فاهر
rinds فاهر
sensations فاهر
outside فاهر
external فاهر
externals فاهر
manifests فاهر
manifesting فاهر
apparent فاهر
manifest فاهر
on the surface در فاهر
manifested فاهر
appearances فاهر
surfaced فاهر
exteriority فاهر
surface فاهر
ostensible فاهر
groomed فاهر
guise فاهر
guises فاهر
the outward state فاهر
externally فاهر
mien فاهر
semblable فاهر
squalid بد فاهر
superficies فاهر
outsides فاهر
superficial فاهر
merged دشمن فاهر شد
spring فاهر شدن
springs فاهر شدن
hermaphrodite خنثی فاهر
hermaphrodites خنثی فاهر
exposed فاهر شده
garb کسوت فاهر
looks فاهر شدن
nominally بصورت فاهر
semblance صورت فاهر
surfaced رویه فاهر
surface رویه فاهر
hue تصویر فاهر
hues تصویر فاهر
simulations فاهر سازی
appearance فاهر نمایش
outwardly برحسب فاهر
looked فاهر شدن
appearances فاهر نمایش
look فاهر شدن
seems فاهر شدن
seemed فاهر شدن
seem فاهر شدن
turn-ups فاهر شدن
turn up فاهر شدن
surfaces رویه فاهر
simulation فاهر سازی
in outward show بصورت فاهر
faces فاهر منظر
face فاهر منظر
gloss جلوه فاهر
personal appearance وضع فاهر
trumpery خوش فاهر
to out ward seeming برحسب فاهر
to make ones a فاهر شدن
pro forma از لحاظ فاهر
setting وضع فاهر
habits مشرب فاهر
the out ward eye چشم فاهر
habit مشرب فاهر
similitude بیرون فاهر
aspects صورت فاهر
turned out فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
outward show صورت فاهر
affecter فاهر ساز
outward show نمایش فاهر
outsight فاهر بینی
settings وضع فاهر
formalist فاهر پرست
aspect صورت فاهر
outside appearance صورت فاهر
out رفتن فاهر شدن
outed رفتن فاهر شدن
on the surface درصورت فاهر از بیرون
out- رفتن فاهر شدن
pro forma برای صورت فاهر
prima facie evidence مدرک به فاهر قاطع
outward things جهان برونی یا فاهر
phantasm فاهر فریبنده سایه
of the surface در صورت فاهر از بیرون
pro forma منباب فاهر فاهری
resurface دوباره فاهر شدن
affectedly از روی فاهر سازی
phantoms منظر فاهر فریبنده
seeming فاهر نما زیبایی
phantom منظر فاهر فریبنده
for a sake برای حفظ فاهر
exposures فاهر شدن عکس
show up <idiom> فاهر شدن ،رسیدن
develop فاهر کردن عکس
develops فاهر کردن عکس
to keep up appearances حفظ فاهر کردن
verisimilar دارای فاهر حقیقی
judge by appearances حکم به فاهر کردن
resurfaced دوباره فاهر شدن
exposure فاهر شدن عکس
resurfaces دوباره فاهر شدن
the outer man وضع فاهر شخص
human being انسان
mortals انسان
homo انسان
in human shape انسان
human beings انسان
homosapiens انسان
mans انسان
man انسان
mortal انسان
loard of creation انسان
rounding ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
hued دارای فاهر ونمای مخصوص
acronichal فاهر شونده در غروب افولی
stuffed shirt ادم خوش فاهر وتوخالی
stuffed shirts ادم خوش فاهر وتوخالی
turn up <idiom> به طور ناگهانی فاهر شدن
paradoxical در فاهر مهمل و درواقع درست
deponont در فاهر مجهول و در باطن معلوم
opportunity target هدفی که غیرمنتظره فاهر میشود
cycles بصورت متناوب فاهر شدن
specious دارای فاهر زیبا وفریبنده
look فاهر بنظرامدن مراقب بودن
looked فاهر بنظرامدن مراقب بودن
reasonable and probable cause علت معقول و به فاهر درست
scarious دارای فاهر خشک وپلاسیده
looks فاهر بنظرامدن مراقب بودن
cycle :بصورت دورانی فاهر شدن
cycle بصورت متناوب فاهر شدن
to evolve a fact چگونگی امری را فاهر کردن
cycled :بصورت دورانی فاهر شدن
cycled بصورت متناوب فاهر شدن
cycles :بصورت دورانی فاهر شدن
acronical فاهر شونده در غروب افولی
aspect روش فاهر سازی چیزی
aspects روش فاهر سازی چیزی
sterling فاهر وباطن یکی واقعی
project فاهر کردن نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
notation که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
notations که عملگر پس از عملوند فاهر میشود
anthropoids شبه انسان
anthropoid انسان نما
anthropoid شبه انسان
humanist انسان گرا
voice صدای انسان
primitive انسان اولیه
brisket سینه انسان
anthropoids انسان نما
humanitarian انسان گرایانه
kindlity انسان وار
infrahuman مادون انسان
eudemonology گفتاردرسعادت انسان
economic man انسان اقتصادی
infrahuman پایین تر از انسان
human nature طبیعت انسان
egalitarian طرفدارتساوی انسان
bods بدن انسان
bod بدن انسان
atomy اسکلت انسان
anthropophobia انسان هراسی
misanthropes انسان گریز
anthropology انسان شناسی
misanthrope انسان گریز
homo economicus انسان اقتصادی
rumps کفل انسان
rump کفل انسان
marginal man انسان حاشیهای
humanly مثل انسان
anthropologist انسان شناس
manward بطرف انسان
palm کف دست انسان
palms کف دست انسان
voices صدای انسان
voicing صدای انسان
anthropomorphism انسان انگاری
anthropocentrism انسان محوری
misanthropy انسان بیزاری
pithecanthrope انسان میمونی
subhuman مادون انسان
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com