Dictiornary-Farsi | انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس ) | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (16 milliseconds)

English	Persian
To be conspicuous.	انگشت نما بودن ( مشخص یا سر شناس )


Other Matches

To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .	مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j.	موقع شناس بودن
to be clear to somebody	برای کسی مشخص بودن
mittens	دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
mitten	دستکش دارای یک جابرای چهار انگشت ویکجابرای انگشت شست
penny wise and pound foolish	دینار شناس و ریال شناس
lapidary	سنگ شناس گوهر شناس
lapidarian	سنگ شناس گوهر شناس
algorithms	قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithm	قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
virologist	متخصص ویروس شناس ویژه گرعلم ویروس شناسی ویروس شناس
fingerprinted	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprints	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprint	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
fingerprinting	انگشت نگاری انگشت نگاری کردن
cell	جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells	جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
quartz clock	بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
descriptor	کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
fingers	انگشت
adactylous	بی انگشت
finger	انگشت
dactyl	انگشت
digits	انگشت
digit	انگشت
monodactylous	تک انگشت
soon koot	نوک انگشت
index finger	انگشت نشان
pinkie	انگشت کوچک
syndacty	چسبیده انگشت
index fingers	انگشت نشان
soleprint	انگشت نگاری از پا
sawison keut	نوک دو انگشت
conspicuous	انگشت نما
cinqfoil	پنج انگشت
pinky	انگشت کوچک
fingered	انگشت مانند
pollex	انگشت شست
fingers	انگشت زدن
cinquefoil	پنج انگشت
finger	انگشت زدن
potentilla	پنج انگشت
ring finger	انگشت انگشتر
ring fingers	انگشت انگشتر
rule of thumb	حساب انگشت
dactylagraphy	انگشت نگاری
fingered	انگشت دار
dactylitis	اماس انگشت
phalange	بند انگشت
middle finger	انگشت میان
fingerprints	اثر انگشت
fingerprinting	اثر انگشت
fingerprinted	اثر انگشت
forefinger	انگشت نشان
forefinger	انگشت شهادت
forefingers	انگشت نشان
forefingers	انگشت شهادت
the first or index finger	انگشت نشان
the first or index finger	انگشت شهادت
fingering	استفاده از انگشت
fingertip	نوک انگشت
medius	انگشت وسطی
dactyloscopy	انگشت نگاری
medius	انگشت میان
marplot	انگشت به شیر زن
finger mark	اثر انگشت
digitate	انگشت دار
digitiform	انگشت مانند
gazing stock	انگشت نما
five finger	پنج انگشت
finger print	اثر انگشت
egregious	انگشت نما
fingertips	نوک انگشت
fingerprint	اثر انگشت
toenail	ناخن انگشت پا
agnail	میخچهء پا یا انگشت پا
notoriety	انگشت نمایی
the little finger	انگشت کهین
little fingers	انگشت کوچک
knuckle	بند انگشت
knuckles	بند انگشت
toenails	ناخن انگشت پا
finger painting	نقاشی با انگشت
to become a byword	انگشت نماشدن
the ring finger	انگشت حلقه
the middle finger	انگشت میانه
little finger	انگشت کوچک دست
ring fingers	انگشت چهارم دست چپ
indexed	نمودار انگشت سبابه
finger glass	فرف انگشت شوئی
ring finger	انگشت چهارم دست چپ
flagrant	انگشت نما رسوا
pinkie	انگشت کوچک دست
phalanges	استخوان انگشت گروه
pettitoes	چیز بی ارزش انگشت پا
phalange	استخوان انگشت یاپنجه
his hand lack one finger	دستش یک انگشت ندارد
finger mark	با انگشت چرک کردن
notoriously	بطور انگشت نما
the little finger	انگشت کوچک کلنج
indexes	نمودار انگشت سبابه
to run over	تند انگشت گذاشتن
index	نمودار انگشت سبابه
knucklebone	استخوان بند انگشت
nose-picking	انگشت کردن در بینی
hitsu shiubi	مفصل انگشت وسط
his hand want's two fingers	دستش دو انگشت ندارد
finger thumb opposition	تقابل شست و انگشت
finger tapping	ضربه زنی با انگشت
finger print department	اداره انگشت نگاری
lumbrical	ماهیچه انگشت یا پنجه
polydactyl	چند انگشتی پر انگشت
To take fingerprints.	انگشت نگاری کردن
finger play	استفاده از انگشت درشمشیربازی
To finger something.	به چیزی انگشت زدن
proverbialize	انگشت نما کردن
tap the door with your fingers	انگشت بزنید بدر
graphologist	خط شناس
technologist	فن شناس
paleographer	خط شناس
locates	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locate	تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
fingering	پنجه گذاری انگشت کاری
to make an e. of oneself	خود را انگشت نما کردن
finger	باندازه یک انگشت میله برامدگی
toes	با انگشت پا زدن یاراه رفتن
toe	با انگشت پا زدن یاراه رفتن
lumbrical	ماهیچهای که با انگشت یاپمجه را می جنباند
pizzicato	با ضرب نوک انگشت یاناخن
a man's best friends are his ten fingers <proverb>	کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من
jammed	گرفتن شکاف کوه با انگشت
jam	گرفتن شکاف کوه با انگشت
poke	فشار با نوک انگشت حرکت
poked	فشار با نوک انگشت حرکت
poking	فشار با نوک انگشت حرکت
fingers	باندازه یک انگشت میله برامدگی
pokes	فشار با نوک انگشت حرکت
jams	گرفتن شکاف کوه با انگشت
finger hold	خم کردن غیرمجاز انگشت حریف
agnus castus	پنج انگشت فلفل بری
phalangeal	وابسته به استخوان انگشت یاپنجه
lithologist	سنگ شناس
weather wise	هوا شناس
vulcanologist	دانشمنداتشفشان شناس
astronomers	ستاره شناس
lexicologist	لغت شناس
godly	خدا شناس
astronomer	ستاره شناس
topologist	مکان شناس
statistician	امار شناس
herborist	گیاه شناس
heliologist	افتاب شناس
geneticists	نسل شناس
gemologist	گوهر شناس
vermeologist	کرم شناس
fossilist	سنگواره شناس
feal	وفیفه شناس
biologist	زیست شناس
etymologer	اشنقاق شناس
tactful	موقع شناس
loyal	وفیفه شناس
ideologist	ارمان شناس
iconologist	شمایل شناس
tactfully	موقع شناس
ethologist	کردار شناس
ichthyologist	ماهی شناس
hypnologist	خواب شناس
geneticist	نسل شناس
pathologists	اسیب شناس
philologer	زبان شناس
philologist	واژه شناس
philologist	زبان شناس
phonologist	صوت شناس
phrenologist	جمجمه شناس
physiognomist	قیافه شناس
ethnologist	قوم شناس
ethnologists	قوم شناس
phenomenologist	پدیده شناس
orologist	کوه شناس
osteologist	استخوان شناس
paleontologist	دیرین شناس
parasitologist	انگل شناس
petrologist	سنگ شناس
criminologist	جرم شناس
ecologists	بوم شناس
oceanographer	اقیانوس شناس
naturalists	طبیعت شناس
naturalist	طبیعت شناس
spectroscopist	طیف شناس
gourmet	خوراک شناس
gourmets	خوراک شناس
pathologist	اسیب شناس
serologist	سرم شناس
self knowing	خود شناس
pteridologist	کرف شناس
pteridologist	سرخس شناس
rhythmist	سجع شناس
ecologist	بوم شناس