Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (9 milliseconds)
English
Persian
ring finger
انگشت انگشتر
ring fingers
انگشت انگشتر
Other Matches
mitten
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mittens
دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
hoops
انگشتر
hoop
انگشتر
annulary
انگشتر وار
seal ring
انگشتر خاتم
ring
انگشتر میدان
wedding ring
انگشتر عروسی
annulet
حلقه یا انگشتر کوچک
signet ring
انگشتر خاتم دار
gimmal
نوعی حلقه انگشتر
signet rings
انگشتر خاتم دار
My gold ring is in pawn.
انگشتر طلایم درگرو است
The ring is too small for my finger.
انگشتر به انگشتم ( دستم ) نمی رود
fingerprint
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinted
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints
انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
adactylous
بی انگشت
dactyl
انگشت
finger
انگشت
monodactylous
تک انگشت
digits
انگشت
digit
انگشت
fingers
انگشت
agnail
میخچهء پا یا انگشت پا
to become a byword
انگشت نماشدن
marplot
انگشت به شیر زن
little fingers
انگشت کوچک
potentilla
پنج انگشت
notoriety
انگشت نمایی
pollex
انگشت شست
finger painting
نقاشی با انگشت
index fingers
انگشت نشان
phalange
بند انگشت
pinkie
انگشت کوچک
index finger
انگشت نشان
dactyloscopy
انگشت نگاری
pinky
انگشت کوچک
finger mark
اثر انگشت
rule of thumb
حساب انگشت
middle finger
انگشت میان
cinqfoil
پنج انگشت
soon koot
نوک انگشت
syndacty
چسبیده انگشت
finger print
اثر انگشت
five finger
پنج انگشت
the little finger
انگشت کهین
medius
انگشت میان
the middle finger
انگشت میانه
the ring finger
انگشت حلقه
egregious
انگشت نما
digitiform
انگشت مانند
digitate
انگشت دار
soleprint
انگشت نگاری از پا
dactylitis
اماس انگشت
dactylagraphy
انگشت نگاری
medius
انگشت وسطی
sawison keut
نوک دو انگشت
cinquefoil
پنج انگشت
gazing stock
انگشت نما
knuckles
بند انگشت
toenails
ناخن انگشت پا
fingering
استفاده از انگشت
fingerprint
اثر انگشت
fingerprinted
اثر انگشت
fingerprinting
اثر انگشت
the first or index finger
انگشت شهادت
forefinger
انگشت نشان
forefinger
انگشت شهادت
forefingers
انگشت نشان
forefingers
انگشت شهادت
the first or index finger
انگشت نشان
fingerprints
اثر انگشت
conspicuous
انگشت نما
knuckle
بند انگشت
fingered
انگشت مانند
fingered
انگشت دار
fingers
انگشت زدن
toenail
ناخن انگشت پا
finger
انگشت زدن
fingertip
نوک انگشت
fingertips
نوک انگشت
tap the door with your fingers
انگشت بزنید بدر
little finger
انگشت کوچک دست
To finger something.
به چیزی انگشت زدن
To take fingerprints.
انگشت نگاری کردن
polydactyl
چند انگشتی پر انگشت
nose-picking
انگشت کردن در بینی
the little finger
انگشت کوچک کلنج
to run over
تند انگشت گذاشتن
pinkie
انگشت کوچک دست
proverbialize
انگشت نما کردن
phalange
استخوان انگشت یاپنجه
finger tapping
ضربه زنی با انگشت
flagrant
انگشت نما رسوا
finger print department
اداره انگشت نگاری
finger play
استفاده از انگشت درشمشیربازی
finger mark
با انگشت چرک کردن
finger glass
فرف انگشت شوئی
index
نمودار انگشت سبابه
indexed
نمودار انگشت سبابه
indexes
نمودار انگشت سبابه
notoriously
بطور انگشت نما
phalanges
استخوان انگشت گروه
finger thumb opposition
تقابل شست و انگشت
ring fingers
انگشت چهارم دست چپ
lumbrical
ماهیچه انگشت یا پنجه
ring finger
انگشت چهارم دست چپ
knucklebone
استخوان بند انگشت
hitsu shiubi
مفصل انگشت وسط
pettitoes
چیز بی ارزش انگشت پا
his hand lack one finger
دستش یک انگشت ندارد
his hand want's two fingers
دستش دو انگشت ندارد
poke
فشار با نوک انگشت حرکت
jam
گرفتن شکاف کوه با انگشت
a man's best friends are his ten fingers
<proverb>
کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
poked
فشار با نوک انگشت حرکت
pokes
فشار با نوک انگشت حرکت
poking
فشار با نوک انگشت حرکت
fingers
باندازه یک انگشت میله برامدگی
finger
باندازه یک انگشت میله برامدگی
fingering
پنجه گذاری انگشت کاری
jammed
گرفتن شکاف کوه با انگشت
phalangeal
وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
pizzicato
با ضرب نوک انگشت یاناخن
lumbrical
ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
to make an e. of oneself
خود را انگشت نما کردن
finger hold
خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
agnus castus
پنج انگشت فلفل بری
toe
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
jams
گرفتن شکاف کوه با انگشت
toes
با انگشت پا زدن یاراه رفتن
toe
انگشت پای مهره داران جای پا
To be flabbergasted (bewildered).
انگشت به دهان ماندن ( مبهوت شدن )
to gouge out a persons eye
چشم کسیرابا انگشت بیرون اوردن
to poke somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
to prod somebody
کسی را با نوک انگشت فشار دادن
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
To be conspicuous.
انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
toes
انگشت پای مهره داران جای پا
syndactyl
دارای دو یاچند انگشت بهم چسبیده
hang ten
سواری تخته موج درحال جلوبودن 01 انگشت پا
ageum son
قسمت بین شصت و انگشت بیرونی دست
percuss
بازدن انگشت یا الت دیگری چیزی را ازمودن
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
to queer the pitch for any one
نقشه کسی رابرهم زدن انگشت توی شیرزدن
moulage
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
lifts
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lift
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifted
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
lifting
بالا بردن انگشت و رها کردن گوی بولینگ برای ایجاد پیچ
parmakli
لوزی پنجه ای
[این طرح در گلیم های ترکیه بکار رفته و در اصطلاح محلی به معنی انگشت می باشد.]
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
free stroke
کشیدن ساده سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه منتقل می شود]
rest stroke
کشیدن سیم گیتار
[کلاسیک]
[انگشت به روی سیم همسایه کوتاه مدت تکیه میکند]
dump
رها کردن گوی بولینگ از انگشت و شست باهم بطوریکه گوی پیچ نخورد کشیدن طناب یا سیم بازکننده چتر
toe loop jump
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
tap loop jump
پرش از لبه عقبی یک اسکیت بکمک نوک انگشت پای دیگر وچرخش کامل در هوا وبازگشت روی همان لبه عقبی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com